تفسیر موضوعی قرآن کریم، حرم حضرت عبدالعظیم


پیامبر اکرم در سوره مبارکه ضحی

پیامبر اکرم در سوره مبارکه ضحی

جلسه سی و هفتم تفسیر موضوعی قرآن کریم- پیامبر اکرم و سوره مبارکه ضحی

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

ماه ربیع ماه پیامبر اکرم (ص) است.آیاتی از قرآن که درباره تولد پیامبر آمده در سوره مبارکه ضحی است.

پیامبر اکرم (ص) در شهر مکه چشم به جهان گشودند.

پدر ایشان عبدالله با بانویی به نام آمنه ازدواج کرده بود و بعد از چند ماه عبدالله به سفر تجاری رفت.

در قدیم دو سفر تجاری داشتند یکی تابستانی ودیگری زمستانی…یکی به یمن و دیگری به فلسطین…

عبدالله که بین پسران عبدالمطلب بسیار عزیز کرده بود در سفر تجاریش از دنیا می رود و وقتی پیامبر ما چشم باز کرد، پدر نداشت.

خداوند پشتیبان یتیمان است. به دست همین یتیم بزرگترین تحول تاریخ رقم خواهد خورد.

رهبر فقید انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) هم یتیم بود و با مدد الهی بزرگترین انقلاب تاریخ را رقم زد.

سرپرستی پیامبر را مادرش آمنه بر عهده گرفت و بعد از چندی او را به حلیمه سپردند.در آن زمان مرسوم بوده برای اینکه بچه ها عربی فصیح را بیاموزند چند وقتی به صحرا می فرستادند و البته حلیمه وظیفه شیر دادن به حضرت را داشت و بعد از چند سال دوباره اورا به آمنه برگرداند.

در سن حدود شش سالگی با مادر برای زیارت قبر پدر که در مدینه بود، به همراه ام ایمن راهی سفر شدند.

حدود یک ماهی در مدینه بودند و با دایی هایشان که اهل مدینه بودند دیدار داشتند.

در راه برگشت حضرت آمنه بیمار شدند ودر روستایی بنام ابواء به خاک سپرده شدند.

سرپرستی ایشان را پدر بزرگشان عبدالمطلب برعهده گرفتند.

در هشت سالگی با وفات پدر بزرگ سرپرستیشان به عمویشان ابوطالب رسید.

تفسیر سوره ضحی را که اشاراتی به روزگار کودکی پیامبر دارد بیان می کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم…به نام خدایی که همه را و مؤمنان را برای همیشه دوست دارد.

وَ الضُّحَی…قسم به آفتاب وقتی همه جا را فرا می گیرد.

وَ اللَّیلِ اِذَا سَجَی…قسم به شب وقتی همه جا را می پوشاند وآرام می گیرد.

روز برای کار وفعالیت وشب برای خواب واستراحت است.

ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلَی…خدا پیامبر را ترک نکرده با او قهر نکرده ونسبت به او خشم نگرفته است.

مفسران نوشته اند ۱۵ روز یا ۳۰ روز یا ۴۵ روز وحی الهی قطع شده بود.

مشرکان گفتند: «خدا با پیغمبرش قهر کرده، خدا از پیغمبرش وداع کرده، خدا از دست پیغمبرش عصبانی است. به خاطر همین آیه نازل نمی کند.»

این سوره برای تسکین ودلداری پیامبر (ص) نازل شده است.

ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلَی…خدا رهایت نکرده واز دستت ناراحت نیست.

مثل اینکه گاهی خورشید را می فرستد وهمه جا را روشن می کند وگاهی خورشید را می گیرد وهمه جا تاریک می شود وهر دو هم خوب هست.

وحی الهی هم مدتی نازل می شود نشانه رحمت خدا و مدتی قطع می شود نشانه حکمت خداست.

در این سوره کوتاه ۱۱ مرتبه به پیامبر خطاب شده و خدا می فرماید که دوستت دارم و با تو قهر نکردم.

وَ لَلآخِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الاولَی…ای پیامبر خدا در دنیا به تو لطف کرده و در آخرت الطاف خدا بیشتر  و بزرگتر است.

بعضی مفسران این آیه را اینگونه تعبیر کردند که دنیا ۱۳ سال ابتدا پیامبری حضرت و در مکه است و آخرت آن ۱۰ سالی که مدینه بودند، می باشد.

ایشان می گویند یعنی دوره مدینه بهتر از دوره مکه خواهد بود. در مکه شما را مشرکان اذیت وشکنجه کردند.

اما در مدینه پیروزی های درخشان و توسعه در اسلام و فتح مکه اتفاق افتاد.

ای پیامبر غصه نخور که آینده درخشانی در پیش داری.

وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضَی…در آینده آنقدر خداوند به تو عطا می کند که تو خشنود شوی.

اسلام همگانی خواهد شد. دشمنان سیلی خواهند خورد.

آینده خوشی در انتظار توست.

در حدیث از امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده ایشان در مسجد از مردم سؤال کردند: «به نظر شما امیدبخش ترین آیه قرآن کدام است؟» و مردم گفتند: «این آیه: قُل یا عِبادِیَ الَّذینَ اَسرَفوا عَلَی اَنفُسِهِم لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ اللهِ»…حضرت فرمودند: «ولی اگر از من بپرسید، می گویم امید بخش ترین آیه این آیه است …وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضَی»

امیرالمؤمنین (ع) از قول پیامبر (ص) نقل می کنند: «در روز قیامت آنقدر من گنهکاران را شفاعت می کنم که خداوند خطاب می کند راضی شدی؟ و من هم میگویم رَضیتُ».

خداوند آبرویی به پیامبر اکرم داده که در قیامت از گنهکاران شفاعت می کند.

اَلَم یَجِدکَ یَتیمًا فَآوَی…وَ وَجَدَکَ ضالًّا فَهَدَی…وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَاَغنَی…

این آیات در دوران سختی پیامبر نازل شده است. در دورانی که مشرکین مسلمانان را مسخره  و شکنجه و تحریم می کنند. در زمانی که از سختی سینه پیامبر تنگ شده، آیه نازل می شود وخطاب به پیامبر می گوید به الطاف الهی در گذشته فکر کن.

آیا تو یتیم نبودی و ما مادر مهربانی به نام آمنه برایت فرستادیم. حلیمه را دایه ات قرار دادیم و پدر بزرگت که شریف ترین مردم مکه بود مربیت کردیم و ابوطالب را پشتیبانت کردیم. درست است که یتیم بودی ولی این همه پناه برایت قرار دادیم.

الآن هم که مشرکین اذیتت میکنند غصه نخور.

آیا خداوند تو را یتیم نیافت و به تو پناه نداد؟

تو راه بلد نبودی و اطلاعات نداشتی .ما تو را به مقام پیغمبری رساندیم. ما این علوم را به تو یاد دادیم. ما قصه ها وتاریخ را برایت بازگفتیم. ما علوم وسرگذشت انبیاء را برایت گفتیم.

تو گمشده بودی، ما به تو راه را نشان دادیم.

الآن تو راهنمای جمعیت زیادی در دنیا شدی. بدان که باز هم دلهای مردم را به سوی تو متمایل خواهیم کرد.

وَ وَجَدَکَ عائِلًا فَاَغنَی…تو ندار وفقیر بودی

دل یک بانوی ثروتمندی به نام خدیجه را به تو متمایل کردیم.

خدیجه بانوی طاهره و پرهیزکار و ثروتمند و سرشناسی بود.

خداوند مهر تو را دل آن بانو گذاشت تا همه داراییش را با کمال فروتنی تقدیمت کند.

پیامبر قبل از اسلام برای ضعفا و بیچارگان خرج می کردند و بعد اسلام برای مسلمانان و توسعه و پیشرفت اسلام هزینه می فرمودند.

پیامبر ما به قدرت های خارجی و سرمایه داران متکی نبود و تمام اتکاشان به الله بود.

خدا در ادامه آیات می فرماید: «منتها باید قدر نعمت هایی که به تو عطا کردیم را بدانی».

فَاَمَّا الیَتیمَ فَلا تَقهَر..وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر…وَ اَمّا بِنِعمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث…

ای پیامبر الآن یک موقعیتی پیدا کردی.

حدیث داریم کسی که پول ندارد وقتی به پول رسید وقت امتحانش است.کسی که قدرت ندارد وقتی به قدرت رسید امتحان می شود.

ای پیامبر حالا که به این موقعیت رسیدی اگر یتیمی نزد تو آمد رو برنگردان. لذا پیامبر عزیز ما هرگاه چشمش به یتیم می افتاد اشکش جاری می شد.

پیامبر عزیز می فرمودند: «کسی دست نوازش بر سر یتیمی بکشد، به تعداد هر مویی که از زیر  دستش رد شود، نوری به قلبش می تابد و در حدیث دیگر هر مویی که از زیر دستش رد می شود حسنه ای برایش نوشته می شود.»

درس این آیه برای ما این است که در زندگیمان سهمی برای یتیمان قرار دهیم.

وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر.. سائل را از خودت دور نکن…سائل دو معنا دارد: یکی سؤال کننده و دیگری فقیر…کسی که سؤال علمی یا فقر مالی دارد هر دو را شامل می شود.

و در آخر خدا می فرماید: «حالا که علوم مختلف را به تو آموختیم  و علم لدنی به تو یاد دادیم، اگر کسی سؤال علمی داشت، خلق تنگی نکن و او را نران و به او پاسخ بده و همچنین اگر فقیری دست دراز کرد و از تو کمک خواست سائل را رد نکن.»

روزی سائلی به مسجد آمد و درخواست کمک کرد، کسی چیزی برای کمک نداشت. پیش پیامبر آمد ایشان هم چیزی نداشتند، ولی او را به خانه دخترشان راهنمایی کردند.

گاهی انسان ممکن است کمکی از دستش بر نیاید ولی در عوض می تواند واسطه شود و باعث رسیدن سائل به دیگری شود.

آنهایی که دست دراز می کنند ممکن است بعضی بی نیاز باشند ولی امامان ما به همه سائلان کمک می کردند شاید بین آنها محتاج واقعی باشد.

کسی از امام حسن مجتبی (ع) سوال کرد چطور شما به همه سائلان کمک می کنید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «من به درگاه خدا سائلم و می خواهم مرا رد نکند، پس هر سائلی می آید رد نمی کنم.»

وَ اَمّا بِنِعمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث…ای پیامبر نعمتهایی که خدا به تو داده را به زبان بیاور.

بعضی ها فقط نداری ها را می گویند.

پیامبر فرمودند: «خداوند دوست دارد نعمتهایی که به بندگانش داده اظهار کنند. (به زبان بیاورند وقدردانی کنند)

از این سوره می آموزیم که رهبران جامعه بشری خودشان باید رنج کشیده باشند.

کسی که ناز پرورده و در ناز نعمت بوده به درد رهبری نمی خورد. رهبر باید درد کشیده و رنج آشنا باشد؛ مثل امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (حفظه الله)

خدایا بحق پیامبرت جهان را برای تشریف فرمایی منجی آماده و همه ما را از یاری رسانان ایشان قرار بده.

آیات مباهله- سوره آل عمران

آیات مباهله- سوره آل عمران

جلسه سی و ششم تفسیر موضوعی قرآن کریم- آیات مباهله- سوره آل عمران

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت روز مباهله، آیات ۵۸ تا ۶۱ سوره مبارکه آل عمران را تفسیر می کنیم.

همه می دانیم که اسلام دینی جهانی وبین المللی است.

پیامبر عزیز ما ۲۳ سال پیامبری کردند وعمر شریفشان ۶۳ سال بوده است.

این ۲۳ سال، ۱۳ سال در مکه و۱۰ سال در مدینه بوده است.

در مکه با شکنجه وسختی و تحریم روبرو بودند ودر  مدینه درگیر جنگهای متعدد بودند که به ایشان تحمیل می کردند.

ولی هر چه شرایط سخت تر می شد به تعداد مسلمانان افزوده می شد، مخالفان ودشمنان تعجب می کردند که هر چه اینها را شکنجه می کنیم ومی کشیم چرا به تعدادشان افزوده می شود.

به دلیل این بود که آیین مسلمانی وکتابشان قرآن محتوایی عقلانی وعاطفی ومورد پسند ومورد نیاز داشت.

تا اینکه حضرت رسول (ص) مکه را فتح کردند وپس از فتح مکه حضرت شروع کردند به نامه نوشتن وسفیر فرستادن برای پادشاهان و رؤسای کشورها

و برای رهبران دینی ودانشمندان، حضرت نامه ای به منطقه مسیحی نشین بین حجاز ویمن که نجران نام داشت فرستادند.

نجران بزرگترین منطقه مسیحی نشین و  همزمان با اسلام ومنطقه ای حاصلخیز وخوش آب وهوا بوده است که قبلا کافر بودند و توسط اسقف هایی از روم که به این منطقه فرستاده شده بودند به مسیحیت گرویده بودند.

پیامبر گرامی سفیرشان را همراه نامه به منطقه نجران فرستادند و مسیحیان فرازهای نامه را خواندند.

مضمون نامه پیامبر (ص) این بود : «به نام خدای ابراهیم واسحاق ویعقوب….(چون این پیامبران برای یهودیان ومسیحیان شناخته شده بودند)…این نامه ای است از محمد رسول الله وخدا را حمد وستایش می کنم وشما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت می کنم، اگر دعوت مرا نپذیرفتید وقصد زندگی در این کشور را دارید باید مالیات بدهید تا امنیت شما به دست حکومت مرکزی ایجاد شود. در بعضی از تواریخ آمده پیامبر اکرم (ص) در نامه شان آیه ۶۴ سوره آل عمران را هم نوشته بودند.

«قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلَی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم»

ای اهل کتاب  بیایید روی موضوع مشترکی که هم شما هم ما قبول داریم تفاهم کنیم…و آن موضوع مشترک…اَلّا نَعبُدَ اِلَّا اللهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا…جز خدا کسی را نپرستیم وبرای خدا شریکی قائل نشویم…وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللهِ…یکی از خودمان را ارباب قرار ندهیم…

مسیحیان به جای خدا و در کنار خدا عیسی بن مریم  (ع) را ربّ می دانستند و نشان آن صلیبی بود که به گردن آویزان می کردند تا جایی که بعضی مناطق صلیب را مثل بت می پرستیدند….فَاِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِاَنّا مُسلِمونَ…اگر از دعوت سرباززدند بگو ما مسلمانیم.

بعد از قرائت نامه پیامبر مسیحیان نجران که در راس آنها سه نفر بودند با هم مشورت کردند.

آنها گفتند  : «برویم مدینه و ببینیم این پیامبر تازه چه می گوید وآیا واقعا پیامبر است؟»

حدود ۶۰ نفر از بزرگان مسیحی و۳ نفر از دانشمندان مسیحی و در رأس آنها اسقف اعظم انتخاب شدند و به مدینه رفتند.

یکی از بزرگان مسیحی به بقیه گفت: «در کتابهایمان خوانده ایم که به زودی در سرزمین حجاز پیامبری ظهور می کند که از نسل اسحاق نیست واز نسل اسماعیل است.»

پیامبران بنی اسرائیل همه از نسل اسحاق (ع) بودند.

او پیشنهاد داد برویم ببینیم آیا این پیامبر همان است یا نه؟

آنها وارد مدینه شدند هنگام عصر وارد مسجد مدینه شده و به محضر پیامبر(ص) رسیدند ولی پیامبر بر خلاف رسم میهمان نوازی از آنها استقبال نفرمودند.

بزرگان مسیحی فهمیدند پیامبر ناراحت هستند ولی دلیل ناراحتی ایشان را نمی دانستند.

دو نفر از مسلمانان با مسیحیان رفت وآمد تجاری داشتند ، یکی عثمان بن عفان همان خلیفه سوم و نفر بعدی عبدالرحمن بن عوف که داماد عثمان بوده است.

مسیحیان نزد این دو نفر که می شناختند آمدند واز علت ناراحتی رسول الله پرسیدند، آنها گفتند: «ما نمی دانیم ولی کسی را می شناسیم که او می داند واو کسی نیست جز حضرت علی (ع)»

بزرگان مسیحی خدمت حضرت علی (ع) رسیدند و علت ناراحتی پیامبر را پرسیدند.

حضرت علی (ع) فرمودند: «به نظر من برای زیور آلات شماست»…مسیحیان با لباسهای ابریشمی و طلا وجواهرات بسیار حاضر شده بودند

و چون مسلمانان آن زمان بسیار ساده وتنگدست بودند پیامبر از روی درایت نخواستند حواس مسلمانان به جای بحث اصلی به تجملات مسیحیان پرت شود.

امیرالمومنین (ع) به ایشان سفارش کردند فردا با لباس ساده وتمیز بیایید محضر رسول الله (ص).

فردا به توصیه حضرت عمل کردند وبا لباس ساده آمدند و پیامبر اکرم (ص) به استقبالشان آمدند وبا خوش رویی پذیرفتند.

پیامبر فرمودند: «من شما را به آیین توحید وپرستش خدای یگانه وتسلیم در برابر فرمانهای او دعوت می کنم و سپس آیاتی از قرآن را تلاوت فرمودند.»

مسیحیان گفتند: «اگر منظور شما از اسلام ایمان به خدای یگانه است که ما ایمان داریم.»

پیامبر فرمودند: «چگونه می گویید خدای یگانه را پرستش می کنید در صورتیکه صلیب می پرستید و از خودن گوشت خوک پرهیز نمی کنید وبرای خدا فرزند قائل هستید وعیسی را پسر خدا میدانید؟»

آنها گفتند: «حضرت عیسی مرده زنده می کرد و کور را شفا می داد و مریضی پیسی را درمان می کرد و این کارهای خدایی است.»

پیامبر فرمودند: «نه ، خداوند نطفه عیسی را در رحم مریم قرار داده است، او مخلوق خداست واین کارهایی هم که می گویید همه کار عیسی است منتهی همه به اذن خداست.»

یک نفر از مسیحیان بلند شد وگفت :»ما این را قبول نداریم.»

جبرئیل نازل شد و این آیه را نازل کرد.

اِنَّ مَثَلَ عیسَی عِندَ اللهِ کَمَثَلِ ءادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکونُ…مثل عیسی نزد خداوند مثل آدم است خدا او را از خاک آفرید و خدا به خاک فرمود آدم شد سپس آدم خلق شد.

اگر قرار باشد عیسی که پدر ندارد خدا باشد پس آدم که نه پدر دارد ونه مادر، پس به اولویت خداست.

مسیحیان گفتند: «ما اصلا قبول نداریم وپیشنهاد مباهله دادند.»

مباهله یعنی حالتی روحانی بگیریم ودست به دعا برداریم وبرای هلاکت طرف مقابل دعا کنیم.

در مقابل پیشنهاد آنها این آیه نازل شد…

فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ…ای پیامبر هر کس با تو به مجادله پرداخت بعد از علم به اینکه عیسی پسر خدا نیست…فَقُل تَعالَوا…به آنها بگو بیایید…نَدعُ اَبناءَنا…ما صدا می زنیم فرزندانمان

را…وَ اَبناءَکُم …شما هم فرزندانتان را  بخوانید…وَنِساءَنا وَ نِساءَکُم…ما بانوانمان را می آوریم وشما بانوانتان را بیاورید…وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم…شما کسی را که تراز خودتان است بیاورید و ما کسی هم مرتبه خود را می آوریم…ثُمَّ نَبتَهِل…پس دست به دعا برمی داریم …فَنَجعَل لَعنَةَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ…پس قرار می دهیم لعنت خدا را بر دروغگویان.

دو طرف قبول کردند وقرار شد فردا در جایی بیرون شهر مدینه برای مباهله جمع شوند.

پیامبر(ص) با حالی دیدنی از خانه بیرون آمدند در حالیکه نوه کوچکشان امام حسین (ع) را در آغوش ونوه دیگر امام حسن (ع) را در دست گرفته بودند  و دامادشان امیرالمومنین (ع) ودخترشان فاطمه زهرا (س) همراهشان بودند و به سمت صحرا می رفتند.

رهبران مسیحی گفتند: «اگر پیامبر مسلمانان با جمعی از ارتشی ها وسربازانش بیاید و با جمعیت باشند، دروغگو هستند ولی اگر با جگر گوشه هایشان آمدند معلوماست که صادقند وباید سخنانشان را بپذیریم.»

تا چشم اسقف اعظم به این پنج تن افتاد گفت: «وای بر ما ، این پنج تن اگر به کوهای استوار نفرین کنند از هم می پاشد.اینها اگر به ما نفرین کنند یک مسیحی در کره زمین باقی نمی ماند.»

امامان ما همیشه به این داستان می بالیدند ومعلوم می شود پیامبر ما اولا به حقانیت دین اسلام یقین داشتند چون کسی برای نفرین کردن به میدان می آید که یقین داشته باشد و همچنین به حقانیت دختر وداماد ونوه هایشان یقین داشتند.

رهبران مسیحی خدمت رسول الله (ص) آمده وگفتند: «ما مباهله نمی کنیم وتقاضا داریم مسلمان نشده ولی به شما جزیه  و مالیات پرداخت می کنیم.»

پیامبر فرمودند: «لا اِکراهَ فِی الدّینِ، می توانید مسلمان نشوید ولی در عوض سالیانه به حکومت مرکزی مالیات می دهید و اگر از کشور یمن به ما حمله شد ، چون ما اسلحه کم داریم شما به ما عاریه مضمونه  می دهید.»

فرق امانت وعاریه این است که از امانت نمی شود استفاده کرد ولی عاریه استفاده می شود وسپس برگردانده می شود.

عاریه ضمانت شده وغیرضمانت شده داریم.

پیامبر(ص) به مسیحیان فرمودند: «به ما اسلحه بدهید واگر خراب شد ما خسارتش را می دهیم.»

مسیحیان پذیرفتند و برگشتند به نجران و سالیان سال مالیات را به موقع پرداخت کردند.

سلمان فارسی از مسیحیانی بود که به اسلام مشرف شد.

 از جمله مسیحیانی که به اسلام گرویدند در سوره مائده آیه ۸۳ داریم مسیحیانی که وقتی عده ای از  مسلمانان با نمایندگی جعفر به حبشه مهاجرت کردند و او سوره مائدة را تلاوت نمود شروع به گریه نمودند…وَاِذا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَی الرَّسولِ تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحَقِّ …وقتی آیاتی را که بر پیامبر نازل شده شنیدند از چشمانشان اشک می ریخت چون حق را شناختند…یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدینَ…پروردگارا  ایمان آوردیم نام ما را از شاهدان وحاضران در اسلام بنویس.

لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الیَهودَ وَ الَّذینَ اَشرَکوا….بیشترین کینه را از مسلمانان یهودیان بر دل دارند و کسانی که مشرکند…وَ لَتَجِدَنَّ اَقرَبَهُم مَوَدّةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الَّذینَ قالوا اِنّا نَصارَی….مهربانترین جمعیت ها نسبت به مسلمانان مسیحیان هستند….ذَلِکَ بِاَنَّ مِنهُم قِسّیسینَ وَ رُهبانًا وَ اَنَّهُم لا یَستَکبِرونَ…چون آنها دانشمند وتعلق خاطر به دنیا نداشتند و تکبر نداشتند.

ان شاءالله اسلام کامل به دستان مبارک امام زمان (عج) به طور کامل اجرا شود.

والسلام علیکم.

پیامبر اکرم در سوره مبارکه ضحی- جلسه 37

 

آیاتی از قرآن درباره امام علی(ع)

آیاتی از قرآن درباره امام علی(ع)

جلسه سی و پنج تفسیر موضوعی قرآن کریم- آیاتی از قرآن درباره امام علی(ع)

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ »

ماه ذی الحجه، شب جمعه، شب بزرگترین عید مسلمانان، در جوار فرزندان پیامبر (ص) هستیم، امام رضا علیه­السلام فرمودند: عید غدیر که می­رسد، به همدیگر تهنیت بگویید، به دیدار همدیگر بروید، گره از کار یکدیگر باز کنید، به یکدیگر عیدی بدهید، آشتی کنید، دیگران را آشتی بدهید، تقاضا می­کنم به روان تابناک امیرالمومنین علی علیه­السلام، مولای متقیان صلواتی عنایت بفرمایید.

ان­شاءالله در چنین شبی نجف اشرف، کربلای معلّی باشید، به روان تابناک حضرات عبدالعظیم حسنی، حضرت حمزه فرزند امام موسی ابن جعفر علیه­السلام، حضرت طاهر از فرزندان امام زین العابدین علیه­السلام و عالمانی که در این سرزمین خفته­اند، شهیدان و مومنانی که در این سرزمین خفته­اند صلواتی عنایت بفرمایید.

از چند راه ما می­توانیم امیرالمومنین علی علیه­السلام را بشناسیم، یکی از طریق قرآن، یکی از طریق پیامبر(ص) ، یکی از طریق خود صحبت­هایی که حضرت علی علیه­السلام داشتند، یکی از طریق احادیث امامان و یکی هم از طریق سخنان دوستان و سخنان دشمنان است.

دو میراث بزرگ از امام هادی علیه­السلام که چند روز قبل تولد ایشان بوده به ما شیعیان رسیده است، یکی از آنها زیارت جامعه است، که خیلی از شماها با آن آشنایی دارید، دوم زیارت امیرالمومنین علی علیه­السلام در روز غدیر خم است که هرکس می­خواهد امام علی علیه­السلام را در آیینه قرآن تماشا کند، این زیارت نامه را بخواند، نزدیک 50 آیه در رابطه با مولا در این زیارتنامه آمده است، بهترین جای خواندنش هم همین جوار امامزادگان است، حتی محدث قمی این عالم بزرگ نوشته است: « اگرچه این زیارتنامه مخصوص عید غدیر است، چه شایسته است که در طول سال خوانده شود » از حدود 50 آیه از این زیارتنامه، 10 آیه را من انتخاب کرده ­ام که امشب برای شما بگویم و اگر زنده بودیم، 10 آیه دیگر، در شب جمعه آینده برای شما خواهم گفت.

پیامبر عزیز ما در روز عید غدیر خم یکی از کارهایی که بر عهده ما گذاشته است، همین تبلیغ است، حاضران به غایبان، پدران به فرزندان این قصه غدیر را باید تعریف کنند، حالا با صلوات شما شروع می­کنیم.

  • آیه اول

اسلام که آمد مخالف زیاد داشت، مشرکان و کافران، مسلمانان را شکنجه می­کردند، زنان مشرک و کافر از پشت­بام­ها خاک می­ریختند، پسرانشان سنگ می­زدند، مردانشان فحش می­دادند، مسلمانان را مسخره می­کردند، حتی مسلمانان را از شهر بیرون کردند، ولی هرچه فشار بیشتر می­شد، به جای اینکه مسلمانان بترسند، جمعیتشان بیشتر می­شد، این به خاطر محتوای اسلام بود، چرا که اسلام دینی است عقلانی، عاطفی، فطری و وجدانی. تا اینکه مسلمانان به مدینه مهاجرت کردند، حدود یک سال شرایط آرام بود، بعد از یک سال جنگ­های پی درپی به مسلمانان تحمیل می­شد، مسلمانان جمعیتشان، اسلحه­شان کم بود، بودجه کم داشتند ، ولی علی­رغم این تهدیدها و فشارها روز به روز آوازه اسلام به خارج از مرزها می­رسید، تا اینکه به آخرین سال عمر پیامبر رسیدیم، دشمن دید خیر… تا الان با این ابزار و روش­هایی که کار کرده است، نمی تواند اسلام را از میدان به در کند، به همین دلیل به بعد از پیامبر امید بست، پیامبر ما هم پسرانی داشته است ولی از دنیا رفتند، دشمن از این قضیه خوشحالی می­کرد، کسی بوده است که یازده پسر داشت و به پیامبر ما ابتر یعنی ادامه ندار می­گفته است، در اینجا سوره کوثر نازل شد، « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ﴿١ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ﴿٢ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣»، دشمن دلواپس است، یهود، مشرکان همه دلواپس هستند، همه امید بسته­اند به بعد از پیامبر، پیامبر هم از طریق آسمان مطلع شد که به زودی از دنیا خواهد رفت، و خبر رسانی کرد که هر کس می­خواهد یکبار دیگر پیغمبر را ببیند، امسال به مکه بیاید، مردم به مکه آمدند و مراسم را انجام دادند و زمانی که می­خواستند به سمت کشورها و شهرهایشان بروند، جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و آیه 67 سوره مائده را آورد، « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»، رسول یعنی پیام رسان، یعنی از خالق برای مخلوق پیامی دارد، الان 23 سال است که پیامبر، پیام­های خدا را به مردم می­رساند، اما الان یک پیام خاصی رسیده است که ای رسول، این پیام را به مردم برسان، « وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»، اگر این کار را نکنی، پیام­هایی را که در این 23 سال رسانده­ای بی­فایده خواهد بود، « وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»، معلوم می­شود که پیغمبر از بعضی از مخالفان نگران بوده است، آیه نازل شد که خداوند تو را از شر مخالفین و دشمنان حفظ می­کند، تو را نگه می­دارد، « إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»، و خداوند کافران را هدایت نمی­کند. اسم این آیه، آیه تبلیغ است. حالا این پیام چه بوده است؟ این امتحان من و شماست، این آیه در چه سوره ای بود؟ سوره مبارکه مائده … سوره مائده، سال آخر عمر پیامبر نازل شده است، چه موضوعی بوده است که پیامبر در سال­های آخر عمرش با مردم درمیان گذاشته است؟ برویم تاریخ بخوانیم …. همه مفسران، مورخان، علمای شیعه و سنی نوشته­اند که این آیه در مورد غدیر خم است و پیامبر عزیز ما در آن جمعیت یک جایگاهی را درست کردند، ابتدا نماز را اقامه کردند تا اهمیت نماز را بفرمایند و بعد دست مولا امیرالمومنین علی علیه­السلام را بالا بردند و این جمله را فرمودند: (مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ)، بعد هم فرمودند که همه بیعت کنند، یک چادری، خیمه ­ای درست کردند که از دو طرف ، در آن باز بود، زیر خیمه پیامبر و امیرالمومنین علی علیه­السلام بودند، این طرف خیمه صف آقایان، آن طرف صف بانوان، همه باید بیعت می­کردند.

  • آیه دوم

سوره مبارکه مائده، آیه 3 ، این آیه پس از پایان معرفی حضرت علی علیه­السلام در غدیر خم، نازل شده است، اول آیه این است، « الْيَوْمَ»، الْيَوْم یعنی یک روز خاصی، این روز چهار نشانه دارد، علامه امینی آن عالمی که بی­سابقه و بی­نظیر است و عمر خودش را برای اثبات حقانیت حضرت علی علیه­السلام گذاشته است، به این آیه که می­رسد، می­فرماید که یک روزی با چهار نشانه در عمر پیامبر اسلام است، نشانه­های آن چیست؟

  • نشانه اول ، « الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»، امروز کافران از دین شما مایوس شدند، دیگر فهمیدندکه نمی­توانند به دین شما صدمه بزنند، پس از آنها نترسید و فقط از خداوند بترسید.
  • نشانه دوم، « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، امروز دین شما را کامل کردم، آیات قرآن شش هزار و دویست و سی و شش آیه است که در این 23 سال نازل شده است و حالا به آخرین آیات رسیده­ایم و نشانه دوم کامل شدن دین است.
  • نشانه سوم، « وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»، امروز نعمتهایم را برای شما به نهایت رساندم.
  • نشانه چهارم، « وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»، امروز از این دین اسلامی که شما پیدا کرده­اید که رهبری بعد از پیامبر به دست علی علیه­السلام باشد، از این دین راضی هستم، اسم این آیه، آیه اِکمال است. هر کدام از آیات قرآن یک شناسنامه و یک اسم دارند.
  • آیه سوم

سوره مائده؛ آیه 55، « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّه»، فقط صاحب اختیار شما، سرپرست شما الله است، چرا؟ چون او شما را آفریده است، او به شما روزی می­دهد، او شما را هدایت می­کند، ولیّ شما الله است، دیگر چه کسی است؟ « وَرَسُولُهُ»، ولیّ شما رسول است، پیامبر است، چون او فرستاده خداست، خدا به او اختیارات داده است، خدا به او علم داده است، خدا به او قدرت داده است، دیگر چه کسی است؟ « وَالَّذِينَ آمَنُوا»، امام صادق علیه­السلام در تفسیر این آیه فرمودند: «الَّذِينَ آمَنُوا»، یعنی جدّم امیرالمومنین علی علیه­السلام است، « الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»، آنان که نماز اقامه کردند و به هنگام رکوع زکات دادند، قصه آن را همه بلد هستید، مرد سائل و فقیری به مسجد آمد، از هرکس کمک خواست کسی به او کمکی نکرد، در مسجد هم وقت نماز ظهر بود، ما دو جور نماز داریم، یکی نماز فریضه و دیگری نماز نافله است، نافله یعنی اضافه، مستحب است، تمام نمازها نافله دارند، نافله نماز ظهر زیاد است، هشت رکعت است، چهارتا دورکعتی است، مولای من و شما امیرالمومنین در حال خواندن نماز نافله بودند، این سائل دست خالی در حال خارج شدن از مسجد بود که مولا در حال رکوع دستشان را دراز کردند، این سائل هم فهمید که این حرکت به چه معناست، آمد و انگشتر را از دست امیرالمومنین گرفت …

برو ای گدای مسکین ….. در خانه علی زن …

که نگین پادشاهی … دهد از کرم گدا را ….

یک مرد یهودی نزد پیامبر آمد و سوالاتی از ایشان کرد، یکی از سوالاتش این بود که پیامبران قبلی وصی داشته­اند، آیا شما وصی نداری؟ پیامبر فرمودند، چرا دارم و همان هنگام وارد مسجد شدند، و امیرالمومنین علی علیه­السلام در مسجد در حال انجام این عمل بود، پیغمبر فرمود الان جبرئیل سوره مائده، آیه 55 را نازل کرد، احدی نگفته است که این آیه درباره غیر از حضرت علی علیه­السلام است، امام رضا علیه­السلام فرمودند، قرآن که می­خوانید به چینش موضوعات دقت کنید، ببینید خداوند چه موضوعی را کنار چه موضوعی آورده است، بعد امام رضا علیه­السلام دوتا مثال می­زنند، فرمودند: «ببینید در قرآن زکات کنار صلاه آمده است» زکات یعنی توجه به محرومین، صلاة یعنی توجه به خداوند، مسلمانان کدامیک از این دو را باید داشته باشند؟ بله هردو … 28 بار خداوند در قرآن، زکات را کنار صلاة آورده است، یعنی نمازخوان­ها ؛ به فکر ضعفا و فقرا باشید …. روزی پیامبر عزیز ما چند نفر از نمازخوان­ها را از مسجد بیرون کرد، پرسیدند یا رسول الله جرم ما چیست؟ حضرت فرمود: «شما نماز می­خوانید ولی زکات نمی­دهید.» نمازخوان خسیس و بخیل نیست، نمازخوان دست و دلباز است، نمازخوان باید بخشنده باشد، حتی آیه که در نماز شب می­خوانیم، درآن انفاق است، اما در این آیه زکات در دل نماز آمده است، « الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»، در نماز زکات می­دهند، در نماز انگشتر می­دهند.

  • آیه چهارم

این آیه درباره جان فشانی امیرالمؤمنین است، سوره مبارکه بقره، آیه 207، « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»، پیامبر عزیز ما از طریق آسمان، مطلع شد که چهل تروریست در سحر فردا می­خواهند، او را بکشند، امیرالمؤمنین (ع) را صدا زد که : «علی جان، حاضری جانت را فدای من کنی؟» … بله، ادعای مسلمانی آسان است، اثبات آن سخت است… علی جان حاضری به جای من بخوابی ؟ آقا عرضه داشت: « ای رسول الله اولین کسی که گفت جانم فدایت، با کمال افتخار منم.» پیغمبر فرمودند: «علی جان، قبل از اینکه من مکه را به سمت مدینه ترک کنم، به قول من یک عملیات چریکی حاضری برایم انجام بدهی؟» فرمودند: «نیمه شب که شهر خلوت است، مسجد الحرام خلوت است و نسبتا چراغ­های شهر خاموش است، برویم بت­ها را بشکنیم و فرار کنیم، آیا آماده­ای؟» حضرت فرمودند: «بله یا رسول الله من فرزند ابراهیم خلیل هستم.» نیمه شب بت­ها را شکستند و پیامبر به سمت آن غار معروفی که قصه­اش را شنیده­اید حرکت کردند، و امیرالمؤمنین (ع) در بستر، جای ایشان خوابیدند، سحر که شد، تروریست­ها از بالای دیوار به داخل آمدند و به خانه ریختند و آن پارچه را کنار زدند و دیدند که آن کس که خوابیده است، پیغمبر نیست، اینها افتخارات حضرت علی علیه السلام است. یک آیه­ای در قرآن است که امامان ما زیاد آن آیه را می­خواندند، معنای آن آیه این است که (خدا داناتر است که رسالتش را به چه کسی بسپرد)،       « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» ( سوره انعام آیه 124 ) ، چرا حضرت علی علیه­السلام، امام و وصی شده است؟ به خاطر این زیبایی­ها و ایثارها و شاهکارها است. این آیه­ای که خواندیم معروف به آیه لیلة المَبیت است، (لیله) به معنای شب است و (مَبیت) به معنای خوابیدن است، مربوط به آن شبی که حضرت علی علیه­السلام در بستر پیامبر خوابید.

  • آیه پنجم

آیه انفاق است، سوره مبارکه بقره، آیه 274، « الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، و کسانی که از دارایی­های خودشان در شب و روز و آشکار و پنهان انفاق می­کنند، پیش خداوند پاداش بزرگی دارند و غصه نمی­خورند، استرس ندارند، اضطراب ندارند، یک کسی از حضرت علی علیه­السلام پرسید، من خیلی مضطربم، حضرت پرسیدند: « پولی پنهان کردی؟ » گفت: «بله» ، فرمودند: «پول­ها را بده، راحت می­شوی.» « الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً»، آقا امیرالمومنین (ع) چهار درهم داشت، همه دارایی­اش همین بود، یک درهم در شب، یک درهم در روز، یک درهم به صورت پنهانی، یک درهم هم آشکارا انفاق کردند. خداوند آیت الله احمدی میانجی را رحمت کند، می گفتند: «امیرالمؤمنین علی علیه­السلام بسیار پولدار بودند ، ولی پولهایشان را برای آخرتشان سرمایه­گذاری می­کردند، مثلا قنات حفر می­کردند » ، دستیارشان گفت: «آقاجان ، سرمایه­دار شدید؟» حضرت فرمودند: « یک قلم و کاغذ بیاور ، می­خواهم وقفش کنم و برای آخرتم بگذارم» ایشان فقط هفت مسجد با پول خودش ساخته است، چقدر به یتیمان و نیازمندان کمک کرده است … پس ایشان کسی است که باید پیشوا بشود، اسم این آیه ، آیه انفاق است. بیاییم شبیه مولا بشویم.

  • آیه ششم

که اسم آن آیه اطعام است، سوره مبارکه انسان، آیه 8، از آن آیه­هایی است که خیلی از ما بلد هستیم، « وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ»، یعنی طعام داد در حالیکه خودش نیاز داشت، یک وقتی کسی ماشاءالله خودش دارد، حالا ده غذا هم در روز عید غدیر می­دهد، اما یک وقتی یک کسی ندارد، ولی مولای ما غذا را داد در حالیکه خودش نیاز داشت، دوست داشت، « مِسْكِينًا»، مسکین یعنی کسی که اصلا حقوق ندارد، فقیر یعنی کسی که درآمدش از خرجش کمتر است، ولی مسکین یعنی هیچ درآمدی ندارد، «وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»، در شهر کوفه تا کسی پیدا می­شد که یتیم بود، می­گفتند برو درخانه امیرالمؤمنین علی علیه­السلام. اسیر یعنی غیر مسلمان، امیرالمؤمنین خلق خدا را دوست داشت، یعنی با فقرا عشق می­کرد. « إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»، من و همسرم فاطمه سلام­الله­علیها و فرزندانم حسن و حسین علیهماالسلام و همینطور آن خانم فضه که آن نان­ها را که دادند، برای خداوند دادند، « لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا» ( سوره انسان آیه 9 ) ، ما مزد و دست شما درد نکنه نمی­خواهیم، ما برای خداوند ای نکار را کردیم.

  • آیه هفتم

آیه جهاد است، سوره مبارکه نساء، آیه 95، قرآن کریم مسلمانان را به دو دسته تقسیم می­کند: (قائدین)، به معنای نشستگان، (مجاهدین)، یعنی فعالان، بالاخره دشمن به کشور و اموال و نوامیس و دانشجویان ما حمله می­کند، در کشور ما 8 سال جنگ بود، تا جنگ شد، عده­ای به انگلیس ، کانادا، سوئد، فرانسه رفتند، بعضی­ها برای فرار از موشک به مشهد رفتند، دوستی داشتیم که برای فرار از موشک به مشهد رفت و در آنجا دو مشهدی با هم دعوایشان شد و یکی آجری پرت کرد و به سر ایشان خورد و ایشان مرد، مرد حسابی در همینجا می­ماندی حداقل موشک می­زدند و شهید می­شدی، قرآن می­فرماید: « فَضَّلَ اللهُ المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجرًا عَظیمًا»، رزمندگان اسلام خیلی فرق دارند، امیرالمؤمنین علی علیه­السلام که جانمان فدایش، آنقدر که در رکاب اسلام جنگ­آوری کرده بودند، در بدنشان یک جای سالم نبود.

  • آیه هشتم

آیه مودت است، مودت یعنی دوستی. سوره مبارکه شوری، آیه 23، « قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا»، ای پیامبر بگو برای زحمت­هایی که برای شما کشیدم، اینهمه خون دل خوردم، دندانم را شکستند و … هیچ مزدی از شما نمی­خواهم، به جز « إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»، این مزد را از شما می­خواهم، که به (قربی ) مودت ومحبت کنید، اصحاب عرض کردند : «یا رسول الله ؛ منظور از (قربی) در این آیه چیست؟ » فرمودند: « اهل بیتم، علی علیه­السلام، فاطمه سلام­الله­علیها، حسن علیه­السلام، حسین علیه­السلام، اینها (قربی) هستند، اینها را دوست بدارید. » بمیرم ، چه کردند امت اسلام با این عزیزان، شاید دو ماه، سه ماه از رحلت پیامبر نگذشته بود که با دخترش فاطمه سلام­الله­علیها چه کردند، چند سال بعد با وصی­اش امیرالمؤمنین و با پسرانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام چکار کردند ؟

  • آیه نهم

سوره مبارکه بیّنه، آیه 7، «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»، آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آنها بهترین مخلوقات خداوند هستند، پیغمبر فرمودند: یا علی ، این « خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»، تو هستی، این « خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»، شیعیان تو هستند، علامه مجلسی (ره) بیش از نود حدیث آورده است که مؤمن در لحظه جان دادن، علی علیه­السلام و اولاد علی علیه­السلام را می­بیند که به مؤمنان لبخند می­زنند ، آیا ما جزو شیعیان خواهیم بود ان­شاءالله که ما هم در کنار ایشان در آن دنیا باشیم ؟ « جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»، شیعیان امیرالمؤمنین ثوابشان، پاداششان نزد پروردگار بهشت­هایی است ، جاویدان که از زیر درختانش نهرها جاری است، « خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا»، برای همیشه در آن بهشت­ها خواهند بود، « رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»، هم آنها از خداوند راضی هستند و هم خدا از آنها راضی است، « ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» ( سوره بینة – آیه 8 )

  • آیه دهم

اسم این آیه، آیه ایثار است، یعنی دیگران را بر خودمان ترجیح بدهیم، سوره مبارکه حشر، آیه 9، «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ»، یک کسانی در مسلمانان هستند که دیگران را بر خودشان ترجیح می­دهند، « وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»، حتی اگر خودشان در مضیقه هستند، داراییش را با دیگران تقسیم می­کند، خوشی اش را با دیگران تقسیم می­کند، مسافر فقیری به مسجد پیغمبر آمده بود، پیش هرکس دست دراز کرد، کسی به او کمک نکرد، پیغمبر فرمودند: «علی جان ، می­شود این مسافر فقیر را به خانه­ات میهمان کنی؟ » حضرت فرمودند: « چشم یا رسول­الله »، با اینکه می­دانست در خانه غذای چندانی نیست، میهمان را به خانه آورد، یک سفره­ای پهن کردند، غذا کم بود، به یک بهانه­ای چراغ­ها را خاموش کردند، سفره را که پهن کردند به تعداد نفرات بشقاب و کاسه گذاشتند و آن غذا را جلوی میهمان گذاشتند و خودشان شروع به ور رفتن با غذا کردن، فردا که به مسجد آمدند، پیغمبر فرمودند: « علی جان، دیشب چه کردی که امروز جبرئیل برایت این آیه را آورده است؟ » سپس این آیه را خواند، «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»، چنین کسی باید رهبر بشود، از عمق جان مردم را دوست بدارد و برای مردم بسوزد. « وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، هرکس این بخل خود را کنترل کند، او از رستگاران خواهد بود.

ان شاءالله شب جمعه بعد، 10 آیه بعدی را خواهم گفت.

خدایا مهر امیرالمؤمنین را در دل­های ما افزون بفرما، زیارتش را قسمت ما کن، شفاعتش را قسمت ما کن، در ظهور فرزند عزیزش حضرت مهدی موعود عجل­الله­تعالی­فرجه­الشریف تعجیل بفرما، همبستگی، صمیمیت را بین امت اسلامی روزافزون بفرما، تفرقه و گسستگی را بین دشمنان اسلام روزافزون بفرما، خدایا بیماران را لباس شفاء بپوشان، وسیله اشتغال، مسکن، تحصیل جوان­ها را فراهم بفرما، گذشتگان را رحمت بفرما، دعاهای ما را به استجابت برسان، رهبر عزیزمان، کشور عزیزمان، مردم عزیزمان را از هر گزندی به دور بدار، به روان پاک شهیدان، روح بلند امام خمینی صلواتی عنایت بفرمایید.

سفرهای جهادی

سفرهای جهادی

جلسه سی وچهارم تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیات ۸۳ تا 98 سوره مبارکه کهف

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی (سفرهای جهادی)


دانلود فایل صوتی (سفرهای جهادی)


بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی»

شب جمعه، شب رحمت و مغفرت، شب زیارتی سالار شهیدان، محبوب دل آدمیان، در جوار ذریّه پیامبر، امامزادگان خدوم، حضرت عبدالعظیم حسنی، حضرت حمزه فرزند موسی ابن جعفر (ع) وحضرت طاهر از فرزندان امام زین العابدین (ع) و در جوار قبور شهیدان و عالمان و مومنان هستیم. تقاضا می­کنم به روان تابناک پیامبر عظیم الشان اسلام و اهل بیت پاکش صلواتی تقدیم بفرمایید.

برای سلامت و قبولی زیارت زائران بیت الله الحرام و حرم نبی و ائمه بقیع ان­شاءالله ما در ثواب زیارت آنها شریک باشیم صلواتی تقدیم بفرمایید. از افتخارات جمهوری اسلامی ایران سفرهای جهادی است، پزشکان، فرهنگیان، روحانیان، دانش­آموزان، دانشجویان، کسبه به صورت خودجوش و بدون چشم داشت به نقاط محروم سفر می­کنند، کارهای فرهنگی می­کنند، کارهای حمایتی می­کنند، ساخت و ساز می­کنند، مسجد می­سازند، بیمارستان می­سازند، بیماران را مداوا می­کنند.

ما شب جمعه قبل و این شب جمعه، الگوی جهادی این سفرها را مطرح کردیم و آن شخصیتی است به نام ذوالقرنین، سوره کهف، آیات 83 تا 98 در این رابطه صحبت می­کند. این شخصیتی که امام باقر علیه­السلام در موردش فرموده است، عبد صالح خداوند بوده است، پیامبر نبوده است، اما الگوی مومنان صالح بوده است، اهل تدبیر، مدیر، عالم، جمعیتی در رکاب او، دارای امکانات و … بوده است. سه سفر را قرآن کریم از این شخصیت گزارش می­کند، یک سفر به غرب و در کنار اقیانوس با مشکلات فکری، فرهنگی، اعتقادی، یک سفر به شرق در منطقه­ای کویری و مردمی فقیر که خانه ندارند، لباس ندارند، درختی در آنجا نمی­روید و فقر در آنجا غوغا می­کند و یک سفر به سمت شمال در یک منطقه کوهستانی است که آیت­الله مکارم شیرازی نشان می­دهد در شمال ایران در منطقه قفقاز بوده است، دو سفر را در شب جمعه قبل گفته­ایم، امشب سفر سوم که در یک منطقه کوهستانی است و مشکل مردم را در آنجا که نا­امنی است ، خواهیم گفت.

در آیه 92 سوره کهف « ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا»، خداوند مهربان امکاناتی در اختیار ذوالقرنین قرار داده بود، نیروی انسانی، وسایل و امکانات دیگر در اختیار او قرار داده بود، خیلی­ها هستند که امکانات دارند ولی استفاده نمی­کنند، استعداد دارند ولی استفاده نمی­کنند، گوش شنوا برای آنها هست، نیروی انسانی برای آنها هست ولی به گوشه انزوا رفته­اند، ذوالقرنین از اسباب و وسایلی که خدا برای او قرار داده بود، استفاده کرد، « أَتْبَعَ سَبَبًا»، آن وسایل و امکاناتی را که خداوند در اختیار او قرار داد ، پیگیر شد. « حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السََدََيْنِ»، تا اینکه به یک منطقه کوهستانی که بین دو کوه بود رسید، « وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا»، پشت این دو کوه مردمی را یافت، « لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا»، مردمی که از تمدن بی بهره بودند، حتی سخن گفتن نمی­دانستند، از نظر فرهنگی، از نظر ادبیات، از نظر تمدن، در سطح پایینی بودند، مظلوم و مستضعف بودند، کسی به آنها آموزشی نداده بود، گروه­های جهادی یک چنین جاهایی باید بروند، در سالهای اول انقلاب در جنوب کرمان، مناطقی بود که اصلا شناسنامه و سواد نداشتند، از کمترین سطح فرهنگ برخوردار بودند، الان هم که چهل سال از انقلاب گذشته است، ما مناطق محروم در ایران داریم، از نظر جاده، از نظر بهداشت در مضیقه هستند، گروه­های جهادی، پزشکان، مهندسان علی رغم سختی که دارد ولی برای خدا نیّت کردند که به خلق خدا رسیدگی کنند.

پس سفر سوم ذوالقرنین به یک منطقه ­ای است که از تمدن بی بهره هستند، حتی تکلّم که بتوانند تعامل زبانی، کلامی داشته باشند، متاسفانه ندارند، « قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ»، آنها گفتند: ای ذواالقرنین، « إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ»، دو آدم خرابکار، ستمگر، مردم آزار در این منطقه هستند که در زمین فساد می­کنند، در تفسیر دارد که کشاورزی آنها را خراب می­کردند، محصولات کشاورزیشان را می­دزدیدند، گوسفندهایشان را به سرقت می­بردند، مردم آرامش و آسایش نداشتند، دزدی می­کردند، راهزنی می­­کردند، اسمشان هم « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ»، بوده است، مفسران می­گویند به احتمال زیاد همان اقوام مغول و قوم تاتار بوده ­اند، مشکل این مردم یکی این است که از تمدن بهره­ای ندارند، یکی هم این است که تحت آزار خرابکارانی هستند و اینها را برای ذوالقرنین به صورتی توضیح دادند، « فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا»، مردم گفتند: « آقای ذوالقرنین ما از نظر مالی مشکلی نداریم، ما امکانات و دارایی داریم، شما می­شود با پول ما یک سدی بین این دو کوه ایجاد کنی تا آن خرابکارها نتوانند در منطقه ما نفوذ کنند؟ »

پس ببینید، جمعیت­هایی، ملت­هایی هستند که معادن دارند، ذخایر دارند ولی تکنولوژی ندارند، دانش ندارند، یک کسی که بتواند پروژه­های مفید احداث کنند ندارند، جبّاران، ظالمان خون آنها را می­مکند و کاری هم برای آنها انجام نمی­دهند، رهبر ما چقدر سفارش می­کند که تاریخ استعمار را بخوانید، این انگلیسی­ها، پرتقالی­ها، فرانسوی­ها، اینها که به اقصی نقاط جهان سفر کرده­اند، چه ظلمهایی را کرده­اند، اما این قصه­ای که ما می­خوانیم در مورد عبد صالح خداست که فردی با ایمان به خدا، متخصص و با دانش است که به سرزمین دیگری رفته­است که پول دارند ولی تکنولوژی ندارند، پول دارند ولی تخصص ندارند، این شخصیت بزرگ ببینیم چه جوابی می­دهد، ذوالقرنین جواب داد: « قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ»، درست است که پول شما مهم است، اما آن چیزی که خداوند به من داده است، یعنی مدیریت، نیّت پاک، نیّت خدمت، افراد متخصص، همراهان دلسوز، اینها از آن پول مهمتر هستند، چرا که اگر پول باشد، آن استعمارگر که بیاید پول را برای خودش بر­می­دارد، آن پول را به انگلستان می­برد و آنجا را آباد می­کند، آن پول را می­برد و پرتقال را آباد می­کند، مهمتر از پول، آدم­های پاک، آدم­های خدا گرا، آدم­های با انگیزه هستند، حالا ای اهالی منطقه چیزی که من از شما می­خواهم که از پول مهمتر است، همیاری و همکاری است، این سدی که شما می­خواهید برایتان می­سازم ولی خودتان هم باید به کمک بیایید، نیروی انسانی از خود شما می­خواهم، اگر خودتان بیایید با دلسوزی کار می­کنید، اگر خودتان بیایید با انگیزه کار می­کنید. من این را از شما می­خواهم، « فَأَعِينُونِي بِقُوََةٍ»، مرا با نیروی خود کمک کنید، « أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا»، من یک سد محکم بین شما و خرابکارها می­سازم، ولی به شرط اینکه خود شما به میدان بیایید، « آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ»،  بروید و قطعه­های بزرگی از آهن پیدا کنید، این معلوم می­شود در آن سال­ها که چند هزار سال با ما فاصله دارد، آهن بوده است، فلزات بوده است، حالا این شخصیت متعهد، متدین و دلسوز می­خواهد یک سد فلزی نصب کند، پس کار مردم این شد که بروند و قطعه­های بزرگ آهن بیاورند تا از دره تا نوک قلّه را بتوانند یک سدی بسازند، « حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ»، باید با یک مهندسی آهن بریزید تا به قلّه برسد.

مردم هم رفتند و بعد از مدتی این آهن­ها را آوردند و با راهنمایی و مهندسی ذوالقرنین آهن­ها را به قلّه رساندند، « قَالَ انْفُخُوا»، حالا مواد آتش زا بیاورید و دو طرف سد روشن کنید تا این آهن­ها باهم جوش بخورد، ذوالقرنین گفت : « آن قدر باید با مواد آتش ­زا این آهن­ها را گرم کنید تا خود آهن­ها به هم جوش بخورند» « حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا»، آتش باید سرخ شود، الان در کارخانه جات فولاد چه مقدار حرارت لازم است تا این آهن­ها ذوب شود، ذوالقرنین چند هزار سال قبل چه کار توانسته بود بکند تا این همه آهن را بتواند ذوب کند، نرم کند، سرخ کند، تا خودشان به هم بچسبند، صنعتگران ما، دانشجویان ما باید پژوهش کنند، که مثلا سه هزار سال پیش چطور امکان چنین کاری توسط یک بنده صالح خدا، یک مهندس حزب اللهی مثل دکتر چمران بوده است؟

همین چمران که چند روز پیش سالگردشان بود، کسی بود که فوق دکتری فیزیک از آلمان گرفته بود، بعد به لبنان رفت و بعد به کشور خودش آمد و به سازندگی و به مبارزه با طاغوت پرداخت.

به هر حال مواد آتش زا را آوردند و ازدره تا قلّه­های کوه این آهن­ها به هم جوش خوردند، آهن وقتی در معرض اکسیژن قرار می­گیرد یا باران می­بارد، زنگ می­زند، خرد می­شود، « قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا»، فرمان بعد را ذوالقرنین داد، گفت: «حالا برای من مس مذاب شده بیاورید تا این آهن­ها یک روکش مسی پیدا کند» (تا زنگ نزنند) … فکر کنید، چند کیلو مس می­خواهد؟ چند تن ؟ مردم هم هر چه ذوالقرنین به عنوان یک رهبردانا، متخصص، دلسوز و متعهد می­گفت، گوش می­دادند، حساب کنید از عمق دره تا نوک قلّه با یک نظم خاصی آهن چیده­­اند، حالا روی این آهن­های مذاب شده با چه هنری، با چه ساز و کاری با چه صنعتی می­خواهند مس بریزند؟ ما به سراغ قرآن نرفته­ایم، نهایت کاری که کرده­ایم یک صفحه از قرآن را خوانده­ایم و بعد دوباره داخل قفسه گذاشته­ایم، صنعتگران ما، دانشگاهیان ما باید این آیات را پیگیری کنند.

سد ساخته شد، یک سدی که « فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ»، دیگر خرابکارها نمی­توانستند از روی سد بگذرند، این قدر محکم و مرتفع و این قدر کار درست بود که دیگر خرابکارها نمی­توانستند از روی آن بالا بیایند، « وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا»، حتی نمی­توانستند آن را سوراخ کنند، چون سد فلزی را که نمی­شود سوراخ کرد . پروژه به پایان رسید، حالا چقدر طول کشیده است؟ نمی­دانیم، شش ماه، یک سال، شش سال …. نمی دانیم، هر چه هست، پروژه به پایان رسیده است.

آقایان، خانم­ها الان مهندسان و مبتکرانی که یک پروژه را می­سازند، با مردم چطور حرف می­زنند؟ حالا حضرت ذوالقرنین وقتی پروژه تمام شد، اینطور با مردم صحبت می­کند که اینکار را که توانستیم باهم تمام کنیم، این لطف خدا بود، افراد صالح موفقیت­های خودشان را به خداوند نسبت می­دهند، اگر ما برنامه­ریزی کردیم، اگر مطالعه کردیم، اگر اجرا کردیم، اگر همکاری مردم بود، اگر همیاری بود، کلا هرچه که بوده است، تماما لطف خداوند بوده است.

رحمت خداوند به روح بلند بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، هر قدمی که ملت ایران به جلو می­گذاشت، می­فرمود : « این کار خدا بود »، این اتحاد ما کار خدا بود، این پیروزی خرمشهر کار خداست، صالحان مغرور نیستند، صالحان تکبر ندارند، صالحان به خودشان نمی­نازند، هر اتفاقی را لطف خداوند می­دانند، « قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي »، این لطف و رحمت پرودگار است، آقایان، خانم­ها ذوالقرنین سدی ساخته که خراب شدنی نبود، نه ده سال دیگر، نه صد سال دیگر خراب شدنی نبود، پیامبر عزیز ما صلی­الله­وعلیه­وآله­وسلم آمدند از جایی بگذرند، دیدند کسی در حال کندن قبر به صورت کج و کوله است، پیغمبر ایستاد و گفت: « این چطور قبر کندنی است؟» آن فرد هم گفت: « یا رسول الله حالا فرق چندانی ندارد، این مرده را می­خواهیم بگذاریم و خاک بریزیم »، پیغمبر فرمود: « نه فرق می­کند، خدا دوست دارد بنده­اش، وقتی کاری انجام می­دهد درست انجام بدهد، محکم انجام بدهد.» می­بینی  خانه­ای ساخته و دوسال نشده ترک برداشته است، ماشین ساخته است، هنوز از کارخانه تحویل نگرفته است که مشکل پیدا می کند، نه این شایسته مومن، یک مسلمان نیست، وقتی مومن، یک فرد صالح، یک صنعتی را می­سازد باید افتخار تمام مسلمانان باشد، همه دنیا بگویند، مهندس می­خواهی برو از ایران بیاور، مثل ذوالقرنین!! در پایان ذوالقرنین هم از خدا و هم از قیامت سخن گفت، « فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ»، وعده پروردگار من یعنی قیامت که رخ بدهد این سد هم مثل همه کوه­ها تکه تکه خواهد شد. « وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا»، وعده پروردگار من حق است، قیامت رخ خواهد داد. ما باید خودمان را برای جهانی دیگر آماده کنیم.

تفسیر امشب تمام شد، هفته آینده که عید قربان است، داستان یک قربانی را از سوره صافات خواهیم گفت ان­شاءالله ….

خدایا زیارت خانه ات را قسمت ما بفرما. خدایا شیرینی آیات کتابت را به ما بچشان، همه کسانی که ما را با قرآن آشنا کرده­اند، بر سفره احسانت میهمان کن، خدایا بچه­های ما را علاقه­مند به قرآن قرار بده، رهبر عزیزمان، کشور عزیزمان، مردم عزیزمان را از هر گزندی حفظ بفرما، به روان پاک شهیدان، روح بلند حضرت امام خمینی صلواتی عنایت بفرمایید. (سفرهای جهادی)

 

داستان قربانی حضرت ابراهیم

داستان قربانی حضرت ابراهیم

داستان قربانی حضرت ابراهیم (ع)

جلسه سی و سوم تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیات ۱۰۰ تا ۱۱۲ سوره صافات داستان قربانی حضرت ابراهیم (ع)

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی (داستان قربانی حضرت ابراهیم)


بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه 33 : تفسیر آیات ۱۰۰ تا ۱۱۲ سوره صافات داستان قربانی حضرت ابراهیم (ع)

ایه ۱۰۰ …رَبِّ هَب لی مِنَ الصّالِحینَ…

خداوند انسان را جوری آفریده که میل به جاودانگی دارد واز مرگ بدش می آید.این حس فطری بقا با فرزند پروری ارضا میشود.

پیامبر اکرم (ص) وقتی عقد جوانانی را می خواندند همان جا برای فرزند آوری آنها دعا می کردند.

حضرت ابراهیم (ع) با بانویی به نام ساره ازدواج کرده بودند ولی بچه دار نمی شدند.

سالیان سال می گذشت ولی حضرت ابراهیم (ع) مایوس نمی شد ومدام دعا می کرد … رَبِّ هَب لی مِنَ الصّالِحینَ…آنهایی که بچه دار نمی شوند این دعا را زیاد بخوانند.

یعنی خدایا فرزند صالح بده…فرزند شایسته از هر جهت ، فکر وقلب وروحش خوب وپاک باشد.

فرزندی شایسته که مایه افتخار باشد.

کسی خدمت امام هادی (ع )آمد وگفت من پنج سال است که از فرزند دار شدن خودداری می کنم .پرسیدند : «چرا؟» گفت: « همسرم به دلیل سختی زندگی اجازه نمیدهد .»

امام در پاسخش فرمودند : «بچه دار شوید خداوند روزیشان را می رساند. »

امام سجاد (ع) به یکی از اصحابش فرمود : « ۷۰ بار این ذکر را بگو تا صاحب بچه شوی…رَبِّ لا تَذَرنی فَردًا وَاَنتَ خَیرُ الوارِثینَ … »

در گذشته فردی بوده که از بچه داشتن خوشش نمی آمده ودنبال سفر کردن به نقاط مختلف بوده ، روزی وارد مکه می شود و می بیند جوانی خانه کعبه را گرفته ومی گوید :« والِدَیَّ والِدَیَّ …» این فرد با دیدن این صحنه گریه اش می گیرد ومی گوید : « اگر من بمیرم چه کسی برایم گریه ودعا کند ؟ »

فرزندان ما ادامه ونور چشمان ما هستند.

ابوبکر بصری به امام صادق (ع) گفت : « من از خانواده ای هستم که منقرض شده و کسی در فامیل ما نیست  ، شما راهنمایی بفرمایید» امام فرمودند : « در سجده این دو آیه را بخوان ؛ یکی آیه ۳۸ آل عمران …رَبِّ هَب لی  مِن لَدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً اِنَّکَ سَمیعُ الدِّعاءِ…ودیگری آیه ۸۹ انبیاء…رَبِّ لا تَذَرنی فَردًا وَاَنتَ خَیرُالوارِثینَ…»

این فرد می گوید که به سفارش امام گوش کردم وخداوند دوپسر به من داد ویکی را حسین ودیگری را علی گذاشتم.

پیامبر اکرم (ص) فرمودند :« بهترین زنان شما  کسی است که بچه زیاد بیاورد وآن که خیلی مهربان باشد، در خانه محبوب همه است ونسبت به شوهرش متواضع است وبرای شوهرش آرایش می کند ونسبت به مردان بیگانه ساده وبی آرایش ظاهر می شود. »

خداوند در جواب دعای حضرت ابراهیم (ع) فرمود : « فَبَشَّرناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ » یک پسر صبور به او عطا فرمود.

کلمه حلیم ۱۵ بار در قرآن آمده است وبیشتر درباره خدا آمده است. خداوند حلیم است وتخلفات بندگان را نادیده می گیرد و زود عذاب نمی کند . سه بار هم این کلمه درباره بندگان خدا آمده است .یکی حضرت ابراهیم (ع) ، حضرت اسماعیل (ع) .

پس دعا اثر دارد  ، ولی گاهی ممکن است در استجابت دعا تاخیر ایجاد شود.

حضرت ابراهیم (ع) چندین سال دعا فرمود وناامید نشد و مطمئن بود تاخیر در استجابت حکمتی دارد.

فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعیَ …وقتی پسرش به سن نوجوانی رسید.در تفاسیر آمده سن ۱۳ سالگی…یعنی سنی که با پدر همراهی می کرده وباهم کار می کردند؛ مثلا در ساخت کعبه همراه حضرت ابراهیم (ع) همکاری داشته…وَاِذ یَرفَعُ اِبراهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ وَ اِسماعیلُ…

آن هنگام که ابراهیم  (ع) همراه پسرش اسماعیل دیوارهای کعبه را بالابرد.

ابراهیم واسماعیل باهم در خدمت مسجد و کعبه بودند.

حضرت ابراهیم  (ع) در خواب دید که در خواب به او دستور داده شد که پسرش را قربانی کند.

پیامبران خوابشان مثل وحی است.

از امام صادق (ع) پرسیدند:  بزرگترین نعمتی که خدا به انسان بدهد چیست ؟ فرمودند : « خدا به انسان فرزندی عطا کند واو به نوجوانی برسد ومقابل چشمان انسان راه برود. »

حالا ابراهیم (ع) ماموریت پیدا کرده فرزندی که بعد از سالیان سال خدا به او عطا کرده وحالا به نوجوانی رسیده با دست خودش قربانی کند.

سه شب این خواب را دید. به شب اول اصطلاحا ترویه گفته می شود.شب دوم عرفه وشب سوم قربان نام دارد.

پیش پسرش آمد وگفت…قالَ یا بُنَیَّ اِنّی اَرَی فِی المَنامِ اَنّی اَذبَحُکَ فَانظُر ما ذا تَرَی…من خواب دیدم تورا قربانی کنم ، برو فکر کن وبگو نظرت چیست.

از این آیه می فهمیم پدرها ومادرها باید به فرزندشان شخصیت بدهند ونظرش را جویا بشوند.

با این که حکم خداست ولی فرزند باید توجیه شود تا همراهی کند.

یا بُنَیَّ از لحاظ ادبیات عرب بار عاطفی دارد به معنای عزیزم …

باید به فرزندانمان با آهنگ عاطفی وشخصیت گذاشتن، امر خدا را بفهمانیم.

اسماعیل هم پرورش یافته مکتب ابراهیم (ع) است وایمان واستقامت را آموخته و می فرماید…یا اَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ…یا اَبَتِ خطاب با احترام است ویا بُنَیَّ خطاب با محبت.

پیامبر (ص) فرمودند: « به کوچکترها محبت  کنید وبه بزرگترها احترام بگذارید. »

اسماعیل گفت  : « پدرجان فرمان خدارا اجرا کن »…سَتَجِدُنی اِن شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرینَ…به مشیت خدا گره زد وادب الهیش را نشان داد وگفت  : « به زودی مرا ان شاءالله از صابران خواهی یافت. »

از این آیات می آموزیم فرزند صالح هدیه خداست…هَب لی…کلمه دیگر عطیه است…اِنّا اَعطَیناکَ الکَوثَرَ…بچه های ما هدیه خدا هستند.

از این آیه می فهمیم آنچه درباره فرزند مهم است ، صالح بودن است ؛ نه دختر وپسر بودن .

آیه می گوید که از نشانه های فرزند خوب این است که بچه به پدر ومادرش کمک کند.

آیات به ما می گوید گفتگوی پدر وفرزند باید عاطفی ومحترمانه باشد.

می آموزیم برای رشد شخصیت فرزندمان با آنها مشورت کنیم.

این آیه می گوید حتی بچه ها می توانند روی پدر ومادرشان تاثیر بگذارند.

حضرت ابراهیم (ع) پیش هاجر آمد وگفت که این بچه را آماده کن  ، می خواهم اورا به میهمانی ببرم.

از او طناب وچاقو هم خواست.همین طور که آنها دور می شدند، شیطان سراغ هاجر آمد وگفت: « می دانی ابراهیم فرزندت را به قربانگاه می برد. » هاجر پرسید: « برای چه ؟ » وشیطان گفت :« می گوید خدا گفته » وهاجر در جواب گفت :« اگر خدا گفته باید انجام دهد. »

فَلَمّا اَسلَما وَ تَلَّهُ لِلجَبینِ…وقتی پدر وپسر تسلیم شدند و صورت بچه را روی خاک گذاشت…وَنادَیناهُ اَن یا اِبراهیمُ قَد صَدَّقتَ الرُّءیا…گفتیم آن کاری که در خواب از تو خواستیم درست انجام دادی.

ابراهیم  (ع) هر کار کرد چاقو نمی برید وعصبانی شد وچاقو را به سنگی زد وسنگ دو نیم شد.چاقو به سخن آمد …الخَلیلُ یَأمُرُنی وَ الجَلیلُ یَنهانی…

اِنّا کَذَالِکَ نَجزِی المُحسِنینَ…هر کس مثل ابراهیم (ع) مطیع وفرمانبردار باشد ، خدا به او پاداش می دهد.

اِنَّ هَذا لَهُوَ البَلاءُ المُبینُ…عجب امتحان سختی…یک امتحان روشن

در حدیث می خوانیم ، وقتی ابراهیم چاقو بر گلوی اسماعیل گذاشت ، جبرئیل ندا داد: الله اکبر، واسماعیل گفت : لااله الا الله ، ابراهیم گفت : الله اکبر ولله الحمد …

این اذکار عید قربان از این ماجرا گرفته شده است.

وَفَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ…خداوند قوچی را فرستاد تا آن قوچ قربانی شود.

مفسران گفته اند آن قدر این قربانی بزرگ بود؛ چون به دنبال تسلیم دو پیامبر آمده بود.سالیان سال میلیونها نفر به تأسی از آن جریان گوسفند قربانی می کنند.

همه این قربانی های روز عید قربان دنباله ی قربانی ابراهیم است.

وَتَرَکنا عَلَیهِ فِی الآخِرینَ…نام ابراهیم را در بین ملتهای آینده اثبات کردیم.

سَلامٌ عَلَی اِبراهیمَ…کَذَلِکَ نَجزِی المُحسِنینَ

ارباب ما در روز عاشورا هر چه داشت در راه خدا داد.

داستان ذوالقرنین

داستان ذوالقرنین

داستان ذوالقرنین

جلسه سی و دوم تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیات ۸۳ تا ۹۷ سوره مبارکه کهف

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع تفسیرمان الگوی سفرهای جهادی است.

بعد از انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) جهاد سازندگی را تاسیس نمودند وملت شریف ایران بعد از این فرمان شروع به سفر به شهرهای مختلف برای بازسازی ورسیدگی به روستاهای محروم وکارهای عمرانی و فرهنگی کردند.

امام خمینی (ره) طبق فرمایشاتی  ، مکررا کار مردم جهادی را می ستودند ومقام معظم رهبری هم به پشتیبانی و تقدیر از جهادگران می پردازند.

تفسیر آیات ۸۳ تا ۹۷ سوره مبارکه کهف ، درباره شخصیتی است که قرآن کریم او را ذوالقرنین نامیده است.

امام باقر (ع) فرمودند: « او عبد صالح خدا بوده است. »

مثل لقمان حکیم که پیامبر نبوده ولی خدا شخصیت او را الگوی خداپرستان قرار داده است.

ذوالقرنین چند سفر داشته است : سفر به غرب وشرق وشمال و سفر به غرب یک منطقه دریایی وخوش آب وهوا وسفر به شرق یک منطقه خشک وبی آب وعلف وکویری وسفر به شمال یک منطقه کوهستانی بوده است.

ذوالقرنین دارای لشکریان وکارشناسان ونیروی انسانی متعهد بوده است .

ذوالقرنین به غرب برای ماموریت فکری وفرهنگی  وبه شرق برای ماموریت اقتصادی وعمرانی وبه شمال برای ماموریت امنیتی سفر کرده است.

آیه ۸۳ ..وَ یَسئَلونَکَ عَن ذِی القَرنَینِ …ای پیامبر از تو درباره ذو القرنین سوال می کنند.

یا این سوال خود مسلمانان بوده یا یهودیان که اطلاعات تاریخی زیاد داشتند می آمدند و از مسلمانان سوال می کردند وگفته اند این سوال بیشتر سوال تحریکی یهودیان است که از زبان مسلمانان بیان شده است.

امروزه هم بسیاری از سوالات و شبهات فضای مجازی از سمت دشمنان طراحی می شود و مبلغان دینی باید خودشان را برای پاسخگویی آماده کنند.

قُل سَاَتلُوا عَلَیکُم مِنهُ ذِکرًا…بگو به زودی درباره این شخصیت من مطالبی را برای شما بیان می کنم. با این جمله پیامبر میفرمایند جواب این سوالتون رو از جانب خدا بیان می کنم وتلاوت می کنم.

اِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی الاَرضِ …ما در زمین به ذوالقرنین قدرت دادیم…امکانات وقدرت ونیروی انسانی دادیم.

چند نفر درتاریخ بشر کارهای جهانی انجام دادند مثل حضرت سلیمان وذوالقرنین.

مفسران گفته اند که منظور از امکانات که به ذوالقرنین دادیم  عقل ودرایت وقدرت برنامه ریزی وقدرت حکومت داری وامکانات مادی ومعنوی است.

وَءاتَیناهُ مِن کُلِّ شَئٍ سَبَبًا…فَاَتبَعَ سَبَبًا….ما امکانات را در اختیار او قراردادیم واو پیگیری واستفاده کرد.

خداوند به همه ما عقل وامکانات داده ولی ما استفاده نمی کنیم. در قرآن داستانی از دانشمندی هست که قرآن از او تشبیه به سگ کرده چون از دانش و علم خود استفاده نکرده است.

از این آیه می فهمیم که در جهان کار با سبب و وسیله انجام می شود واگر بخواهیم کشور آباد و مستقلی داشته باشیم به وسیله نیاز داریم. خدا سنتی دارد وهرچیزی وسیله ای دارد و کشورها هر چقدر تلاش کنند و از وسایل کمک بگیرند پیشرفته تر و آبادترند.

ذواقرنین از امکانات و وسایلی که خدا در اختیارش گذاشت بر اساس سنت الهی استفاده کرد. اولین سفر….حَتَّی اِذا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ  …ذواقرنین و سپاهیانش حرکت کردند و پس از طی مسافت طولانی به جایی که خورشید طلوع می کند رسیدند.

وَجَدَها تَغرُبُ فی عَینٍ حَمِئَةٍ…احساس کردند خورشید در چشمه سیاهی فرورفت. از صحنه های دیدنی جهان هستی طلوع وغروب خورشید است.مخصوصا کنار دریا که انسان احساس می کند قرص خورشید در آب فرو می رود.

این جایی که در آیه آمده بعضی گفته اند ترکیه امروزی بوده و بعضی گفته اند کشورهای اروپایی امروز …

جایی بوده کنار ساحل دریا و جزائری پیش روی ساحل بوده و ساحل نشینان احساس می کردند قرص خورشید داخل لجنزارها فرو می رود.

وَ وَجَدَ عِندَها قَومًا…وجمعیتی را در آن منطقه دید. جمعیت از نظر فکری واعتقادی منحرف و کافر بودند.

قُلنا یا ذَا القَرنَینِ…ما گفتیم ای ذوالقرنین…اِمّا اَن تُعَذِّبَ وَ اِمّا اَن تَتَّخِذَ فیهِم حُسنًا…آیا می خواهی آنها را عذاب کنی یا می خواهی درباره آنها روش نیکویی اتخاذ کنی؟

خداوند رب العالمین و مربی پیامبران و اولیای الهی است.

ذوالقرنین جواب داد…قالَ اَمّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبهُ …

مردم دو دسته اند یا مومن یا ظالم

ظلم چند جور است …ظلم اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی….وبالاترین ظلم انکار خداست.

اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیمٌ…بدرستیکه شریک قرار دادن برای خدا بالاترین ظلم است. ( سوره لقمان – آیه 13 ) هم ظلم به خودمان است هم ظلم به خدا وهم ظلم به مردم. چون مردم ممکن است که با نگاه به ما مسیر زندگیشان منحرف شود. ذوالقرنین گفت که ظالمان را تنبیه می کنم والبته تنبیه بزرگ را برای تو خدا می گذارم در روز قیامت …

اما کسی که ظلم کند تنبیه خواهم کرد. از تعبیر سوف که آینده دور است استفاده کرده یعنی ذوالقرنین خواسته به ظالمان مهلت بدهد تا شاید تحت تاثیر قرار گرفته و هدایت شوند.

ثُمَّ یُرَدُّ اِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذابًا نُکرًا…وقتی به پیش پروردگارشان می روند، خدا هم عذاب سختی خواهد کرد.

واما درباره مومنین…وَ اَمّا مَن ءامَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُ جَزاءً الحُسنَی …آنها که خوش عقیده وخوش رفتار باشند پاداش خوبی برای آنهاست. وَسَنَقولُ لَهُ مِن اَمرِنا یُسرًا…من در دولتم تسهیلات برای آنها فراهم می کنم . برای آنها آسایش وراحتی فراهم می کنم. از این ایات میفهمیم مقابله با ظلم فکری وفرهنگی لازم است ، اما نه با شتاب زدگی بلکه با فرصت دهی. رهبران الهی با نیکان وبدان برخورد یکسان ندارند.

امیرالمومنین (ع) به مالک فرمود : « به مصر می روی باید فرق بگذاری بین خوب و بدشان. »

قانون گریز با قانون پذیر باید فرق داشته باشد. سفر دوم به مشرق…ثُمَّ اَتبَعَ سَبَبًا…ذوالقرنین دوباره از امکاناتی که خدا در اختیارش قرار داد استفاده کرد وسفر دیگری به شرق کرد. حَتَّی اِذا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ …رسید به جایی که خورشید طلوع میکند .

وَجَدَها تَطلُعُ عَلَی قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دونِها سِترًا…

قومی را یافت که خورشید بر آنها می تابید و آنها خانه نداشتند و سقفی که زیرش زندگی کنند نداشتند.مردمی فوق العاده بی پناه و ندار بودند.بعضی گفته اند لباس ندارند و خورشید بی واسطه به بدن آنها می تابد.

کَذالِکَ وَ قَد اَحَطنا بِما لَدَیهِ خُبرًا …اینگونه بود که ذوالقرنین تمام این خدمات را با نظارت وآگاهی ما انجام می داد.

پس ذوالقرنین سه سفر داشته سفر به غرب با مشکل فکری و فرهنگی مردم و یک سفر به شرق با مشکل معیشتی مردم روبرو بودند. برای مردم خانه سازی و طبق فرموده امام باقر(ع) به مردم خیاطی  ونخ ریسی یاد دادند.

مهمترین سفر ذوالقرنین به شمال و ساخت سد فلزی است که در هفته آینده در مورد آن صحبت خواهیم کرد .

 والسلام علیکم و رحمة الله

نشانه های خدا قسمت دوم

نشانه های خدا در قرآن کریم

جلسه سی و یکم تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیاتی از سوره مبارکه روم درباره نشانه های خدا

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

بزرگترین کاری که ما باید در این دنیا انجام بدهیم رابطه با خداست. خدایی که ما را آفریده و به ما روزی می رساند و برای ما پیامبر و کتاب فرستاده است .

رابطه با خدا یعنی چه؟ یکی از شاخصه هایش آشنایی با آیات خداست ودوگونه است که یکی از آن دو آیه های مکتوب بوده که همان کتاب قرآن است.

امام رضا (ع) خودشان پیوسته قرآن می خواندند و همه را به خواندن قرآن سفارش می کردند.

نوع دوم آیه های آفاقی…جهان هستی نشانه های خداست و باید با موجودات هستی ارتباط برقرار کنیم.

تفسیر آیاتی از سوره مبارکه روم درباره نشانه های خدا

یک نشانه اینکه خداوند شما را از خاک آفرید، از این خاک بی رنگ وشکل این انسان شگفت انگیز را آفرید.

نشانه دوم از جنس خود شما برای شما همسرانی آفرید تا با آنها آرامش پیدا کنید و بین زن و شوهر عشق و مودت ومحبت قرار داد.

آیه ۲۲ سوره روم…و من آیاته خلق السموات والارض…یکی از نشانه های خدا آفرینش آسمانها وستاره ها وسیاره ها…فقط کهکشان راه شیری صد میلیون ستاره دارد، که یکی از آنها خورشید است. چند ترلیون کهکشان وجود دارد که یکی از آن کهکشان راه شیری است. خدا می فرماید : «این جهان با عظمت را برای شما درست کرده ام.» خَلَقَ لَکُم، سَخَّرَ لَکُم… فکر کنید فلسفه خلقت چیست.

و اما زمین…چه عجایبی در زمین هست…گونه های گیاهی متنوع ….به راستی چه کسی بذر گیاهان را می افشاند؟

پس مهمترین کار ما رابطه با خدا از راه نشانه های خداست. «وَاختِلافُ اَلسِنَتِکُم وَاَلوانِکُم…» از نشانه های خدا این است که زبانها و لهجه های شما گوناگون است…کارشناسان گفته اند چند هزار زبان در دنیا وجود دارد. ما به جای اینکه از تنوع ورنگارنگی زبان، خدا را بشناسیم، همدیگر را مسخره می کنیم. حتی صداهای ما با یکدیگر متفاوت است.خلقت خدا چقدر متنوع است. شکل های شما هم با یکدیگر فرق دارد ورنگ پوستمان هم متفاوت است…«هُوَالَّذی یُصَوِّرُکُم فِی الاَرحامِ»…اوست خدایی که شمارا تصویرگری کرد در شکمهای مادرانتان…

اگر انسانها همه همشکل بودند چقدر ما با مشکل مواجه می شدیم. دوست ودشمن وبرادر قابل تشخیص نبود. پس از نشانه های خدا تنوع زبان ورنگ ونژاد هاست…عرب وفارس وترکمن وبلوچ و سفید پوست وزرد پوست وسیاه پوست…اگر همه شبیه هم بودند ومثل آجرهای یک ساختمان ؛ چطور می خواستند باهم زندگی کنند؟

کمی فکر کنیم این آیات نشانه هایی برای عاقل ها واهل تفکر وآنهایی که حقایق را می بینند ودر حقایق فکر می کنند و اهل علم هستند.

نشانه دیگر…« وَمِن آیاتِهِ مَنامُکُم بِالَّیلِ»…از نشانه ها خواب است…اگر شب نخوابیم چطور میتوانیم برای کار روز نیرو بگیریم ؟

پیامبر اکرم(ص) از خواب بیدار می شدند  و این ذکر را می خواندند …« اَلحَمدُلِلهِ الَّذی اَحیانی بَعدَ اَن اَماتَنی»…سپاس خدا را که زنده کرد مرا بعد از آنکه میراند.

امام جواد (ع) فرمودند : « شبیه ترین چیز به مرگ خواب است.» نعمت خواب ، نعمت بزرگیست وحتی حیوانات خواب دارند. شهید پاک نژاد که جزء هفتاد و دو تن بودند ، ۳۷ جلد کتاب دارند به نام اولین دانشگاه ، آخرین پیامبر ویک جلد آن درباره خواب است.

دانشمندان گفته اند: « اگر ما نخوابیم عمرمان به یک سوم می رسد و چهره مان فرسوده می شود ونشاط وشادابی از چهره ما می رود.»

پیامبر اکرم (ص) وارد خانه دخترش شد ودید می خواهد بخوابد ، فرمود  : «دخترم هروقت خواستی بخوابی اول  قرآن را ختم کن وبخواب ودوم پیامبران را از خودت شاد کن وبخواب وسوم مؤمنین را از خودت راضی کن وبخواب وچهارم حج عمره به جا بیاور وبخواب. » حضرت زهرا (س) فرمودند : « چگونه ؟! » پیامبر فرمودند : « سه تا سوره توحید بخوان  که ثواب ختم قرآن دارد وپیامبران را راضی کن بگو: « اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَی جَمیعِ الاَنبِیاءِ وَ المُرسَلینَ  » و برای مؤمنین بگو : « اَلَّلهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ  » وبرای حج عمره بگو :      « سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُ لِلهِ وَلَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَاللهُ اَکبَرُ »

حدیث داریم اگر قبل از خواب ذکر خدا را بگوییم و چهار قل و آیه « آمَنَ الرَّسولُ » بخوانیم جن ها سراغ شما نمی آیند و شیطانها در خواب به شما آسیب نمی رسانند.

از نعمت های دیگر خدا…« وَ ابتِغاؤُکُم مِن فَضلِهِ » …در روز از فضل خدا برای روزی تلاش وکوشش کنید.

از الطاف خداوند است که هرکس به شغلی علاقه دارد وهر کس یک میل ویک ذوق وسلیقه ای دارد.

« اِنَّ فی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَسمَعونَ »…اینها نشانه هایی برای کسانی است که برای شنیدن حقایق گوش شنوا دارند .

نشانه دیگر« وَمِن آیاتِهِ یُریکُمُ البَرقَ »…از نشانه های خدا برقی است که در آسمان می جهد.

برق از کجا بوجود می آید ؟ ابرها به فرمان خدا بار الکتریکی ومغناطیسی مثبت ومنفی دارند و بادها ابرها را به حرکت در می آورند. وقتی ابرها به هم می خورند ، در اثر برخورد ابرها دو چیز بوجود می آید : یکی برق ویکی رعد.  آن برق باعث می شود که بعضی ها بترسند وبعضی ها امیدوار می شوند . آنهایی که فکر می کنند بعد از برق صاعقه به دنبالش هست ، می ترسند وگروهی مثل کشاورزان که می دانند بعد از برق باران می آید خوشحال می شوند…. « خَوفًا وَطَمَعًا »…بعضی می ترسند وبرخی امیدوار می شوند.

بعضا بعد از برق ، در شرایط جوی سرد برف می بارد

 وبعضی وقتها باد هم می وزد و چند بار قطرات به توده سرد برخورد می کنند وبه صورت تگرگ می شود.

نشانه دیگر…« وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً »…خداوند از آسمان آبی می فرستد …« فَیُحیی بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها » …زمین مرده را زنده می کند.

به چهار فصل وریزش ها ورویش ها فکر کنیم وبه قدرت خدا پی ببریم.

شیرینی خدا باوری را به کام بچه هایمان بچشانیم.

در فصل بهار شکوفه ها وبه دنبالش میوه ها می روید . قرآن می فرماید : « اُنظُروا اِلَی ثَمَرِهِ اِذا اَثمَرَ وَ یَنعِهِ » وقتی میوه بوجود می آید ، دقت ومشاهده کنید.

نقل شده امام زین العابدین (ع) وقتی میوه به دستشان می رسید ، اولین کاری که می کردند نگاه می کردند ودومین کار می بوییدند وسومین کار می بوسیدند ودر آخر میل می فرمودند.

« اِنَّ فی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَعقِلونَ »…اینها نشانه هایی است برای عاقلها وخردمندان.

« وَمِن آیاتِهِ اَن تَقومَ السَّماءُ وَ الاَرضُ بِاَمرِهِ »…یکی  از نشانه ها آفرینش آسمان وزمین بود ونشانه دیگر نگه داشتن این آسمان وزمین  و نگهداشت این سقف است.

سقف های ساخت بشر بعد از چند سال خراب می شود. ولی سقف آسمان سالهای سال است که زیبا ومستحکم بر سر ماست وخراب نمی شود.

از نشانه های دیگر« ثُمَّ اِذا دَعاکُم دَعوَةً مِنَ الاَرضِ »…وقتی خدا شما را صدا می زند از قبرها بیرون می آیید…« اِذا اَنتُم تَخرُجونَ ».

همه در صحرای محشر حیران وسرگردان حاضر می شوند وفرشتگان نامه عمل را به دست افراد می دهند ، بعضی به دست راست وبعضی به دست چپ وهمه برای حسابرسی آماده می شوند.

خدایا شیرینی آیات کتابت را به ما بچشان.

والسلام علیکم ورحمه الله

نشانه ­های خدا

نشانه ­های خدا

جلسه سی ام تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیات 20 تا 25 سوره مبارکه روم

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی (نشانه ­های خدا)


سلام علیکم و رحمه الله

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی»

شب جمعه، شب رحمت و مغفرت، شب زیارتی سالار شهیدان، محبوب دل آدمیان، دهه کرامت ولادت با سعادت حضرت معصومه سلام­الله­ علیها و میلاد امام رئوف حضرت علی ابن موسی الرضا علیه­السلام ، تقاضا می­کنم به روان تابناک پیامبر عزیز اسلام و اهل بیت پاکش صلواتی تقدیم بفرمایید.

در تقویم کشور عزیز ما امروز، روز تکریم امامزادگان است، یعنی شخصیت­هایی که به خاطر هدایت ما مهاجرت کردند، بسیاری از آنها به شهادت رسیدند، معارف تشیّع را در سرزمین ایران آن روز که چند برابر ایران امروز بود منتشر کردند.

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام وقتی وارد تهران شدند هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود، امنیت نبود، فرمودند من یک هفته ، ده روز است در تهران هستم ولی هنوز موفق نشده ­ام به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) بروم، در همان روزها با خطراتی که بود، آمدند به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) ، مقام معظم رهبری بارها و بارها، سفارش کرده­اند ملت ایران را که امامزاده­هایی را که در شهرها و روستاها هستند سر بزنند، برکت رحمت و هدایت از آنها درخواست کنند. آیت الله جوادی آملی ( حفظه الله ورعاه ) می­فرمودند: « من به امامزادگان که می­روم نه تنها ضریح را بلکه همه دیوارها را می­بوسم. » خوشبختانه در کشور ما امامزادگان حقیقتا پایگاه­ هدایت شده­اند، مرکز آموزش قرآن، آموزش معارف اهل بیت شده­اند. تقاضا می­کنم به روان تابناک امامزادگانی که ما در جوار آنها بحث قرآنی می­کنیم، حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ، حضرت حمزه فرزند موسی ابن جعفر علیه­السلام و حضرت طاهر از دودمان امام زین ­العابدین علیه­السلام، و همچنین عالمانی در این سرزمین خفته­اند، شهیدان و مؤمنان و مؤمناتی که چشم انتظار دعای شما هستند، صلواتی هدیه بفرمایید.

موضوع امشب ما، سوره روم آیات بیستم تا بیست و پنجم است که نشانه ­های او، نشانه ­های خداوند را مطرح می­کند.

اگر ما چشم باز داشته باشیم، همه عالم نشانه ­های خداست، تا نگاهمان به یک درخت، به دریا، به صحرا، به ستارگان، به باران، به ماه، به خورشید، به گنجشک، به پروانه، به میوه، می­افتد باید یاد خدا کنیم.

اولین نشانه ­ای که آمده است، خلقت خود ماست. «وَمِنْ آيَاتِهِ»، یکی از نشانه­های خداوند این است که، «أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ»، شما انسان­ها را از خاک آفرید، «ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ»، پس از آن که شما را آفرید، کاری کرد که خیلی پرشتاب تولید مثل کردید و زمین خود را از خودتان پر کردید، این کار خدا بود. آقایان، بانوان، خاک نه حرارت دارد، نه حرکت دارد، نه رنگ دارد، نه زیبایی دارد، خداوند از همین خاک یک طفل آفرید، نوزادی چشم بادامی خلق کرد، چشم، زبان، گوش، عقل، دست، پا، اعصاب، اندیشه، تفکر، زیبایی و … به او داد، از همان خاک بی­رنگ، بی­شکل، انسان را خلق کرد، هرکس می­خواهد خدا را بشناسد، به این آیات نگاه کند، اینجا کلاس خداشناسی است، اولین موهبتی که به ما داده است، این است که ما را آفریده است. خداوند ، انسان ، این موجود با اهمیت را وقتی آفرید به خود آفرین گفت، خورشید را که آفرید، ماه را که آفرید، چنین چیزی نگفت، اما انسان را که آفرید، به خودش گفت «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»، این انسان­هایی که الان اینجا نشسته­اند، برترین مخلوق خداوند هستند، خاک کجا … انسانی با این ظرافت و پیچیدگی کجا ، اگر پرده­های ظریف چشم انسان را یا سلول­های ریز مغز انسان را با خاک مقایسه کنید، از خود سوال می­کنید، چگونه ما از خاک آفریده شده­ایم؟

غذاهایی که پدر و مادرمان خوردند، غذاها خون شد، خون­ها نطفه شدند، نطفه­ها با هم شدند، و انسانی را آفریدند، اندازه هرکس در اینجا، به اندازه­ای بود که یک میلیون از آن را می­شد سر سوزنی جا داد. در همان ذره کوچک خداوند ما را نقاشی کرد، چشممان چطوری باشد، صورتمان چطوری باشد، قد و وزنمان چگونه باشد، ما را نقاشی کرد. «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ»، از نشانه­های خدا این است که شما را از خاک آفرید، خود ما از خاک چه چیزی می­توانیم درست کنیم؟ اگر همه قدرتمندان به میدان مسابقه بیایند، چه چیزی می­توانند درست کنند؟ بشر از خاک خشت درست می­کند، آجر درست می­کند، یا کمی پیشرفته تر کوزه درست می­کند، یا مثلا در همدان در شهر لاله جین، از خاک یک گلدان درست می­کند، روی آن گلدان هم مثلا پرنده می­کشد، اما خدا از خاک یک انسان می­آفریند.

این نشانه خداست، بعد هم می­شد این انسان بمیرد، در صورتیکه تولید مثل می­کند، تکثیر می­شود، این کار خداست، خاک نه نور دارد، نه حرارت، نه زیبایی دارد، نه طراوت، نه حس دارد، نه حرکت، ولی در عین حال خمیر مایه خلقت ما انسان­هاست، از کجا حرارت به وجود آمد؟ از کجا حس به وجود آمد؟ از کجا زیبایی به وجود آمد؟ اینها را همه خداوند به وجود آورده است، این همه توانایی در انسان، این همه هنر، اینها را تمامًا خداوند به وجود آورده است، خداوند از خاک مرده این موجود زنده را بیرون کشید و برای همین است که سازنده­ آن واقعا قابل ستایش است.

فردی از حضرت علی علیه­السلام پرسید چرا ما در نمازهایمان دوبار سجده می­کنیم؟ حضرت فرمودند: « برای آنکه یادمان نرود که ما از خاک آفریده شده­ایم. یادمان نرود که دوباره به خاک بر می­گردیم. » چرا به خاک سجده می­کنیم؟ برای آنکه ریشه خودمان را فراموش نکنیم. چرا به خاک تیمم می­کنیم؟ برای آنکه عربده نکشیم. امیرالمومنین علی علیه­السلام فرمودند: « تعجب می­کنم از متکّبر، از مقداری خاک آفریده شده­ایم، چه خبر است؟ » یا مقداری پولش زیاد می­شود، مقداری زورش زیاد می­شود، مقداری علمش زیاد می­شود، یا موقعیتش عوض می­شود، کسی را دیگر نمی­شناسد، ماشینش را به رخ می­کشد، موبایلش را به رخ می­کشد، چه خبر است؟ به خاک سجده می­کنم، یعنی من از خاکم، ادعایی ندارم، بزرگی برای خداست، «سُبْحَانَ رَبِّیَ الأعلَی وَ بِحَمْدِهِ»، در برابر خدا تعظیم می­کنم، «سُبْحانَ رَبِّی العَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ»، خاک سرچشمه ماست، از این آیه می­فهمیم، بهترین راه خداشناسی، تفکر در آفرینش است، آخر آیه می­فرماید: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»، این خلقت انسان برای آنهایی که اهل فکر هستند، می­اندیشند، یک مشت پر از خاک را بردارد، یک مشت پر از گیلاس، به این خاک­ها، به این گیلاس­ها نگاه کنید، خداوند از خاک گیلاس آفریده، چقدر خوش­رنگ، چقدر زیبا، چقدر خوشمزه، یک نقاش عکس گیلاس را می­کشد، همه کف می­زنند، خداوند از خاک گیلاس آفریده است، بالاتر از گیلاس، انسان آفریده است، آنهایی که اهل فکر هستند، بهره برداری می­کنند، این آیه به ما می­فرماید که نشانه­های خداوند بی­شمار است. این یکی از نشانه­های خداوند است. اما انسان بارزترین نشانه خداست، این آیه می­فرماید که خودشناسی، مقدمه خداشناسی است، هرکس می­خواهد خدا را بشناسد، خودش را بشناسد، این قلب مرا چه کسی به کار انداخته است؟

 استاد عزیز بنده، حاج آقا قرائتی می­فرماید: « به پالایشگاه سری بزنید، پالایشگاه چکار می­کند؟ نفت خام را تبدیل می­کند، به بنزین ، به گازوئیل، به لاستیک و ده ها چیز دیگر … چه کسی اینکار را می­کند؟ طراح، دانشمند، محقق، مهندس، ناظر، نفت خام را به ده، بیست چیز تبدیل می­کند، حالا یک طفل را نگاه کنید، دو ماهش است، شیر مادر را می­خورد، این شیر مادر، تبدیل می­شود به استخوان، به گوشت، به خون، به ناخن و …. چه کسی اینکار را می­کند؟ آنهایی که اهل فکر هستند، می­گویند، اینجا ایستگاه خداشناسی است، چطور در مورد پالایشگاه زود باور می­کنید که محقق دارد، ناظر دارد، مهندس دارد، مراقب دارد، ولی در مورد رشد یک انسان، چگونه این بچه به زبان می­آید؟ » در آیات بعد خواهیم خواند، چگونه این بچه رشد می­کند؟ اینها کار خداست …

از سوم خرداد حاجی­ها راه افتاده­اند، یک دعا کنیم، شما آمین بگویید، خدایا زیارت خانه ­ات را، زیارت مرقد پیامبر و ائمه بقیع را قسمت این جمع بفرما، می­شود ما مکّه نرویم ولی اسممان باشد؟ بله … یکی از دعاها این است، «اَنْ تَکتُبَنی مِنْ حُجّاجِ بَیتِک الْحَرامِ»، یعنی خدایا حالا قسمت ما مکّه رفتن نشده است، اسم ما را، جزء لیست حاجیان ثبت و ضبط بفرما. قبل از مکّه، یا بعد از مکّه، حاجیان به مدینه می­روند، مدینه کجاست؟ مسجد النبی (ص) ، مرقد پیامبر است. مُفضل از یاران امام صادق علیه­السلام می­گوید: « وارد مسجد النبی شدم، یک دانشمندی که خدا را قبول ندارد، به نام ابن‌ ابی‌العوجاء همراه یک سری از دوستانش که آنها هم خدا را قبول ندارند، در مسجد النبی ضد خداوند سخنرانی می­کردند، یعنی شما حساب بکنید، زمان بنی امیّه، زبان بنی عباس چه خبر بوده است؟ مسجد یعنی پایگاه دعوت به خدا، انقدر بی­حیا بودند ، حکومت عباسی به آنها میدان داده است که از کشورهای خارجی آمده­اند کنار قبر پیامبر داد می­زنند خدا نیست. ابن‌ ابی‌العوجاء، این را می­گفت: کسی که قبرش اینجاست، یعنی پیامبر، فیلسوفی بوده است، که به دروغ ادعا می­کرده این جهان خدا دارد، او با زیرکی یک کاری کرد که نامش، جهانگیر شد. این را یک منکر خداوند در مسجد النبی می­گفت، مفضل عصبانی، خشمگین، شروع کرد به آن پرخاش کردن، او گفت: تو شاگرد چه کسی هستی؟ مفضل گفت: من شاگرد امام صادق علیه­السلام هستم، گفت: استاد تو از تو آرام­تر است، از تو نرم­تر است، اگر راست می­گویی بیا بحث کنیم، مفضل ناراحت، پریشان، غصه ­دار که اسلام به کجا رسیده است؟ به خانه امام صادق­ علیه­السلام آمد، گفت: ای فرزند پیغمبر من ناراحت هستم، درس خداشناسی به من بدهید، امام صادق علیه­السلام فرمود: مفضل فردا بیا، قلم و کاغذ هم بیاور، فردا صبح مفضل با قلم وکاغذ آمد، از صبح تا ظهر امام صادق علیه­السلام، درباره خلقت انسان برای او درس داد، چشم انسان، گوش انسان، قلب انسان، زبان انسان، دست و پا، سلسله اعصاب، هوش انسان، مغز انسان، عقل انسان، بسیار کتاب زیبایی است، خواهش می­کنم، این کتاب را بخوانید، 100 صفحه هم بیشتر ندارد، در همین کتاب­ فروشی­های حرم هم فکر می­کنم هست، مفضل بقیه­اش را فردا بیا تا بگویم، روز دوم مفضل با قلم و کاغذ آمد، این دفعه امام صادق علیه­السلام درباره شگفتی­های خلقت حیوانات صحبت کرد، یک حیوانی است به نام فیل، یک حیوانی است به نام مورچه، امام صادق علیه­السلام فرمود، مفضل همه آنچه که فیل دارد، خدا در مورچه هم قرار داده است، حالا مورچه طول و عرضش چقدر است؟ مثلا یک میلیمتر در سه میلیمتر، چشمش چقدر است؟ گوشش کجا هست؟ زبانش کجا هست؟ چشمش کجا هست؟ گوارشش کجا هست؟ کلیه دارد یا ندارد؟ سیستم خون­رسانیش به چه شکلی است؟ در روز دوم، شگفتی دنیای حیوانات را گفتند، در روز سوم شگفتی­های گیاهان را گفتند، این گیاهان که به ما سبزی می­دهند، شکوفه می­دهند، گل می­دهند، میوه می دهند، چه کسی آنها را نظارت می­کند؟ و روز چهارم، درباره دنیای آسمان­ها، سیارات، ستاره­ها، ماه، خورشید صحبت کردند، این کتاب خداشناسی است، از همه بالاتر خلقت انسان است. »

« وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا»، یکی از نشانه­های خدا این است که از جنس شما، برای شما همسر آفرید، همسر شما فرشته نیست، همسر شما جن نیست، همسر شما انسان است، قرآن کریم نظرش این است که گوهر زن و مرد یکی است، این یهودیان هستند که می­گویند زنان پست تر از مردان هستند، یا گاهی تشبیه می­کنند مردان مثل طلا و زنان مثل نقره هستند، این اشتباه است، قرآن می­فرماید که اگر بنا باشد طلا باشند، هر دو طلا هستند، گوهر زن و مرد یکی است، هر دو به قلّه­های کمال می­توانند برسند ولی خدا ساختمان بدن زن و مرد را متفاوت آفریده است، یک دستگاه­هایی در بدن زن قرار داده که در مرد نیست، یک دستگاه­هایی در مرد قرار داده که در زن نیست، این دو مکمل همدیگر هستند، چه کسی این کار را کرده؟ خدا … از نشانه­ های خدا این است که از جنس شما برای شما همسر آفرید، چرا ؟ « لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا»، تا آرامش پیدا کنید، مجردها نا آرام هستند، مجردها پریشان هستند، مجردها افسرده هستند، مجردها ناراحت هستند، ممکن است تبلیغات غرب کاری کند تا خودشان را به خوشحالی بزنند، خیر ….

خدایی که ما را آفریده است می­فرماید: « آرامش انسان در سایه یاد خداست، آرامش انسان در سایه شب، آرامش انسان در بیت، در خانه است، آرامش انسان در کنار همسر است. » همسر نباشد انسان ناآرام است، پیغمبر فرمود: (النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی)، ازدواج سنت من است، هرکس اعراض کند، از موضوع ازدواج روی برگرداند، از من نیست، این سنت خداست.

در پایان آیه هم می­فرماید که یک نشانه نه، نشانه­های زیادی در موضوع و پدیده ازدواج هست، خود خدا هم از روی لطفش وقتی ازدواجی شکل می­گیرد، یک هدیه به عروس و داماد می­دهد و آن محبت است، « وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»، یک کسی از پیغمبر پرسید: «یا رسول الله شما چند دقیقه پیش عقد ما را با این خانم خواندید، تا نیم ساعت پیش احساسی نسبت به این خانم نداشتم، تا شما عقد ما را خواندید، مهر او در دل من آمد» ، پیغمبر فرمود: « این برای همین معجزه الهی است، که پس از اجرای صیغه عقد به اسم پروردگار چیزی به عنوان مودت، به نام رحمت، به نام عشق، به نام مهربانی، بین این دو قلب ایجاد می­شود» ، « وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»، در زبان فارسی این دو کلمه را یک جور معنا می­کنند، « مَوَدَّةً»، یعنی مهربانی، «رَحْمَةً»، یعنی مهربانی، اما فرق دارند، دختر و پسرها وقتی ازدواج می­کنند، به اوایل آن ماه عسل می گویند ، بعد چند ماهی که این زندگی گذشت، آرام آرام این عسل کمرنگ می­شود و بعضی جاها دعواها شکل می­گیرد، به نظر من آن عروس و دامادی موفق هستند که تا پایان عمر این عسل را نگه دارند، با یک هنری، با یک سلیقه­ای، این هدیه خدا را یعنی عشق را نگه دارند، بعضی اینطور معنا کرده­اند که « مَوَدَّةً»، به عشق­های آغازین گفته می­شود، «رَحْمَةً»، به ادامه و استمرار عشق گفته می­شود، مثلا در همینجا در حرم سید الکریم نشسته­ایم، یک وقت می­بینیم دو جوان دست در دست هم دارند می­آیند، یک وقت همینجا نشسته­ایم می­بینیم یک پیرزن، پیرمرد هشتاد ساله دست در دست هم دارند می­آیند و باهم صمیمانه صحبت می کنند ، این « رَحْمَةً» می­شود، آن علاقه ماه­ها و سال­های رحمت، « مَوَدَّةً »، آن علاقه­ای که همچنان در شصت سال، هفتاد سال ادامه پیدا کرده است، می­شود « رَحْمَةً»، اوایل زندگی، ماه­های اول، سال­های اول این عروس و داماد، زن و شوهر کارهایی می­کنند، که این علاقه زیاد می­شود، مثلا خانم غذا می­پزد یا آقا کار می­کند و پول می­آورد، یا به لحاظ عاطفی، به لحاظ جنسی و جسمی برای همین سنگ تمام می­گذارند، اما الان دیگر شصت سالش شده است ، هفتاد سالش شده است، دیگر جان ندارند برای هم کاری کنند، ولی باز هم همدیگر را دوست دارند، این رحمت است. « وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»، از این آیه معلوم می­شود، فلسفه تشکیل خانواده، آرامش است، اگر در خانواده­ای تشنج باشد، داد و بی­داد و دعوا و کتک­کاری باشد، یعنی ضد خدا در جریان است …. اگر کسانی تلاش کنند، خانواده­ها به آرامش برسند این یعنی در مسیر خدا در حال حرکت هستند، هرچقدر عشق بین اعضای خانواده زیاد شود، این یعنی در مسیر خداوند هستند.

ظهر داغ کوفه ، خانمی آمد در خانه مولا امیرالمومنین علی علیه­السلام، گفت: «یا اباالحسن، شوهر من خیلی مرا اذیت می­کند» ، حضرت فرمودند: «بسیار خوب ؛ عصر می­آیم تا ببینم دعوایتان برای چیست» زن گفت: « نه ؛ الان به خانه برگردم، مرا می­کشد، البته بعضی اوقات مرا کتک می­زند» حضرت فرمودند: « باشد، برویم .» با هم رفتند تا اطراف شهر، یک خانه­ای بود ، مرد خانه هم بیرون آمده بود تا ببیند چه خبر است، حضرت علی علیه­السلام را نشناخت، امام رفتند پیش آن مرد و گفتند:    « این خانم همسر توست، شبها سرتان را روی یک متکا می­گذارید، چرا بداخلاقی می­کنی؟ چرا بد رفتاری می­کنی؟ » آن مرد هم یک مشت به سینه مولا امیرالمومنین علی علیه­السلام زد و گفت: «به تو چه ارتباطی دارد ، اختیار زنم دست خودم است .» همینطور که این را می­گفت، رهگذرانی در حال رد شدن بودن که گفتند:« السلام علیک یا امیرالمومنین » ، این مرد رنگش پرید، نمی­دانست این آقا رهبر مسلمین است، عذرخواهی کرد، حضرت فرمود:« تو را نمی­بخشم، مگر اینکه اخلاق و رفتارت را عوض کنی، خداوند از زن و شوهر عشق می­خواهد، مهربانی می­خواهد» من خدمت شما آقایان، بانوان عرض می­کنم، محبت زن وشوهری سه جور است :

  1. محبت قلبی
  2. محبت زبانی
  3. محبت عملی

کدامش لازم است؟ هرسه … خدا شیخ صدوق را رحمت کند، قبرش نزدیک همینجاست، ابن بابویه یا شیخ صدوق، یک کتاب جیبی به نام محبت دارد، ایشان احادیثی از امام صادق علیه­السلام، از پیامبر صلی­الله­وعلیه­وآله از امام رضا علیه­السلام آورده است، ریشه محبت قلب است، اگر مومنی قلباً مومن دیگر را دوست بدارد، این عبادت است، زن و شوهر در مرحله اول، باید قلباً همدیگر را دوست بدارند، یعنی وقتی که به دلشان مراجعه می­کنند، بفهمند که همدیگر را دوست دارند، این عبادت است ولی کافی نیست، بعد از محبت قلبی، محبت زبانی است، یعنی باید به هم بگویند که دوستت دارم، چند بار بگویند؟ ده بار ؟ صد بار ؟ هزار بار؟ ده هزار بار ؟ یک میلیون بار ؟ خیر ؛ تا این نفس می­آید باید بگویند، پیغمبر فرمود: «ابراز محبت، اعلام محبت، لازم است» ، مثلا با پیامک بنویسند، الان که خیلی آسان شده است، قدیم­ها با نامه باید می­نوشتند، یا بگویند، در خلوت یا در مهمانی و در جمعیت، هر روز و هر شب این مطلب را زن و شوهر به هم بگویند، تحقیقات در خانواده­های ایرانی نشان می­دهد که در این امر کوتاهی دارند و بیشتر آقایان در این امر کم­کاری دارند، چرا؟ چون آقایان می­گویند که اگر ما بگوییم از پادشاهی ما کم می­شود، این خانم بد عادت می­شود، ، پیغمبر فرموده است: «قَولُ الرَّجُلِ للمرأةِ : «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبدا»، گفتن مرد به همسرش که تو را دوست می­دارم، هرگز از قلب زنش خارج نمی­شود، این لازم است، محبت قلبی بسیار با اهمیت است و به دنبالش اثبات کننده آن محبت زبانی است. می­توان با شعر از حافظ، از سعدی، شعر نو، شعر دیروز این جمله را به هم بگویید، البته بعضی از خانم­ها هم کوتاهی می­کنند، علی­رغم اینکه خانم­ها اقیانوس عاطفه هستند، گاهی کوتاهی می­کنند.

 این محبت زبانی است. محبت سوم هم لازم است، محبت عملی، یعنی یک کاری این زن و شوهر بکنند، که معنایش این باشد، دوستت دارم، آن چه کاری است؟

مثلا با هم غذا بخورند، جدا جدا نه ، باهم.

مثلا با هم حرف بزنند، از شکایت­هایی که بسیاری از خانم­ها دارند این است که مرد من با من حرف نمی­زند، آقایان سه دسته هستند: کم حرف، متوسط، پر حرف، کم حرف­هابشان در شبانه روز 6 هزار کلمه حرف می­زند، متوسط­هایشان 8 تا 9 هزار کلمه ، پر حرف­هایشان 12 هزار کلمه حرف می­زنند … حالا خانم­ها کم حرفهایشان 14 هزار کلمه حرف می­زنند، متوسط­هایشان 16 الی 17 هزار کلمه و  پر حرفهایشان 20 هزار کلمه حرف می­زنند. این کار خداست، چرا که اصلا بچه­ها از مادر زبان را می­آموزند، اصلا می­گویند زبان مادری … آقایان محترم ؛ هزار تا از آن حرف­ها را بگذارید برای خانه، همه را آن بیرون خرج نکنید …

مثلا زن و شوهر با هم بخوابند، الان سبک زندگی­ها یک جوری شده است که مثلا آقا پای تلویزیون است، خانم در تلگرام است، یا خانم رفته بخوابد، آقا دارد فوتبال می­بیند، اشتباه است، اگر می­خواهیم محبتشان زیاد شود باید باهم در یک زمان بخوابند.

مثلا باهم به تفریح بروند، اگر می­خواهند به پارکی بروند، سیاحت بروند، زیارت بروند، باهم بروند، جدا جدا نه .

مثلا باهم به خرید بروند، خیلی برای آقایان سخت است ، ولی این کار را به خاطر خدا بکنید، مثلا کارتش را به خانم می­دهد، می­گوید برو هرچه می­خواهی بخر، نه این درست نیست، حوصله کنید .

مثلا برای هم هدیه بخرند .

مثلا همدیگر را نوازش کنند، همدیگر را در آغوش بگیرند، حتی اگر یک وقتی با هم قهر می­کنند، قدردان یکدیگر باشند، قدردانی، محبت را زیاد می­کند، این زن و شوهر می­دانند که همسرش قدردان زحمتهای اوست، من وظیفه­ام نیست که غذا بپزم، من وظیفه­ام نیست که بچه را عوض کنم ولی شوهر من همیشه قدردان من است .

مثلا  احترام همدیگر را نگه دارند، احترام گذاشتن محبت را زیاد می­کند، در صدا زدن، در تلفن صحبت کردن، از کلماتی استفاده کنیم که شخصیت دادن و احترام گذاشتن، درونش باشد، … اینها محبت را زیاد می­کند، محبت چیست؟ هدیه خداوند است. اگر اینطوری باشد، حتی با مشکلات ، با نداری، با مریضی و …. تا روز آخر می­سازند .

خدایا زیارت امام رضا علیه­السلام را قسمت ما کن، شفاعت امام رضا علیه­السلام را قسمت ما کن، خدایا بانوان ما، دختران ما را به حضرت فاطمه معصومه سلام­الله­علیها ببخش، رهبر عزیزمان، کشور عزیزمان، مردم عزیزمان را از هر گزندی به دور نگهدار، خدایا در خاواده­هایی که اختلافات، خصومت­ها، کدورت­ها وجود دارد، به حق امام رضا علیه­السلام رضایتمندی را در آن خانواده­ها حاکم بفرما. به روان پاک شهیدان، روح بلند حضرت امام خمینی (ره) صلواتی عنایت بفرمایید. (نشانه ­های خدا)

نشانه های خدا قسمت دوم

داستان حضرت مریم

داستان حضرت مریم

جلسه بیست و هشتم تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیات ۳۵ تا ۴۳ سوره ال عمران

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

روز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها وروز دختر را در پیش داریم وبه همین مناسبت آیات ۳۵ تا۴۳ سوره ال عمران را تفسیر میکنیم. داستان حضرت مریم سلام الله علیها به عنوان دختر برگزیده خدا در این سوره آمده است.

از نعمت ها وهدایای ویژه خدا فرزند است.فرزند خواهی سبک پیامبران است. داستان از انجا شروع میشود که دو خواهر به نامهای حنه واشیاع ازدواج کردند با دوپیامبر …حنه با عمران و اشیاع با زکریا ازدواج نمود.

مدتی گذشت ولی اینها بچه دار نمیشدند، حنه از زیر درختی میگذشت که دید پرنده ای به جوجه ها دانه میدهد، همانجا دلش شکست وبا دل شکسته به آسمان نظر انداخت وگفت :« پروردگارا تو که به این پرندگان جوجه میدهی به ما هم فرزندی عطا کن.»

به خانه آمد ودید همسرش عمران هم خوابی دیده است و در خواب دیده خداوند به آنها پسری عطا میکند که بیماران را شفا میدهد ومردگان را زنده میکند.

مدتی بعد حنه احساس کرد باردار شده است.

در همین دوران بارداری بود که شوهرش عمران از دنیا رفت. در قرآن از اینجا به بعد را بیان میکند.

« اِذ قالَتِ امرَاَتُ عِمرانَ رَبِّ اِنّی نَذَرتُ لَکَ ما فی بَطنی مُحَرَّرًا…»

«اِذ»، که در ابتدای بسیاری از آیات امده یعنی این قصه ای است از گذشتگان که درسش برای شما وآیندگان است.

یاد کنید از آن وقت که همسر عمران گفت : « نذر کردم بچه ای که در شکم دارم آزاد کنم در خدمت معبد بیت المقدس و در خدمت مسجد باشد.»

این زن به مقامی رسیده بود ، با اینکه خداوند بعد از سالیان سال این بچه را به او عطا کرده بود اما اورا در خدمت خدا قرار داد.

آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) به پدرانی که چند فرزند داشتند میرسید و میفرمود  : «یکی از بچه هایتان را در راه دین بدهید یعنی بگذارید درس طلبگی بخوانند.»

حضرت ابراهیم علیه السلام یک اسماعیل داشت و وقتی خدا دستور به قربانی داد اطاعت نمود.

ما وقتی قصد کار خوبی بکنیم نباید مغرور بشویم،باید دلواپس باشیم که آیا این کار خوب را خداوند قبول میکند یا نه؟

« فَتَقَبَّل مِنّی اِنَّکَ اَنتَ السَّمیعُ العَلیمُ »…پروردگارا این نذر من را قبول کن که تو شنوای دانایی .

« فَلَمّا وَضَعَتها قالَت رَبِّ اِنّی وَضَعتُها اُنثَی»…وقتی حنه طفل را به دنیا آورد گفت : « پروردگارا من دختر به دنیا آوردم » « وَاللهُ اَعلَمُ بِما وَضَعَت»…خدا میداند که چه فرزندی به دنیا آورده ام«…وَ لَیسَ الذَّکَرُکَالاُنثَی»…دختر مثل پسر نیست، دختر محدودیت هایی دارد و اگر به سن بلوغ رسید مانع دارد از اینکه در مسجد باشد …

« وَاِنّی سَمَّیتُها مَریَمَ » …ومن او را مریم نامیدم.

امیرالمومنین (ع) فرمودند :«بچه ها به گردن والدین حق هایی دارند واولین حق نامگذاری است.»

پیامبر (ص) فرمودند: «بهترین نام نامیست که بندگی خدا درش باشد» مثل: عبدالله،عبدالحمید، عبدالمجید و…

مریم یعنی بانوی عبادت کننده، دختر عبادت کننده.

امام صادق (ع) فرمودند« :مواظب باشید چه اسمهایی روی بچه هایتان میگذارید،روز قیامت شما را باهمین اسمها صدا خواهند زد.» بعضی ها در روز قیامت به اسمشان مباهات وافتخار میکنند وبعضی بخاطر اسمشان از پدر ومادرانشان ناراحت و شاکی هستند .

حدیث داریم در هر خانه ای اسمهای محمد وفاطمه باشد برکت هست.

بعد از نامگذاری دعا…« وَاِنّی اُعیذُهابِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ »

…پروردگارا  این دختر وفرزندان اورا…ذریه یعنی فرزندان وفرزند فرزندان تا روز قیامت…ما فقط نباید به فکر بچه های خودمان باشیم،  باید به فکر نوه ها وذریه مان باشیم…باید بچه هایمان را از شر شیطان به خدا بسپاریم…مردم وقتی بچه دار میشدند فرزندانشان را پیش ائمه میبردند وایشان برای بچه تعویذ میخواندند یا مینوشتند تا از شر شیاطین وجن وانس در امان باشند.

بچه از همان کودکی به حفاظت خدا احتیاج دارد.

هر روز پدر ومادر برای بچه ۴ قل بخوانند وصدقه بدهند وان یکاد بخوانند که اینها توصیه های ائمه (ع) است.

« فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبولٍ حَسَنٍ »…خداوند نذر حنه را به بهترین شکل قبول فرمود.

« وَاَنبَتَها نَباتًا حَسَنًا»…مثل گیاهی که پرورش میدهد ،خداوند مریم را با پاکی وطهارت پرورش داد.

حنه مریم را به معبد برد واز علما خواست اورا تکفل کنند وآنها قرعه انداختند وبه نام زکریا افتاد.

این آیه میفرماید که خداوند زکریا را سرپرست آن دختر قرار داد«…وَ کَفَّلَها زَکَرِیّا»…

یک دختر میتواند به جایگاهی برسد که خدا پیامبری را برای تکفلش قرار دهد.

مریم روزها به روزه داری وشبها به عبادت میپرداخت وزکریا اتاق جدایی برای او قرار داده بود که از مردان جدا باشد وروزی چند بار به او سر میزد.

« کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَرِیَّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقًا »…هر وقت زکریا می آمد وبه مریم سر میزد میدید غذا ومیوه ای پیش اوست…پرسید  : «ای مریم این غذا یا میوه از کجا آمده ؟» « قالَ یا مَریَمُ اَنَّی لَکِ هذَا…قالَت هُوَ مِن عِندِ اللهِ »…مریم گفت از جانب خدا«…اِنَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ »…خداوند هرکه را بخواهد بی حساب روزی میدهد.

در تاریخ آمده در دوران قحطی روزی امیرالمومنین (ع) گرسنه وارد خانه شدند وبه حضرت زهرا(س) فرمودند : « غذایی بیاورید بخورم وحضرت عرض کردند سه روز است که چیزی برای خوردن نداریم » امیرالمومنین(ع) فرمودند: « چرا نگفتی ؟ » وحضرت زهرا(س) فرمودند : « پدرم به من یاد داده اند از شوهرت چیزی نخواه که نتواند یا خجالت بکشد.» امیرالمومنین(ع) خیلی ناراحت شدند وهنگام ظهر بود از خانه بیرون آمدند و به سختی پولی قرض گرفتند وقتی به خانه نزدیک شدند در راه عمار یاسر را دیدند وحال اورا پرسیدند . عمار گفت : « به خدا از خانه بیرون نیامدم مگر اینکه بچه هایم از گرسنگی گریه میکردند.»

امیرالمومنین (ع) آنچه قرض گرفته بود به عمار دادند وبه مسجد رفتند وبا پیامبر(ص) نماز خواندند.ساعتی گذشت ونمازگزاران رفتند وحضرت علی (ع) در فکر بودند که پیامبر (ص) به ایشان فرمودند : « علی جان ! میهمان میخواهی ؟ » ایشان سکوت کردند ودفعه دوم پیامبر (ص) فرمودند : « علی جان میهمان میخواهی ؟ » فرمودند : « بفرمایید یا رسول الله  »

وارد منزل شدند ، امیرالمومنین (ع) دیدند حضرت زهرا(س) در محراب عبادت مشغول عبادتند وبوی غذای تازه طبخ شده به مشام میرسد. حضرت علی (ع) در فکر رفتند وپیامبر(ص) این آیه را خواندند« …کُلَّما دَخَلَ عَلَیها…» علی جان ! فاطمه ی من از مریم بالاتر است. »

هر وقت خدا را صدا بزنیم جواب میدهد. ولی بعضی وقتها زودتر جواب میدهد،مثل شب وروز جمعه، مثل وقتی باران می آید یا وقتی که جبهه حق با جبهه باطل میجنگند…این وقتها دعا به استجابت نزدیک است و از این اوقات وقتی است که دل انسان بشکند و اشکش جاری شود، دعا مستجاب میشود.

« هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ»…اینجا بود که زکریا دعا کرد…جایی که دید برای یک دختر نوجوان از بهشت  غذا میرسد.

« قالَ رَبِّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً »…پروردگارا ببخش به من از جانب خودت بچه های پاکیزه …بچه هایی که چشم وزبان ودلشان ودامن وفکرشان همه پاک باشد«….اِنَّکَ سَمیعُ الدَّعاءِ » حتما تو دعا را میشنوی.

حضرت زکریا این دعا را کرد ورفت سر نماز«…فَنادَتهُ المَلائِکَةُ وَهُوَقائِمٌ یُصَلّی فِی المِحرابِ…» حضرت زکریا ایستاده در محراب بودند که فرشته ها آمدند واورا صدا زدند….در حال نماز بود…

حدیث داریم در حال نماز رحمت خدا نازل میشود.

حدیث داریم قبل نماز وحین نماز،در قنوت وسجده وبعد نماز دعا کنید.

بشارت خدا برای زکریا«…اَنَّ اللهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحیَی…» خداوند به تو بشارت میدهد پسری بنام یحیی.

« مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللهِ…» او حقیقتی بنام عیسی بن مریم را تصدیق میکند…« وَسَیِّدًا وَ حَصورًا وَ نَبِیًّا مِنَ الصّالِحینَ »…آقا وبزرگ وعفیف و پیغمبری خواهد بود از صالحان.

زکریا گفت : « قالَ رَبِّ اَنَّی یَکونُ لی غُلامٌ وَ قَد بَلَغَنِیَ الکِبَرُ وَ امرَاَتی عاقِرٌ »…خداوندا چطور میشود صاحب پسری بشوم، درحالیکه من پیرم وهمسرم نازاست«…قالَ کَذَلِکَ اللهُ یَفعَلُ ما یَشاءُ …» اینگونه خداوند هر چه را بخواهد انجام می دهد.

 امام صادق (ع) میفرمایند : « هرکس بچه دار نمیشود یا میخواهد فرزند صالح داشته باشد این ایه را زیاد بخواند :«رَبِّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذُرِّیِّةً طَیِّبَةً ».

حضرت زکریا(ع) برای آرامش دلش از خدا تقاضا کرد«…قالَ رَبِّ اجعَل لی آیَةً…« پروردگارا نشانه ای برای من قرار بده «…قالَ ءایَتُکَ اَلّا تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ اَیّامٍ اِلّا رَمزًا…» پیام آمد نشانه این است که زبانت قفل میشود ونمیتوانی حرف بزنی وباید تا سه روز با اشاره سخن کنی…وقت نمازها که میخواهی خدا را تسبیح کنی زبانت باز میشود.

« وَاذکُر رَبَّکَ کَثیرًا وَ سَبِّح بِالعَشِیِّ وَالاِبکارِ…» خدایت را زیاد یاد کن وشامگاهان وصبحگاهان خدا را تسبیح کن.

اینجا اشاره به نماز دارد که در همه امتها نماز بوده است.

« وَاِذ قالَتِ المَلائِکَةُ یا مَریَمُ اِنَّ اللهَ اصطَفاکِ …» یاد بیار هنگامی که فرشتگان به مریم گفتند : « خداوند تو را انتخاب کرده وبرگزیده است. »

یک دختر در سن نوجوانی میتواند به جایی برسد که فرشتگان با او سخن بگویند.

به خاطر پاکی وطهارت ومناجات با خدا وبخاطر نماز به چنین جایگاهی رسیده بود.

« اِنَّ اللهَ اصطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفاکِ عَلَی نِساءِ العالَمینَ »

خدا تورا برگزیده وپاک کرده و تورا الگو وسرور همه زنان روزگار خودت قرار داده است.

پیامبر(ص) فرمودند : « مریم بهترین زن روزگار خودش و فاطمه(س) دختر من بهترین زن همه روزگاران است. »

حالا حضرت مریم (س) چه باید بکند ؟« …یا مَریَمُ اقنُتی لِرَبِّکِ وَ اسجُدی وَ ارکَعی مَعَ الرّاکِعینَ  …» ای مریم در پیشگاه خدای بزرگ تواضع کن وسجده کن وهمراه با رکوع کنندگان رکوع نما.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

جلسه بعد

داستان سفر موسی و خضر

داستان سفر موسی و خضر

جلسه بیست و هشتم تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیه 71 تا 82 سوره مبارکه کهف

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی (داستان سفر موسی و خضر)

( ار


سلام علیکم و رحمه الله

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی»

شب جمعه، شب رحمت و مغفرت، شب زیارتی سالار شهیدان، محبوب دل آدمیان، در جوار ذرّیه پیامبر، در مکانی شریف، در زمانی شریف، بر سفره قرآن کریم هستیم. امشب ان شاءالله تفسیر سوره مبارکه کهف آیات 71 تا 82 را با هم مرور می­کنیم.

تقاضا می­کنم به روان پیامبر اسلام و اهل بیت پاکش صلواتی تقدیم بفرمایید. به روان پاک شهیدان از شهیدان صدر اسلام تا شهیدان انقلاب اسلامی ایران، شهیدانی که در این سرزمین خفته ­اند و امامزادگانی که ما در جوار آنها نشسته­ایم، حضرت عبدالعظیم حسنی، حضرت حمزه بن موسی ابن جعفر علیه السلام و حضرت طاهر از دودمان امام زین العابدین علیه­السلام و عالمانی که در این سرزمین خفته­اند، صلواتی تقدیم بفرمایید.

یکی از توصیه ­های قرآن که زیاد هم تکرار شده است، سفارش به سفر و مسافرت است، ولی با چه انگیزه­ای مطرح شده است؟ تقریبا 30 نوع انگیزه در قرآن برای سفر و مسافرت آمده است. مانند: سفر برای عبادت، سفر برای تجارت، سفر برای سازندگی، سفر برای تحقیق و پژوهش، سفر برای دید و بازدید و …، یکی از آن سفرها و انگیزه ­ها هم سفر علمی برای آموزش است. قصه­ ای از سوره مبارکه کهف از هفته گذشته آغاز کردیم، که خداوند به پیامبرش موسی ابن عمران (ع) فرمود که باید شاگردی کند، استادت کجاست؟ در جنوب سرزمین مصر در محل تلاقی دو آبراه است. موسی بن عمران (ع) هم جوانی را با خود همراه کرد و قضایایی پیش آمد و بالاخره استاد را پیدا کرد و خیلی با احترام و مودبانه از استاد تقاضا کرد که آیا اجازه می­فرمایید من شاگردی شما را بکنم و از آن معارفی که مایه رشد است از شما بیاموزم؟ استاد شرطی برای شاگرد گذاشت، آنکه تا من جوابی را نگفتم، شما سوال نپرسی، هرچه را که دیدی، فقط نگاه کن. این شرط برای شاگرد سخت است، ولی شاگرد گفت : « چشم، سوالی نمی­پرسم. » این آموزش طی یک سفر آغاز شد که از آیه 71 در مورد آن صحبت شده است.

« فَانْطَلَقَا»، استاد و شاگرد به راه افتادند، «حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ»، سفر تا الان در خشکی بود، از این به بعد سفر دریایی آغاز شد، استاد و شاگرد سوار بر کشتی شدند، « خَرَقَهَا»، همینکه در کشتی نشستند، استاد شروع کرد به سوراخ کردن کشتی!! « قَالَ»، شاگرد گفت: « أَخَرَقْتَهَا»، آیا کشتی را سوراخ می­کنی؟ « لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا»، آیا می­خواهی مسافران کشتی را غرق کنی؟ « لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا»، این کار ناپسندی است که انجام می­دهی.

بنا بر چه چیزی بود؟ بنا بر این بود که شاگرد سوال نکند، ولی شاگرد بی صبری کرد و سوال کرد، استاد گفت: « قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا»، آیا من از روز اول نگفتم که صبر تو کم است؟ طاقت نمی­آوری تا کارهای مرا تحلیل نکنی؟ شاگرد گفت: « قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ»، حضرت استاد مرا به خاطر فراموشی­ام تنبیه و مواخذه نکن، حق با شماست. « وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا»، خواهش می­کنم بر من سخت نگیر. بله درست است، قرار ما این بود که من طاقت بیاورم و هر وقت شما صلاح دانستید توضیح بدهید و من سوالی نکنم ولی من کم صبری کردم. « فَانْطَلَقَا»، به راه ادامه دادند، « حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ»، به یک پسری رسیدند و استاد آن پسر را کشت، ببینید خانم­ها و آقایان ؛ خداوند حرف­هایی را در این دنیا می­خواهد به ما یاد بدهد، بعضی از آن حرف­ها را با قصه ­ها به ما یاد داده است، تقریبا در قرآن 260 قصه است، قصه­ها نه برای سرگرمی است، بلکه درس­هایی در این قصه­ها است، مثل این قصه ، اسرار آمیزترین قصه­های خدا در سوره مبارکه کهف است، سه قصه در این سوره بیان شده است، این قصه­ ای را که ما الان در حال تعریف آن هستیم، از حقایقی که در زندگی­های ما هست، پرده برداری می­کند، گاهی حوادثی می­بینیم و برای ما سوال پیش می­آید که چرا این بچه از دنیا رفت؟ چرا این آقا این کار را می­کند؟ اما اگر حوصله کنیم، یک ولیّ خدا را پیدا کنیم، توضیحاتی که او بدهد، ما را آرام خواهد کرد، در حقیقت این قصه استاد و شاگرد را خدا برای ما توضیح می­دهد تا ما در طی زندگی بابت مسائلی که برایمان پیش می­آید و برای آن علامت سوال مقابل خدا می­گذاریم، بدانیم که درسی در هر اتفاقی نهفته است.

شاگرد به استاد قول داده بود که سوالی نپرسد ولی نتوانست خودش را نگه دارد و دوباره به حرف آمد، « قَالَ»، شاگرد با حالت اعتراض گونه گفت: « أَقَتَلْتَ نَفْسًا»، یک کسی را کشتی، « زَكِيَّةً»، بی گناه، « بِغَيْرِ نَفْسٍ»، بدون اینکه کسی را کشته باشد، « لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا»، آقای استاد یک کار ناپسندی را انجام دادی، « قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا»، استاد گفت: «من نگفتم تو صبر نداری؟» معلوم می­شود ما اگر بخواهیم معارف حقیقی را بیاموزیم، تحمل و حوصله لازم است، صبوری لازم است، یک مقداری حوصله کنیم، شاید آن معارف را شنیدیم قانع بشویم، بی حوصلگی به خرج ندهیم، عجله نکنیم، یک قصه­ای را پروین اعتصامی از خودش به شعر درآورده است که مضمون آن چنین است، سائلی هر روز به گدایی می­آمد و افرادی به او کمک می­کردند، یک روز هرچه کرد، کسی به او کمک نکرد، غروب هنگام شد و نزد آسیابانی آمد و گفت به خدا من نقش بازی نمی­کنم، همسرم و بچه ­هایم مریض هستند، چیزی ندارم، آن آسیابان هم مقداری گندم به او داد، آن سائل هم دامنش را گره زد و گندم­ها را گرفت و راهی خانه شد، هنوز به خانه نرسیده بود که هوا تاریک شد، در همین حال شروع کرد با خدا حرف زدن، گفت: ای خدا گره به کارم افتاده است، زنم مریض هست، بچه­هایم گرفتارند، ندارم، بیا و گره از کار من باز کن … تا این را گفت، ناگهان گره باز شد و گندم­ها ریخت، این سائل عصبانی شد و شروع کرد به خدا بد و بیراه گفتن که تو چه خدایی هستی؟ در عمرت یک گره باز کردی، آن هم این گره بود، کی گفتم این گره را باز کن، گفتم در زندگی من گره پیش آمده، تازه آن گره را باز نکردی، این گره باز کردنت دیگر چه بود؟ حتما برای شما هم این صحنه پیش آمده است، چاره­ای نداشت، در آن تاریکی نشست و دانه دانه گندم­ها را از خاک­ها سوا می­کرد و همانطور که گندم­ها را برمی­داشت، دستش به یک جواهری رسید، ایندفعه شروع کرد به گریستن، گفت:« خدایا نمی دانستم با من چکار می­خواهی بکنی، نمی­دانستم گره مرا چطور می­خواهی باز کنی، من عجله کردم، صبر نکردم …. »

برگردیم به داستان سوره کهف، «قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا»، شاگرد گفت: اگر بعد از این باز من سوال کردم، « فَلَا تُصَاحِبْنِي»، با من قهر کن و دیگر همراهیم نکن، « قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا»، دیگر از طرف من معذوری، عذرم را بخواه، اعتراضی نمی­کنم، « فَانْطَلَقَا»، راه را ادامه دادند، « حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ»، به اهالی یک روستایی رسیدند، « اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا»، گرسنه بودند و از مردم آن روستا غذا خواستند، « فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا»، آنها هم مردم بی­معرفتی بودند و به آنها غذایی ندادند، « فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا»، در آن روستا به یک دیواری رسیدند، « يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ»، این دیوار در حال فرو ریختن بود، « فَأَقَامَهُ»، استاد با شکم گرسنه شروع کرد به تعمیر کردن دیوار، « قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا»، شاگرد دوباره بی­صبری کرد، گفت:« آقا اینها همان افرادی هستند که ما از آنها غذا خواستیم، بی معرفتی کردند و ندادند، دیوار آنها را تعمیر می­کنی، لااقل مزدی بگیر.» « قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ»، استاد گفت: «دیگر ما باید از همدیگر جدا بشویم، تو شاگرد بی حوصله­ای هستی، « سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا»، ولی حالا برایت توضیح می­دهم ، آن جاهایی که نتوانستی صبر کنی چرا من آنکارها را انجام دادم.» « أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا»، اما قصه آن کشتی که ما وقتی در آن نشستیم، شروع به سوراخ کردن آن کردم و شما اعتراض کردی، قصه آن این بود که حاکم ظالمی در آنجا بود، ماموران حاکم کشتی­های نو را می­گرفتند، این کشتی هم برای جمعی از فقرا بود که به صورت تعاونی روی هم پول گذاشته بودند و این کشتی را به عنوان سرمایه برای خودشان گرفته بودند تا از آن کسب درآمدی کنند، من دیدم اگر این کشتی به ماموران حاکم برسد، مصادره خواهد شد، یک تعدادی خانواده زندگیشان به خطر می­افتد، آن را سوراخ کردم تا این کشتی برود جزو کشتی­های عیب­دار تا مصادره نشود، علت کار من این بود، شاگرد وقتی این مسئله را فهمید، آرام شد … ببینید چرا خدا ظالمان را نابود نمی­کند؟ آن سال­های آخر جنگ یک کسی آمد پیش من و گفت: «من دیگر به حرف­های شما آخوندها عقیده­ای ندارم، گفتیم: چرا ؟ گفت: شما آخوندها می­گویید، خداوند ظالم را نابود می­کند، این صدام را چرا نابود نمی­کند؟ این همه آدم کشته­ است، اینهمه خانواده ­ها را نابود کرده است، اینهمه ظلم کرده است چرا خداوند نابودش نمی­کند؟ من گفتم: برادر عزیزم، من که خدا نیستم، خداوند وعده­اش را داده است ولی زمانش به عهده خودش هست، بر اساس چه مصالحی این ظالم باید هلاکتش به تاخیر بیفتد من اطلاعی ندارم، این به حکمت خدا برمی­گردد ، وظیفه ما صبوری است، یک مقداری حوصله لازم است تا پس پرده و باطن امور را پیدا کنیم تا قانع بشویم.»

اما قصه دوم « وَأَمَّا الْغُلَامُ»، غلام یعنی پسر، اما قصه آن پسری که او را کشتم، «فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا »، پدر و مادر این پسر مومن بودند، این پسر هم بچه شر بود، می­خواست پدر و مادرش را منحرف و کافر و یاغی کند، من هم این پسر را کشتم تا آن پدر و مادر نجات پیدا کنند، عوضش خداوند فرزند صالحی به آنها داد، آن فرزند صالح هم یک دختر صالحی بود، اینجا سوال پیش می­آید مگر آدم حق دارد این کار را انجام دهد؟ آخر قصه گفته می­شود که من اینکار را به فرمان خدا انجام دادم. ما الان حق نداریم چنین کاری را انجام دهیم. در واقع تحلیل این حوادث این است، که کسی در خانه­ای از دنیا می­رود، چه می­دانیم راز آن چیست. « فَأَرَدْنَا»، ما خواستیم، « أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا»، نیت ما این بود که خداوند فرزند دیگری که عاطفی تر، پاکیزه­تر، عاطفی­تر به این پدر و مادر باشد، آن را به آنها بدهد.

اما قصه آن دیوار چه بود؟ « وَأَمَّا الْجِدَارُ»، آن دیواری که ما بنّایی کردیم، « فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ»، برای دوتا پسر یتیم در شهر بود، « وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا»، بابای آن بچه­های یتیم یک گنجی را برای آینده آنها زیر دیوار قایم کرده بود، دیوار در حال خراب شدن بود، اگر خراب می­شد، مردم آن گنج را پیدا می­کردند و می­بردند و این بچه­ها هم بدون پشتوانه می­ماندند، « وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا»، پدر آن یتیمان جزو صالحان بود، پس معلوم می­شود اگر پدر یا مادری صالح باشد، خداوند به بچه­های او حتی پس از مرگ، به نسل او به ذریّه او عنایت می­کند، دو پیغمبر را می­فرستد تا آثار آن پدر، آن پدربزرگ را حراست کند، چه اسراری در این قصه­ها است، « فَأَرَادَ رَبُّكَ»، پروردگار تو خواست، « أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا»، این دو یتیم به سن رشد و تکامل برسند، تا خودشان بتوانند برای دارایی­شان تصمیم­گیری کنند و حیف نشود، « وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا»، و آن گنج را که حتما پدر وصیتنامه­ای نوشته بوده است که کجا هست، بردارند و برای زندگیشان به کار ببرند، « رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ»، این لطفی از جانب پروردگارت بود که برای این بچه­ها قرار داده بود، ضمنا بدان که « وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي»، اینکارها را من از خودم نکردم، اینها تماما فرمان­های خداوند بود، « ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا»، این تحلیل و معنای کارهایی بود که من کردم ولی شما طاقت نیاوردی.

اولین حرفی که امشب زدیم این بود که قرآن بارها و بارها ما را به سفر و مسافرت توصیه می­کند، الان هم که فصل تابستان فرا می­رسد، شما هم که ماشین دارید، اگر می­خواهیم قرآنی باشیم، ضمن تفریح چیزی یاد بگیریم. قرآن می­فرماید: « سِیرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ»، از تهران به سلامت به اتفاق خانواده می­خواهید به پابوس امام رضا علیه­السلام بروید، به جنگل­های گلستان می­رسید، یکی ،دو، سه ساعت با اعضای خانواده به این درخت­ها نگاه کنید، طراح کیست ؟ ناظر کیست؟ این رودخانه­ها را، این دریاها را، این مراتع را، این کوه­ها را چه کسی به چه منظوری خلق کرده است؟ سفرهایمان را با دانایی همراه کنیم، با آگاهی همراه کنیم، سفرها را مثل سفر موسی ابن عمران (ع) و استادش خضر(ع) با آموزش همراه کنیم، پدر در حال رانندگی است، با خانواده صحبت کند، کاری کنیم که طی این سفر بچه­ها درس­های حقیقی در زندگی یاد بگیرند، خوشمزه­ترین حرف­ها هم قصه­ ها هستند، درست­ترین قصه­ها را هم خداوند بیان کرده است. « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ»، ما که خدا هستیم، برای شما شیرین­ترین قصه ­ها را بیان کردیم. اگر هم بلد نیستیم ، کتابی برداریم و قصه­ های آن را برای خانواده­مان بگوییم و یک حرف قرآنی بزنیم، در قرآن کریم، حداقل 30 تا سفرنامه آمده است، از این سفرنامه­های قرآنی، سفر به قصد عبادت، سفر به قصد تجارت، سفر برای کمک­ رسانی، سفر برای کمک گرفتن، سفر برای سازندگی، سفر برای تبلیغ دین، سفر برای تحصیل علم …. داستان­های خیلی شیرینی است.

خدایا شیرینی آیات کتابت را به ما بچشان، همه کسانی که ما را با قرآن آشنا کرده­اند، بر سفره احسانت میهمان کن، خدایا بچه­های ما را علاقه­مند به قرآن قرار بده، رهبر عزیزمان، کشور عزیزمان، مردم عزیزمان را از هر گزندی حفظ بفرما، به روان پاک شهیدان، روح بلند حضرت امام خمینی صلواتی عنایت بفرمایید. (داستان سفر موسی و خضر)

ارزش فراگیری علم

 ارزش فراگیری علم از منظر قرآن

جلسه بیست و هفتم تفسیر موضوعی قرآن کریم- تفسیر آیه ۶۰ تا ۷۰ سوره مبارکه کهف

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی( ارزش فراگیری علم)

دانلود فایل صوتی ( ارزش فراگیری علم)

 


بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر آیه ۶۰ تا ۷۰ سوره مبارکه کهف

اسرارآمیزترین داستانهای قرآن در سوره کهف است.

یکی داستان ذوالقرنین و دوم داستان اصحاب کهف و سوم داستان موسی بن عمران و حضرت خضر علیهما السلام

داستان از اینجا شروع می شود که خداوند  به حضرت موسی علیه السلام پیام می فرستد برو شاگردی کن.

موسی (ع) پیامبر اولوالعزم که نزدیک  به ۸۰۰ آیه از قرآن درباره او و امتش است.

خداوند به موسی (ع) دستور می دهد برو شاگردی کن.

به پیامبر (ص) ما هم فرموده :  «وقل رب زدنی علما» از فراگیری علم خسته نشو. پیامبر(ص )اسلام که در قله معرفت است، دستور به زیاد کردن علم می گیرد. موسی بن عمران (ع) ماموریت پیدا می کند شاگردی کند. فراگیری علم محدودیت ندارد.  زگهواره تا گور دانش بجوی.

موسی (ع) عرضه داشت: « پروردگارا کجا باید بروم واستاد کیست ؟ » فرمان رسید  : « استاد را باید در محل تلاقی دو دریا پیدا کنی. »

موسی (ع) دوست جوانی بنام یوشع بن نون داشت که جوانمرد وشجاع و رشید بود به اتفاق اوحرکت کردند به سوی آن محلی که خدا آدرس آن را داده بود.

آیه ۶0 : « وَاِذ قالَ موسَی لِفَتاهُ لا اَبرَحُ حَتَّی اَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَینِ اَو اَمضِیَ حُقُبًا » به خاطر بیاورید موسی به جوان همراهش گفت: « من از پا نمی نشینم تا این استاد را پیدا کنم حتی اگر زمان طولانی وقت بگیرد.»

حَقَب یعنی ۸۰ سال.

پیامبر (ص) فرمودند:  « حتی شده به چین برو علم بیاموز. »

آیه ۶۱« فَلَمّا بلَغا مَجمَعَ بَینِهِما» خداوند به موسی گفت : « قرار شما با استاد تلاقی دو رود است. »در کشور مصر به سمت جنوب دو تا آبراهه است که به هم می رسند.

به موسی فرمود: « شما یک ماهی برای غذا همراهتان می برید، وسط راه ماهی سر قرار داخل آب می پرد وآنجا محل قرار شماست. »

موسیی (ع) با آن جوان راه افتادند . از اینجا می فهمیم مسافرت نباید تنهایی باشد.

خدا می فرماید:  « تنها غذا نخور، تنها نخواب ، تنها مسافرت نرو. » مسافرت با همراه نیکوست  ؛ چون ممکن است حادثه ای پیش بیاید وداشتن همراه لازم باشد.

از این آیه معلوم می شود چقدر فراگیری علم ارزش دارد و موسی (ع) برای پیدا کردن استاد جوانی را با خود همراه برد .

 

یکی از یاران پیامبر«ص» بنام ابوالدرداء حدیثی را از پیامبر می دانست، ولی سندش را اطلاع نداشت و نمی دانست چه کسی از پیامبر «ص» این حدیث را نقل کرده است.

به او گفتند : « او در قاهره است . از مدینه به قاهره رفت و صحابی را پیدا کرد و از او پرسید که تو از پیامبر این حدیث را شنیده ای؟ او تایید کرد.

مسلمان باید تشنه دانش باشد. مسلمان نباید از فراگیری علم خسته بشود.

در حدیث داریم جویندگان علم کسانی هستند که ماهی های  دریا و پرندگان آسمان بر او درود می فرستند.

وقتی موسی (ع) وهمراهش به محل قرار رسیدند  « نَسِیا حوتَهما» ماهی را فراموش کردند.

« فَاتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی البَحرِ سَرَبًا » ماهی جان پیدا کرد وداخل آب پرید ولی همراه حضرت موسی (ع) فراموش کرد که برای او تعریف کند.

آیه  62 « فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا  » وقتی از آن منطقه گذر کردند به همراه خود گفت : « غذایمان را بیاور. »

« لَقَد لَقینا مِن سَفَرِنا هَذا نَصَبًا » ما توی این مسافرت خیلی خسته شدیم.  معلوم می شود توی این مسافرت خیلی راه رفته بودند. همراهش گفت : « من یادم رفت ماهی جلوی چشمم جاندار شد واز دستم رفت .  موسی (ع) گفت : « چرا زودتر نگفتی ؛ آنجا محل قرار ما با استاد بود. »

مفسران گفته اند که موسی بن عمران (ع) در کل حیاتش چهار سفر داشته است .سفر اول : سفر هَرَب ، سفر دوم : سفر طلب ، سفر سوم : سفر طَرَب وسفر چهارم  : سفر تَعَب.

هَرَب یعنی فرار، یک در گیری بین یک فرعونی و  یک حزب الهی پیش آمد و موسی فرعونی را زد و او هم مرد.موسی فردای آن روز از شهر فرار کرد…فَفَرتُ مِنکُم لَمّا خِفتُکُم…

سفر دوم سفر طلب ، بعد از اینکه پیغمبر شد خداوند او دستور داد به کوه طور برو و تورات را دریافت کن واو به طلب تورات رفت.

سفر سوم سفر طَرَب وخوشحالی ، وقتی تورات را دریافت کرد با خوشحالی به شهر برگشت.

سفر چهارم سفر تَعَب ، سفر خستگی که همین سفر است.

همسفر موسی (ع) گفت: «  قالَ اَرَءَیتَ اِذ اَوَینا اِلَی الصَّخرَةِ »آن وقتی که ما در کوهستان استراحت می کردیم…فَاِنّی نَسیتُ الحوتَ…من یادم رفت قصه ماهی را برایت تعریف کنم…وَمااَنسانیهُ اِلَّا الشَّیطانُ اَن اَذکُرَهُ…و کسی جز شیطان من را غافل نکرد که به یادت بیاورم که این ماهی از دست رفت.

« وَاتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی البَحرِ عَجَبًا » ماهی در کمال تعجب زنده شد وراهش را در دریا گرفت ورفت.

از این آیات می فهمیم عامل هایی در زندگی پیش می آید که ما را از هدفمان دور می کند ، اما ما نباید ناامید ومنصرف بشویم.

حضرت موسی (ع) در جواب فرمودند: « قالَ ذلِکَ ما کُنّا نَبغِ فَارتَدّا عَلَی ءاثارِهِما قَصَصًا » آنجا همان جای قرار ما بود. پیگیری کردند وهمان مسیری که زیاده آمده بودند برگشتند.

به محل تلاقی دو آبراه که رسیدند…فَوَجَدا عَبدًا مِن عِبادِنا…بنده ای از بندگان ما را یافتند.

بندگی درجه مهمی است به ما یاد داده اند در تشهد نماز، اول به وحدانیت خدا گواهی بدهیم…اَشهَدُ اَن لا اِلَهَ اِلَّا اللهُ  وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ… وبعد گواهی دیگر بدهیم …وَاَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ وَ رَسولُهُ…قبل از بیان مقام رسالت پیامبر اشاره به بندگی پیامبرمی کنیم.

ما هم اگر می خواهیم پیش خدا آبرو پیدا کنیم باید بندگی کنیم.

سرکشی وتکبر واعراض از خدا نه ….بلکه بندگی خدا ما را به سفر معراج می برد.

کسی که نامش در قرآن نیامده ، ولی امامان ما گفته اند نامش خضر بوده است واز پیامبران الهی بوده که به عنوان استاد حضرت موسی  (ع) انتخاب شده است.

خدا چگونه او را معرفی می کند…عَبدًا مِن عِبادِنا ءاتَیناهُ رَحمَةً مِن عِندِنا وَعَلَّمناهُ مِن لُدُنّا عِلمًا…بنده ای از بندگان ما که رحمتی از جانب ما به او دادیم، و مفسران گفته اند این رحمت یعنی نبوت وبعضی گفته اند رحمت ؛ یعنی عمر طولانی ، حضرت خضر(ع) از زمان موسی بن عمران (ع) تا حال که تقریبا سه هزار سال می گذرد ، زنده است.

بعضی گفته اند منظور از رحمت ، استعداد فوق العاده است. خداوند به بعضی ها استعداد فوق العاده داده است در نزدیکی قبر موسی بن جعفر (ع) قبر عالمی به نام شیخ مفید است . در چهارده سالگی مجتهد شده بود و فقه شافعی وحنبلی ومالکی وجعفری را تدریس می کرد . بعضی گفته اند منظور از رحمت همین نبوغ واستعداد است.

علاوه بر رحمت از طرف خودمان به خضر علم آموختیم.

حال که موسی استاد را پیدا کرده …قالَ لَهُ موسَی هَل اَتَّبِعُکَ عَلَی اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ رُشدًا…آیا اجازه هست من پیروی کنم از شما وشما استاد من باشید و به من آموزش بدهید ، از آن معارفی که خدا به شما یاد داده ، من شاگردی کنم واز شما بیاموزم؟

موسی (ع) رهبر یک انقلاب است ، ولی مقابل استاد زانو زده ، چطور بعضی از ما دو کلاس سواد یاد می گیریم و این قدر متکبر می شویم. موسی (ع) برای شاگردی اجازه می گیرد.

استاد هم گفت…قالَ اِنَّکَ لَن تَستَطیعَ مَعِیَ صَبرًا…تو صبر نداری ونمی توانی با من همراه شوی

« وَکَیفَ تَصبِرُ عَلَی ما لَم تُحِط بِهِ خُبرًا » وکسی که اطلاع کافی ندارد ، چگونه می تواند صبر کند؟

موسی (ع) گفت : « سَتَجِدُنی اِن شاءَ اللهُ صابِرًا وَ لا اَعصی لَکَ اَمرًا » اگر خدا بخواهد تو مرا صابر خواهی یافت ، من شما را نافرمانی نمی کنم .

استاد گفت : « قالَ فَاِنِ اتَّبَعتَنی فَلا تَسئَلنی عَن شَیءٍ » اگر می خواهی من را شاگردی کنی، نباید  سؤال بکنی…حَتَّی اُحدِثَ لَکَ مِنهُ ذِکرًا…هر وقت خودم صلاح دانستم ، به تو جواب ابهاماتت را می دهم.

باید در برابر صحنه هایی که دیدی صبر کنی وبدانی همه حکیمانه است.

ان شاء الله ادامه داستان در هفته آینده

حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام که در خدمتشان هستیم خاضعانه خدمت امام هادی (ع) آمد واعتقاداتش را یکی یکی بیان کرد ، تا درستی آن را مطمئن شود.

بعد از بیان عقائد  ، امام هادی (ع) فرمودند : « همه عقائد تو درست است. »

از حضرت عبدالعظیم علیه السلام درس می گیریم که ما هم در این دنیا که پر از ابهام وافکار انحرافی وعقائد نادرست است ، عالمی را پیدا کنیم واز ایشان درستی عقائدمان را بپرسیم واز ایشان مهر تایید بگیریم.

از آیاتی که خواندیم این درسها را فرا می گیریم :

درس اول : برای دریافت علم در مقابل استاد، تواضع وادب لازم است.

درس دوم : تواضع در برابر علما واساتید، از اخلاق پیامبران است.

درس سوم : مسافرت با عالم و تحمل سختی برای کسب علم ، ارزشمند است.علامه امینی (ره) شنیدند در هندوستان کتابهایی است که به کار او می آید و ایشان از نجف برای دستیابی به آن کتابها به هندوستان رفتند.ایشان صد روز در هند بودند، وقتی برگشتند علما به دیدنشان آمدند وگفتند : « هوای هند چگونه بود؟» علامه امینی (ره) کمی فکر کردند وگفتند : « نمی دانم . »  ایشان تمام هوش وحواسشان به فراگیری علم بوده است.

جد حضرت امام، میر حامد حسین هندی کتابی دارد که سی وچند جلد بر حقانیت امیرالمومنین (ع)  است ، آن قدر کتاب نوشته که دست راستش فلج شده وشروع کرده با دست چپ نوشتن ودست چپش فلج شده وسالهای آخر عمر در حالت خوابیده کتاب را روی سینه اش می گذاشتند وایشان می فرمودند وفرزندان می نوشتند وخودش را وقف علم کرد.وقتی از دنیا رفت موقع غسل دیدند جای کتاب بر سینه او نقش بسته است.

از مطالعه وفراگیری علم خسته نشویم حتی اگر مسافت چند هزار کیلومتری را می رویم ارزش علم را بدانیم.

درس دیگر اینکه دانشجو وطلبه باید هدف داشته باشد، موسی بن عمران (ع) فقط دنبال علم نیست ، دنبال رشد است . به استاد گفت : « از آن مطالبی که باعث رشد من است به من بیاموز. »

این آیات به ما می گوید که پیمودن راه سعادت معلم نیاز دارد.بدون معلم خطر دارد وبه بیراهه می رود.

این آیات به ما می گوید که ظرفیت افراد متفاوت است ، حتی اگر پیغمبری مثل موسی (ع) باشد باید در مقابل پیغمبر دیگری بنام خضر(ع) زانو بزند.

این آیات به ما می گوید که هر کس پیشرفت ورشد علمی می خواهد، صبر و شکیبایی وحوصله نیاز دارد.

این آیات می گوید که مشیت الهی را فراموش نکنیم.حضرت خضر(ع) به حضرت موسی  (ع) گفت : « تو صبر نداری » و موسی گفت : « اگر خدا بخواهد صبر می کنم. »

قرآن می گوید که اگر خواستی برای فردا کاری انجام بدهی ، بگو ان شاءالله…به مشیت خدا توکل کن…

از این آیات می آموزیم که ایرادی ندارد معلم سخت گیر باشد واز شاگردها صبر بخواهد و تعهد بگیرد.

وآخرین درسی که از این مجموعه آیات می گیریم این است که سؤال کردن زمان دارد و شتاب زدگی در سؤال ممنوع است و باید حوصله کنید. (ارزش فراگیری علم)

والسلام علیکم ورحمة الله

 

(انفاق

انفاق از نظر قرآن چه شرایطی دارد؟

انفاق از نظر قرآن چه شرایطی دارد؟

جلسه بیست و ششم تفسیر موضوعی قرآن کریم- آیاتی از سوره مبارکه بقره

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی(انفاق از نظر قرآن چه شرایطی دارد؟)

دانلود فایل صوتی (انفاق از نظر قرآن چه شرایطی دارد؟)


سلام علیکم و رحمه الله

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی»

شب جمعه، شب رحمت و مغفرت، شب زیارتی سالار شهیدان محبوب دل آدمیان است، در جوار ذریّه پیامبر، تقاضا می­کنم، بر مقام تابناک پیامبر عظیم الشأن اسلام و اهل بیت پاکش صلواتی عنایت بفرمایید. امامزادگانی که ما در جوارشان هستیم، حضرت عبدالعظیم حسنی، حضرت حمزه، حضرت طاهر که از دودمان زین العابدین علیه­السلام و عالمانی که در این سرزمین خفته­ اند و برای تمام مردان و زنان با ایمانی که در این سرزمین خفته ­اند، صلواتی عنایت بفرمایید.

شب­های جمعه است و تفسیر قرآن می­گوییم ، امشب درس­هایی در رابطه با انفاق خواهیم گفت، در حدیث می­خوانیم که روز قیامت که روز حساب و کتاب است، حتما، از پنج چیز از همه سوال می­کنند، خود را برای سوالات روز قیامت آماده کنیم، سوال اول : عمرت را چطور گذراندی؟ سوال دوم : جوانی­ات را چطور سپری کردی؟ سوال سوم وچهارم : درباره مال است، در سوال سوم می­پرسند، مالت را از کجا به دست آوردی؟ و سوال چهارم، مالت را چطورخرج کردی؟ و سوال پنجم : در رابطه با حب و عشق به اهل بیت است.

آیاتی از سوره بقره را انتخاب کرده ­ایم که به سوالاتی مانند : چه چیزی را انفاق کنیم؟ به چه مقداری انفاق کنیم؟ به چه قصدی انفاق کنیم؟ به چه کسانی انفاق کنیم؟ آفت­های انفاق چیست؟ پاداش­های انفاق کدام است؟ پاسخ می­گوید.

سوره بقره آیه 261 می فرماید: (حکایت کسی که مالش را در راه خداوند می­دهد، حکایت کشاورزی است که دانه می­کارد، از آن دانه، هفت خوشه می­روید، از هر خوشه 100 دانه می­روید، تجارتی پر سودتر در دنیا از این تجارت وجود ندارد.) و در آیه بعد خواندیم که : (کسانی که مالشان را در راه خداوند می­دهند و بر خداوند منّت نمی­گذارند و اذیت نمی­کنند، علاوه بر اجری که خداوند به آنها می­دهد یک آرامشی پیدا می­کنند، غصه ندارند) ، در آیه سوم خداوند فرموده است: (اگر برایتان مقدور نیست که کمک کنید یا صلاح نمی­دانید به آن سائل و فقیر کمک کنید، با او بداخلاقی و تندخویی نکنید، « قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً»، تفسیر این آیات را هفته گذشته گفتیم .

آیه چهارم در رابطه با این بود که اگر منّت بگذارید، اگر اذیت کنید، برای خودنمایی انفاق کنید، ثوابی نخواهید داشت، « لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَی»، خدمات و صدقات خود را با منّت، با اذیت خراب نکنید، و آیه آخری که هفته گذشته خواندیم این بود که انفاق به خاطر خدا مثل کشاورزی در یک سرزمین حاصلخیز است، اگر باران خوب ببارد، برداشت محصول بسیار است و اگر باران کم هم ببارد، باز هم محصولی برداشت خواهید کرد. آیه بعد هم در رابطه با این بود که آیا دوست دارید، باغی از خرما، انگور و میوه­های متنوع داشته باشید؟ شما هم به سن پیری رسیده­اید و دیگر توان تولید ندارید و باید از ذخیره­ها استفاده کنید، از کمک نوه، نتیجه، عروس، داماد و ….. استفاده کنید، آیا دوست دارید چنین باغی داشته باشید و از نتیجه­اش استفاده کنید؟ قطعا پاسخ ما به این سوال، بله است. در ادامه می­پرسد، دوست دارید که آتشی بیاید و آن باغ را ویران کند؟ قطعا این را دوست نداریم، پس کمکهایتان را جوری انجام بدهید که به قیامت برسد، در قیامت دست­خالی نباشیم. اینها آیاتی بود که هفته قبل خواندیم.

اما آیاتی که امشب خواهیم گفت، اولین آیه سوره بقره، آیه 267 هست.

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ»، ای مردان و زنان با ایمان از بهترین درآمدهایتان انفاق کنید، نه از غذای مانده، لباس کهنه و …. از حلال­ترین، از پولی که معلوم است از چه راهی به دست آمده است، انفاق کنید. چرا که می­خواهد ذخیره آخرتتان شود. « وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ»، انفاق ممکن است، پول نقد باشد، ممکن است، جنس باشد، شما به میدان میوه و تره بار رفته­اید، میوه خریده­اید، برنج خریده­اید، ذرت خریده­اید، عیبی ندارد، مقداری از آن میوه ، آن جنس را انفاق کنید، پس انفاق چه پول نقد باشد، چه جنس باشد، باید از بهترین­ها باشد، اگر برنجی خریدید و خوشتان نیامده، نه آنکه آنوقت آن را بدهید به همسایه فقیر … اینطور نیست، باید از بهترین­ها باشد. فرشتگان تماشا می­کنند، خداوند ناظر است که انفاق­های شما از بهترین­ها باشد. حالا اگر سوالی پیش آمد که اگر ما لباس دست دوم به فقیر دادیم ، آیا ایراد دارد؟ جواب آن است که ، اگر محترمانه باشد، خیر ؛ ایرادی ندارد، امام زین­العابدین علیه­السلام  ، فصل زمستان که به پایان می­رسید، لباس­های زمستانی خود را می­شست، تا می­زد، در یک پاکت تمییز به فقیر می­داد، اما یک لباس کهنه و مچاله شده که از آن تحقیر و توهین پیداست، نباید به فقیر داد. مثلا ما برای بچه ­هایمان لباس می­خریم، کوچکشان می­شود، آن لباس را می­توانیم شستشو کنیم، اتو کنیم، در پاکت بگذاریم و به فقیر بدهیم. نبایدکمک­های ما اهانت و تحقیر در آن باشد، از این آیه این درس­ها را می­آموزیم که هدف از انفاق، رهایی از بخل است، نه رها شدن از اشیاء بی ارزش!!!! چیز­هایی در خانه است که می­گوییم می خواهیم از شر آن رها بشویم، خیر ؛ امام رضا علیه­السلام زمانی که می­خواست غذایی به فقیر بدهد، قبل از آنکه خودشان میل کنند، به فقیر می­دادند، نه آنکه حالا که غذا زیاد است ، بخواهند به فقیر بدهند، خیر ؛ غذای دست نخورده به فقیر انفاق می­کردند. در انفاق تفاوتی میان پول نقد و کالا نیست، ولی باید خوب باشد.

در انفاق باید شخصیت محرومان رعایت شود، ملاک آن چیست؟ « وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ»، چیز ناجور، چیز ناپاک، مال حرام انفاق نکنید، « وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ»، خودت باشی، محتاج باشی، این لباس، این غذا را نمی­گیری، نمی­خوری … پس ملاک چیست؟ وجدان است. وجدان خودتان را قاضی کنید، اگر خودت بودی این غذا را می­خوردی؟ غذایی که از سه روز پیش مانده است و بو می­دهد یا لباسی که بسیار کهنه است و قابل استفاده نیست را خودمان می­خوردیم یا مصرف می­کنیم؟ پس ملاک وجدان خود ماست. « إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ»، مگر اینکه چاره­ای نداشته باشید.

سوالی پیش می­آید که آیا خداوند، به انفاق­ها و کمک­های ما احتیاج دارد؟ خیر ؛ بدانید که خداوند نه به نماز ما، نه به خمس ما، نه به حج ما و …. نیاز ندارد، اینها را برای تربیت ما قرار داده است، وگرنه کلیدهای گنجینه­های آسمان و زمین در دست خداست، « وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ»، خداوند  «غَنِيٌّ»، بی نیاز است، «حَمِيدٌ»، ستوده است . زمانی که ما می­خواهیم کمک کنیم، شیطان نمی­گذارد ما کمک کنیم، « الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ»، تا می­خواهد به یک جوانی، به یک دختری، به یک پسری، به یک مریضی، به یک بیچاره­ای کمک کند، شیطان حاضر می­شود و ما را از فقر می­ترساند، زمزمه می­کند که تو پیری در پیش داری، مریضی داری، پولهایت را ذخیره کن، پولهایت را در بانک بگذار و سودش را بگیر.

« وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ»، بین فقر و فحشا رابطه است. اگر در جامعه­ای فقر باشد، مطمئن باشید که در آن ملت فحشاء هم خواهد آمد. بعضی از انسان­ها وقتی سختی به حدی می­رسد، حاضر می­شوند که به فحشاء تن بدهند، گناهش به عهده کیست؟ به عهده داراها و پولدارهاست….. شیطان چون فحشاء را دوست دارد، نمی­گذارد که داراها انفاق کنند… دستش در جیب می­رود ولی خالی برمی­گردد. معلوم می­شود، هرکس که جلوی انفاق را بگیرد، شیطان است. ممکن است رفیقت باشد، ممکن است، همسرت، فرزندت باشد و بگوید: « معلوم نیست محتاج باشد، یا راست بگوید ….» « الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ»، شیطان شما را می­ترساند، نمی­گذارد که کمک کنید، « وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ»، او شما را به زشتی دستور می­دهد، خداوند چه کار می­کند؟ « وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا»، اما خداوند وعده مغفرت می­دهد، وعده فزونی می­دهد … شما این پنجاه هزار تومان را کمک کن، پانصد هزار تومان به جایش می­آید، پنج میلیون به جایش می­آید، برکت پیدا می­کند. « وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»، و خداوند گشایش دهنده دانا است. از این آیه این درس­ها را می­گیریم که :

شیطان انسان را از انفاق باز می­دارد، حال با شیطان چه کار کنیم؟ باید با او بجنگیم، امام زمان عج­الله­تعالی­فرجه­الشریف به شیعیانشان پیام دادند که پوزه شیطان را به خاک بمالید، شیطان می­خواهد شما را از نماز، از زکات، از خمس و از پاکدامنی باز دارد، مبارزه کنید با شیطان، بجنگید با شیطان، به آن بی اعتنایی کنید، « يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ»، خداوند ، حکمت را به هرکس که بخواهد می­دهد،       « وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»، و به هرکس حکمت داده شود، خیر فراوان داده شده است. وسط آیات انفاق این آیه آمده است، حکمت که خیر کثیر است، چیست؟ شهید مطهری که رحمت خداوند بر او باد، حکمت را تعریف می­کند: ( حکمت دو جور است، حکمت نظری و حکمت عملی، حکمت نظری یعنی فکر درست، حکمت عملی یعنی، کار درست.) حالا پولهایمان را در راه خدا بدهیم یا به حرف شیطان گوش دهیم و ذخیره کنیم؟ با خدا معامله کنیم یا با شیطان؟ این تصمیم حکمت نیاز دارد، یک فکر درست نیاز دارد.

آیا باید تمام پولهایمان را انفاق کنیم ؟ خیر ؛ همه آن را نیاز نیست انفاق کنیم . « وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ‌ «، بخشی از داراییتان را ، از آن خوب­ها و پاک­ها و بهترین­ها در راه خدا بدهید و نزد خداوند ذخیره کنید. حال آیا مردم به این حرف­ها اعتنایی می­کنند؟ « وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ»، بجز خردمندان بقیه پند نمی­گیرند، عاقل­ها تحت تاثیر قرار می­گیرند.

یک سوال دیگر؛ آیا انفاق مخصوص پولدارهاست ؟ پاسخ در این آیه است، « وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ»، انفاق حتی اگر کم باشد، نذر حتی اگر کم باشد، خدا می­داند، نیاز نیست که حتما انفاق میلیونی باشد … هرکس به اندازه توان خودش، هر اندازه کم، انفاق کند یا نذر کند، خدا می­داند و می­بیند. حضرت علی علیه­السلام و حضرت فاطمه­الزهرا سلام الله علیها ، سه شب پنج نان انفاق کردند و خداوند بیست آیه برایشان نازل کرد، پس معلوم می­شود انفاق به مبلغ مرتبط نیست، بلکه اصل نیّت ماست، « وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ»، هر اندازه انفاق کنید، حتی اگر مبلغش کم باشد، خداوند می­داند، خداوند می­بیند، پس امید ببندید، « وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ»، اما ستمگران دارایی­های خود را انفاق نمی­کنند، معلوم می­شود اگر کسی دارایی داشته باشد و انفاق نکند، ظلم کرده است، به خودش ، به فقرا و به جامعه ظلم کرده است. اگر در جامعه­ای فقر باشد، به دنبال فقر، فحشاء می­آید. همه ما از عده ای داراییمان کمتر است و از عده ای هم بیشتر است، پس هرکس به اندازه توان خودش، دارا است.

یک سوال دیگر، آیا انفاق علنی باشد یا مخفی باشد؟ کدام بهتر است؟ هر دو خوب است …. « إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ»، اگر علنی، کمک­های صادقانه کنید، خیلی خوب است. « وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»، اما اگر مخفی باشد، مخفیانه به فقرا بدهید ، بهتر است، از امام باقر علیه­السلام حدیثی به ما رسیده است که : (انفاقات واجب را علنی بدهید و انفاقات مستحب را مخفی بپردازید)، فایده انفاق علنی چیست؟ دیگران تشویق می­شوند … امام باقر علیه­السلام فرموده­اند: (خمس را علنی بدهید)، انفاقات واجب را باید علنی داد، تا دیگران هم تشویق بشوند، فایده انفاق مخفی چیست؟ به اخلاص نزدیک­تر است، البته که هر دو خوب است. « إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ»، اگر آشکارا کمک­های صادقانه کنید، خیلی خوب است. « وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»، اما اگر مخفیانه باشد، بهتر است، « وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ»، امام زین العابدین علیه­السلام وقتی به شهادت رسید، تازه صد خانواده فقیر متوجه شدند که چه کسی کمکشان می­کرده است.

پس انفاق­ها هم باید علنی باشد و هم مخفی، انفاق علنی برای تشویق دیگران و انفاق مخفی برای آنکه به اخلاص نزدیک­تر است، بهتر است انجام شود. علاوه بر اینها، انفاق­های ما باعث آمرزش گناهان ما نیز می­شود. « وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»، و خداوند به آنچه انجام می­دهید با خبر است. سؤال : آیا می­شود به غیر مسلمان هم کمک کرد؟ این آیه در جواب این سوال است، می­فرماید: (هدایت دیگران فقط دست خداوند است)، شما کمکت را انجام بده. « لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ»، وظیفه شما تبلیغ، ارشاد، راهنمایی، امر به معروف و نهی از منکر است، ولی هدایت دست شما نیست، کار خداست. « وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ»، خداوند هرکس را بخواهد، هدایت می­کند، « وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ»، هر چیز خوبی را انفاق کنید، به نفع خودتان است، این آیه که آمده است، در رابطه با انفاق به مشرکین است، این کمک شما برای قیامت ذخیره می­شود ؛ اگر نیّتتان برای کمک، فقط خداوند باشد. « وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ»، نیّتتان جز برای جلب رضایت خداوند نباشد. « وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ»، هر آنچه از خوبی­ها انفاق می­کنید، حتما به شما برمی­گردد، تباه و خراب نمی­شود، برایتان ذخیره می­شود، «وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ»، شما با خداوند عادل طرف هستید، خدایی که به شما ظلم نمی­کند، از این آیه می­فهمیم که اسلام مکتب انسان دوستی است، اسلام با فقر، با محرومیت، حتی در جوامع غیر مسلمان مخالف است، مسلمان­ها کمک­­های خودشان را حتی می­توانند به کشورهای دیگر بفرستند، انفاق روح انسان دوستی را در شما زنده می­کند، انفاق اختلافات طبقاتی را از بین می­برد، فاصله فقیر و غنی را که یکی از مشکلات کشور ما است ، از بین می­برد. این آیه به ما می­فرماید که در انفاق کردن دست و دلباز باشیم، به مسلمان، به غیر مسلمان به ایرانی، به غیر ایرانی کمک کنیم.

هفته دیگر همچنان بحث درس­هایی از انفاق را خواهیم داشت.(انفاق از نظر قرآن چه شرایطی دارد؟)

خدایا شب جمعه، شب رحمت و مغفرت است، ما را ببخش و بیامرز، گناهان ما را بریز ولی آبروی ما را مریز، آینده ملت ایران را خوش­تر از حال و گذشته تقدیر بفرما، خدایا همه مریض­ها، مخصوصا مریض­های دلشکسته، مریض­های بی­کس، مریض­های کودک و صغیر، همه را لباس عافیت بپوشان، رهبر عزیزمان، ملت عزیزمان را از هر بلا و گزندی حفظ بفرما. به روان پاک شهیدان، روح بلند حضرت امام خمینی صلواتی تقدیم بفرمایید.