جنگهای پیامبر

جهاد در قرآن

جنگهای صدر اسلام

جنگهای صدر اسلام

در صدر اسلام از سال دوم هجرت جنگها شروع شد. تقریبا در این نه سال نزدیک نود جنگ تحمیل شده است. جنگهای بزرگ و جنگهای کوچک ولی درشت ترین آن جنگها تقریبا نه جنگ است. که به نظر من نظامی ها در طول دوره خدمتشان باید حضور ذهن داشته باشند و نکات مهمی را هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ قرآنی. اگر آن نود جنگ را هم مطالعه نمیکنند این هشت و نه جنگ را که در قران برای آن آیاتی آمده است اینها را یک نظامی مسلمان باید با حضور ذهن و آشنایی داشته باشد.


إلهی أنطقنی بالهدی وألهمنی التقوی، بنا شد با شما موضوعاتی رو در قران کریم بیان کنیم و از این کتاب نجات بخش راه پیدا کنیم برای زندگی امروز. به دلیل سوم خرداد و عملیات افتخار آمیز بیت المقدس موضوع جنگ در قران رو که موضوع دامنه داری است شاید ده ها جلسه لازم باشد اما به اندازه همان یک جلسه خوشه ای میخواهیم بچینیم. تقاضا میکنم به روان تابناک امام صادق علیه السلام و به روان پاک شهیدان مخصوصا شهیدان عملیات بیت المقدس و شهید عزیزی که امروز روی دستهای مردم تهران تشییع میشود صلواتی تقدیم بفرمایید.

جنگ انبیاء با ستمکاران 

خب تاریخ جنگ و مباحث جنگ از پیشینه ای است که نظامی ها از همان روزهای اول با آن آشنا میشوند. جنگ در دنیا پیشینه خیلی طولانی دارد. برای کشور گشایی برای خوشگذرانی برای استعمار صدها و صدها و صدها کتاب نوشته شده برای تاریخ جنگها در دور دستها و کشورهای مختلف.ا ما آیا خداپرستان هم جنگ میکردند در ادیان آسمانی هم جنگ وجود داشته از آیات قران کریم فهمیده میشود که آری و تعبیر قران این است وکأین، کأین یعنی چه بسا یعنی پر تعداد بوده. و کأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر چه بسا پیامبرانی که خداپرستان در رکاب آنها میجنگیدند. معلوم است انبیا جنگ داشتند. جنگ انبیاء هم با ستمگران و جباران و طاغوتها بوده است که گزارش بعضی از آنها مثل گزارش جنگهای موسی بن عمران با طاغوت زمان با جباران یا گزارش جنگ طالوت و جالوت در سوره مبارکه بقره یا گزارش جنگهای دو پیامبر بزرگ داوود و سلیمان با دشمنانشان در قران آمده است.

جنگهای پیامبر اسلام

درباره جنگهای پیامبر اسلام که به ما مربوط میشود خب پیامبر عزیز ما سیزده سال در مکه و پس از آن مهاجرت کردند به مدینه تا یکسال تقریبا جنگ نبود. از سال دوم هجرت جنگها شروع شد گفتند تقریبا در این نه سال نزدیک نود جنگ تحمیل شده است. جنگهای بزرگ و جنگهای کوچک ولی درشت ترین آن جنگها تقریبا نه جنگ است. که به نظر من نظامی ها در طول دوره خدمتشان باید حضور ذهن داشته باشند و نکات مهمی را هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ قرآنی. اگر آن نود جنگ را هم مطالعه نمیکنند این هشت و نه جنگ را که در قران برای آن آیاتی آمده است اینها را یک نظامی مسلمان باید با حضور ذهن آشنایی داشته باشد.
جنگهای اول با مشرکان هست. جنگهای میانی با یهودیان جنگهای پایانی که اواخر عمر پیامبر با رومیان بوده است. یعنی اروپای امروز بیشتر اروپای شرقی ترکیه که آن زمانها بهش روم گفته میشده تا برسد به اوایل اروپای غربی امروز. یعنی جنگهای اول مثل بدر و احد و خندق که جنسش متفاوت است با آن جنگهای بعدی با مشرکان هست. خب یهودیان که بخاطر انتظار کشیدن از آمدن اسلام از منطقه فلسطین مهاجرت کرده بودند از صد سال قبل از ظهور اسلام آمدند در این منطقه خانه وباغ خریدند ثروتمند هم بودند ولی به عشق ظهور پیامبر اسلام آمده بودند در این منطقه. ولی متاسفانه وقتی پیامبر اسلام به میان آنها آمد لجاجت کردند تعصب به خرج دادند و ایمان نیاوردند و آیات فراوانی در قران درباره یهودیان و مقداری درباره مسیحیان که اینها پیامبر اسلام را شناختند و قران را حقانیتش را شناختند نشانه هایی که در کتابهای خودشان از پیامبر از قران بود دانستند ولی ایمان نیاوردند.
پیامبر عزیز ما وقتی به مدینه آمد با رهبران یهود جلسه گذاشت. از آنها پرسید موضع شما ازاین بعد چه خواهد بود. ما قاعدتا جنگهایی در پیش داریم دشمنانی داریم شما به نفع ما یا به ضرر ما یا بیطرف هستید؟ آنها هم گفتند چندهفته ای به ما وقت بدید ما اعلام موضع میکنیم. بعد از مدتی اعلام موضع کردند و موضعی که اعلام کردند بی طرفی هست. ولی خیلی زود ناجوانمردانه از پشت چون مسلمانها در مدینه بودند یهودیها هم درمدینه بودند وقتی جنگ میشد باید عرض به خدمت شما صفوف مشخص میشد اونها هم که گفتند بی طرف ولی رفتند توطئه کردند. چهل نفر از سران یهود با چهل نفر از سران مشرکین در اون مسجد الحرام جلسه گرفتند نتیجه اون جلسه ترور پیامبر بود. نقشه کشیدند، اینه که جنگهایی پیش اومد بعد از جنگ خندق که دیگه با مشرکان قصه دیگر تمام شده بود.
جنگ با یهودیان آغاز شده بود جنگهایی مثل بنی قریضه اینها قبائل یهود هستند بنی قریظه, بنی نضیر, بنی المصطلق و جنگ خیبر چون جنگ بسیار مهم است یه چندسالی هم این جنگها بود. آوازه اسلام به دور دستها رسید و جهان آن روز مطلع شد که چنین انقلابی رخ داده است این دفعه جنگهایی با رومیان که فاصله منطقه عملیاتی هشتصد کیلومتر پانصد کیلومتر هزار کیلومتر از مدینه فاصله داشت ورزمندگان این مسافت را با آن وسایل آن روزها می پیمودند. جنگهایی مثل تبوک، مثل موته، عرض به خدمت شما این جنگهای پایانی جنگ با رومیان است. گزارش این جنگها در قران هم آمده است یعنی خود خدا گزارش کرده یک گزارش دقیق و هدفمند الهام بخش یعنی تمام جزئیات یک جنگ از آمادگی دفاعی گرفته اهداف جنگ انسجام نیروهای جنگنده ابزار پیامدهای پس از جنگ مثل جراحت مثل اسارت آسیبهایی که به خانواده رزمندگان می رسد.
دو موضوع مهم پیروزی و شکست بعد تحلیل پیروزی تحلیل شکست آمادگی برای جنگ بعدی جزئیاتش در قران و در تاریخ اسلام آمده است. پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه آله وسلم به عنوان الگوی مسلمانان معرفی شده است. آیه اش را هم شما میدونید یکی حضرت ابراهیم علیه السلام یکی پیامبر اسلام این کلمه براشون آمده است “اسوه”  هر دو پیامبر هم در دل آیات جنگ است.
علامه طباطبائی یک کتابی دارد به نام سنن النبی و آن سنن النبی را بر اساس همان آیه که پیامبر اسوه شما هست ولی به قران که مراجعه میکنیم میبینیم که این اسوه بودن در دل آیات جنگ است. درباره حضرت ابراهیم هم همینطوراست. اسوه بودن حضرت ابراهیم در دل آیات مبارزه با مشرکان است یک موضوع جنگ و صلح موضوع بسیار مهمی است. مخصوصا اهداف با چه هدفی یک مسلمان میجنگد. من بعضی از آن اهداف را انتخاب کردم باصلوات شما میخواهم این بحث را آغاز کنم.

اهداف جنگ از نظر اسلام

اولین هدفی که در قران آمده است میگوید با کسانی که باشما میجنگد بجنگید، یک منطقی در آن است با کسانی که با شما میجنگد بجنگید یکی از اهداف جنگ همان دفاع است،آقا چرا میجنگید چون به جنگ ما آمدند. جنگهای زمان پیامبر هم پیامبر تا در مکه بود آزار میدادند مسلمانها را، مسلمانها هم میگفتند اجازه بده از خودمان دفاع کنیم. پیغمبر میفرمود از آسمان باید دستورش بیاد الان جمعیت ما کم است دشمن زیاده بخواهیم مقاومت کنیم همین تعداد کم هم از بین می رویم. نه ما باید مدارا کنیم در مکه مدارا فحش مشینیدن مسخره میشدن سنگ به آنها میزدند خاک روی سرشان میریختند، آنها با سکوت با آرامش با مدارا با نرمی عکس العمل نشان نمیدادند.

جنگ بدر

مدینه که آمدند جنگها پیش آمد، انسجامی بود نفراتی بود تشکیلاتی درست شد فرماندهان معین شدند از بعضی از مناطق دور دست سلاح خریداری کردند. یا خریداری کردند یا به صورت قرض امانتی از کشورهای هم جوار یه مقداری خودشان را آماده کردند. ولی منطق این بود اولین جنگ که پیش امد جنگ بدر، چگونه شد این جنگ پیش آمد، مسلمانها که بیشترشون از مکه مهاجرت کرده بودند ابوسفیان دستور داد نگذارید مسلمانها دارایی هاشون رو همراه خودشون ببرن به مدینه اینها با دست خالی آمدند. دارایی هاشون به قول امروزی ها بایکد شده بود. اونجا نگهداری میکردند کاروان تجاری به سرپرستی ابوسفیان مسیری که داشتند از نزدیک مدینه رد میشد پیغمبر فرمود خدا به ما اجازه داده تقاص کنیم با دارایی ما اینها دارن تجارت میکنند سود میبرند ما حق داریم دارایی خودمان است تقاص کنیم.
اول بنا بود وقتی که از مکه به سمت شامات میروند به آنها حمله کنند یه ماجرایی پیش آمد ماجراش هم ماجرای متاسفانه اطلاعاتی بود خبر دار شدند آنها و لو رفت این حرکت صبر کردند، در راه برگشت و در راه برگشت هم یک مسأله ی اطلاعاتی پیش آمد مسأله حفاظت مسأله فوق العاده مهمی است ما هم در این هشت سال دفاع مقدس سیلی های زیادی خوردیم از خودی ها. الان ما در آستانه شهادت امام صادق علیه السلام هستیم امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه ویقتلون الأنبیاء بغیر الحق یعنی پیغمبرها رو به ناحق میکشتند امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: فکر نکنید با شمشیر نه با افشای راز. یعنی یه خبری نباید پخش میکرد پخش میکرد و دشمن هم متوجه میشد و میرفت و پیغمبر خدا را میکشت. یعنی مسأله حفاظت و مسأله نگه داشت اسرار یک مسأله فوق العاده مهم است. در راه برگشت هم دشمن جاسوسانی داشت اطلاع پیدا کردند مسلمانها که سیصد و چند نفر بودند حرکت کردند به اون جاده ای که اون کاروان از آنجا رد میشد. آن جاده هم مطلع شدند، وراهشان را برگرداندند و از راه دریا خودشان را رساندند به مکه. یک لشکر نظامی را تنظیم کردند بیان به سمت مسلمانها، مسلمانها هم مطلع شدند که حالا شما حساب کنید ما جزو اون سیصد و سیزده نفر هستیم الان تو دلمون هست که به یک کاروانی میرسیم و گندم و شکر وپارچه و چه میدونم اورکت و ساعت و اینها را میگیریم و می آوریم و زن و بچه خوشحال میشوند یا اون مسلمانها مطلع میشوند. نه آقا کاروان تجاری در کار نیست یه لشکر هزار نفره در راه است که اینها در سوره مبارکه انفال آمده که شما دوست داشتید با کاروان تجاری رو به به رو شوید اما قسمتتون شد جنگی صورت بگیرد.
منطقه جنگی هم دویست و خورده ای از مدینه دور کوهستان. دشمن زودتر اون منطقه رو تصرف کرده دشمن بالای کوه مسلمانها پایین کوه دشمن هزار نفر مسلمانها سیصد نفر حتی آن سیصد نفر سلاح نداشتند. هفتاد و چند نفر سلاح داشتند بقیه با سنگ و چوب خیلی جنگ تعیین کننده ای بود پیغمبر مشورت کرد با اصحابش از دعا استفاده کرد با خدا راز ونیاز کرد تضرع کرد قبل عملیات. یک مشکلی که اسلام داشت آب نداشتند آب دست دشمن بود آب هم در جنگ یک چیز تعیین کننده است قران کریم در سوره انفال می فرماید همون شب جنگ ما دو تا کمک کردیم به لشکر اسلام یکی اینکه خواب را بر آنها غلبه کردیم. درشب عملیات کسی خوابش نمیبرد میگن فردا معلوم نیست نعش ما برگرده یا دست عراقی ها باشه چه میدونم دست نداریم پا نداریم چشم نداریم همه تو فکرن.
اول استراحت میکردند در همین فاصله خداوند میفرماید ما باران فرستادیم باران که آمد آنهایی که بالای کوه بودند خیس شد یعنی یک نمره منفی برای آنها. مسلمانها هم آب پیدا کردند بعد اینها که در خواب بودند از خواب بیدار شدند بعضی ها به قول شما خواب سکسی دیده بودند و احتیاج بود غسل جنابت بکنند و آب هم که خدا فرستاده رفتند و غسل کردند و شنگول ومنگول آماده نبرد شدند و مرحله اول جنگ تن به تن سه نفر به سه نفر که اشاره ای کردیم در هفته گذشته به پیروزی قهرمانان اسلام انجامید. بعدهم جنگ جمعی صورت گرفت نمیخواهیم الان اون جنگ را تعریف کنیم خیلی شیرینه هفتاد نفر از آنها را کشتند هفتاد نفر رابه اسارت گرفتند وبه اندازه ای که میخاستند از آن کاروان تجاری پول بگیرند یا اسرا را فروختند اسرا هم پولدار بودند. خانواده هاشون آمدند و مبالغی را که مسلمانها اعلام کرده بودند همون مبالغ را دادند بقیه هم غنائم گرفتند خیلی شیرین آمد به کام مسلمانها و این جنگ تمام شد.
در قران می فرماید ما فرشته ها را هم به کمک فرستادیم سه هزار فرشته نشان دار و با صفوف منظم آنها آمدند که دشمن لشکر اسلام را پر جمعیت می دید و خود همین دلهره به جان آنها انداخت و خلاصه پیروز شدند.

جنگ اُحد

یک سال بعد جنگ اُحد پیش آمد در جنگ احد هم لشکر دشمن پنج هزار نفر و مسلمانها هزار نفر. از آن هزار نفر سیصد نفر که منافقین بودند گفتند این خودکشی است ما اگر میخواستیم جنگ چون اختلاف بود، درشهر بجنگیم یا بریم کوهستان، نظرپیامبر و نظر منافقین جنگ در شهر بود. ولی جوانها و حضرت حمزه گفتند که نه غیرت ما اجازه نمیده در شهر بمانیم دشمن وارد شهر ما شود میرویم بیرون و مرد و مردانه میجنگیم.
و پیغمبر ترجیح داد جنگ احد را در کوهستان و روز جمعه در نماز جمعه اعلام جنگ شد. و رزمندگان و این حالا خاطرات خیلی شیرینی هست مثل خاطره حنظله. جوانی است که پدرش یکی از رهبران مشرکین بود او آن شب میخواست عروسی بکند با دختری به نام جمیله که جمیله هم دختر رهبر منافقین است. حالا شما حساب کنید اون چه عروسی بوده عروسی پسر رهبر مشرکین با دختر رهبر منافقین یعنی همه ضد انقلاب ها تو اون عروسی بودند. از همه جناح ها، او آمد نزد پیامبر و گفت یا رسول الله شما فرمودید امروز عصر بریم جنگ، من امشب عروسیم هست کارت دعوت دادیم زشته پیغمبر فرمود حنظله من تو را میشناسم. تو وایستا مراسم عروسی که تمام شد سحرگاه فردا بیا به احد، حنظله هم آن شب مراسم عروسیش بوده پولدار هم بودند هم پدر عروس هم پدر داماد حالا الان هم فیلمی نداریم مستند از آن عروسی که ببینیم چی بوده. ولی مقداری که در تاریخ نقل شده دیگه بزن بکوب و اینا قاعدتا بوده خلاصه فامیلا رفتند و عروس انقلابی داماد انقلابی. خانواده ها ضد انقلاب عروس و داماد خلاصه در آغوش هم رفتند و بعدشم خوابشون برد و عروس خواب دید که داماد بال در آورده و به آسمان رفته داماد را بیدار کرد و گفت همچین خوابی دیدم. تعبیر خواب من اینه که توی این جنگ شهید میشوم.
همسایه ها را بیدار کردند و به آنها گفتند ما زن و شوهر هستیم اگر این خانم بچه دار شد حرف مفت درست نکنند. بعدن اون بچه مال من هست بعد هم امکان غسل هم برایش نبود و بدون غسل به جبهه آمد و شمشیر کشید و شهید شد پیغمبر هم اسمش رو گذاشت حنظله غسیل الملائکه یعنی فرشته ها او را غسل دادند. بعد هم این خانم نمیدونم نمیدونست کجا بره شوهرش که شهید شده خونه باباش که می رفت ضد انقلاب هاست سرکوفت میزدند. خونه پدر شوهر می رفت خیلی زندگی سختی داشت این خانم از قهرمانان صدر اسلام است. خلاصه نشست تنهایی در خانه بچه به دنیا آمد پسر بود اسمش را گذاشتند عبدالله بن حنظله. بعدها جوانی شد و مادر برایش همسری گرفت و عبدالله بن حنظله هشت تا پسر خدا بهش داد.
در جنگی که لشکر یزید به مدینه حمله کرد و سه روز جان ومال و ناموس مردم مدینه رابر لشکر خودش حلال کرد. در آن حمله به هزار زن مسلمان تجاوز شده هزار حافظ قران کشته شده فرمانده عرض به خدمت شما مجاهدان مدینه همین عبدالله بن حنظله بود که وقتی لشکر یزید از راه رسیدند پسر اولش را فرستاد شهید شد. پسر دوم پسر سوم و پسر چهارم و پسر پنجم و پسر ششم و پسر هفتم و پسر هشتم و بعدخودش. یعنی هر نه نفری در راه حفاظت از مدینه به شهادت رسیدند. این مثلا یکی از گوشه های جنگ احد است. قصه جنگ احد در قران در سوره آل عمران آمده است. قصه جنگ بدر در سوره انفال که من توصیه میکنم شاید هم در آینده ها بپردازیم لااقل سه تا جنگی که نامش در قران امده حنین، بدر و خندق. لااقل این جنگها را از قران گزارشش را بخوانیم خیلی پر نکته خیلی راه گشا.
خب در جنگ احد مسلمانها شکست خوردند تا حالا شکست تجربه نکرده بودند پیروزی را تجربه کرده بودند این دفعه شکست تا فکر نکنند همیشه پیروزی هست. دلائل شکست را قران سه دلیل بیان کرده قران میفرماید: در سوره مبارکه آل عمران ما وعده دادیم که شما پیروز می شوید ولی خودتان یک کاری کردید که شکست خوردید چی بود دلائلش:
عصیتم، اولین دلیل یعنی از فرمان فرمانده سر پیچی کردید عصیتم
دلیل دوم تنازعتم بین تان اختلاف پیش آمد آن یکدستی آن انسجام مثلا لشکرها با هم گردان ها با هم در جبهه اگر چنین وضعی پیش بیاد نظرهای متعارض پیش میاد معلومه سرنوشت بدی به انتظار اون لشکر است عصیتم تنازعتم.
دلیل سوم هم طمع، اون پنجاه نفری که پیغمبر بهشون فرموده بود اون شکاف کوه را نگه دارند. دیدن بقیه دارن غنائم جمع میکنند رها کردند هفت نفرشان ماندند چهل و سه نفر تخلف کردند و آمدند به طمع غنائم.

جنگ خندق

خب جنگ احد هم خیلی به سختی و تلخی با گریه با عزاداری به پایان رسید. جنگ سوم پیش آمد جنگ خندق. در جنگ خندق هم مشرکان ده هزار نفر و مسلمانها سه هزار نفر. جمعیت مسلمانها رو به افزایش بود آوازه اسلام به دور دستها رسیده بود مردم دنیا پسندیدند اسلام را و اسلام مدافع پیدا کرد، جایگاه پیدا کرد. پیغمبر با اصحابش مشورت کرد طبع پیغمبر این بود که مشورت می کرد با اصحابش مشورت کرد. سلمان فارسی پیشنهاد یه کانالی رو به قول شماها یا به قول قدیمی ها یه خندقی را که قسمتهایی از مدینه که کوهستانی است نه قسمتهایی را که میشود کند که تقریبا نزدیک شش کیلومتر بود. این شش کیلومتر را یه کانالی که اسب جنگی نتواند عبور کند قصه جنگ خندق هم در چه سوره ای آمده است در سوره احزاب. جنگ بدر سوره انفال جنگ احد سوره آل عمران جنگ خندق سوره احزاب.
خب خندق کندند عربها این تجربه رو نداشتند از ایران این تجربه توسط سلمان فارسی منتقل شده بود و منتها خود همون حفر خندق هم یک پروژه مهمی بود اولا امکانات نبود. الان مثلا بلدوزر و لودر و چه میدونم بیل مکانیکی و اون وقتها نداشتند غیر از این غذا هم نداشتند بخورند جون بگیرند که بتونند با کلنگ حفر کنند. خیلی سخت یعنی اگر از قران بپرسیم سخترین جنگ، جنگ خندق است این کلمه در قران آمده است. وزلزلوا زلزالا شدیدا یعنی متزلزل شدند همون مومنان ها، امیدشون را داشتند از دست میدادند. آخرشم این را گفتند متی نصرالله این آخوندا هی بالا منبر میگن خدا خدا کو خدا . یعنی آنقدر فشار زیاد شده بود که خود حزب اللهی ها هم اصلا خدا هست؟ واقعا خدا هست؟ کمک هست؟ نصرت هست؟ بعد به دنبال آیه داره الا إن نصرالله قریب همه بدانند بله خدا هست نصرت هست نزدیکم هست.
خب لشکر مشرکین رسیدند و رو دست خوردند به یه کانالی بر خوردند که همچین تجربه ای را تا حالا ندیده بودند. خب خواستند عبور کنند از آن کانال، کانال هم فرق داشت بعضی جاها عرضش کمتر بود بعضی جاها بیشتر بود مثلا از اون جاهایی که با عرض کم هست عبور کنند افتادند داخل کانال مسلمانها هم غش غش خندیدند و مسخرشون کردند. ولی بالاخره سه یا چهار نفر توانستند از اون کانال عبور کنند. یکیشون رو شما می شناسید که آوازه اش در همه جا در عربستان پیچیده بود. عمربن عبدود اینم شمشیر را دور سرش می چرخوند و دوست و دشمن اونا آنطرف کانال و مسلمانها اینطرف کانال داشتند این مبارز طلبی را میشنیدند. پیغمبر هم به جمعیت خودش فرمود کی حاضر است با او بجنگد؟ با اجازه شما هیچ کس دست بلند نکرد جز یک نفر . سه هزار نفر بودند تو سه هزار تا به جز یک نفر کسی جرأت نکرد یعنی هر کی دست بلند میکرد مطمئن بود سرنوشتش چی میشود. و اون علی بن ابیطالب علیه السلام بود.
اونجا هم پیغمبر از دعا ما در دفاع مقدس یکی از آیتم هایی که داریم مسأله توجه به خدا تضرع در پیشگاه خدا توسل به اولیا خدا. این یکی از اسرار پیروزیهای جنگهای پیامبر و جنگهای هشت سال ما هست. یعنی استمداد از خدا استمداد از دعا و ذکر پیغمبر دعا کرد اون روز هم عمامه سیاهی سرش بود گذاشت روی سر امیرالمومنین شمشیر خودش که ذوالفقار است داد به دست امیرالمومنین. و با دعا او را بدرقه کرد امیر المومنین هم علیه السلام مرکب نداشت پیاده اون طرف مقابل سواره آقا پیاده. حضرت رفت با اون مواجه شد و به او فرمود که من شنیده ام که تو در جنگها یکی از سه پیشنهاد طرف مقابلت را قبول میکنی من سه تا پیشنهاد دارم. او هم با غرور و تکبر گفت بگو پیشنهادات چیه گفت پیشنهاد اولم این هست که بیا مسلمان شو. گفت ابدا این برای من ننگ است. پیشنهاد دوم بیا از جنگیدن با من منصرف شو گفت نه اینم قبول نمیکنم. پیشنهاد سوم پیاده شو پیاده با هم بجنگیم گفت اینو قبول میکنم. سومی رو قبول میکنم و جنگ آغاز شد و تماشاچی ها هم از دو طرف نفر خودشون را تشویق میکنند. و بالاخره امیرالمومنین علیه السلام توانست بر سینه او بنشیند و خواست سر او را از تن جدا کند او خدو انداخت بر روی علی که مثنوی اینطور نقل کرده است آقا بلند شدند چند قدم زدند بعد سر او را از تن جدا کردند. یک زره فوق العاده قیمتی که در تاریخ آمده به دلار حساب کنید یک رقم خیلی هنگفت میشود ولی به زره او طمع نکرد همان جسدش را آنجا انداخت.
جنگ خندق که بنا بود شاید چند هزار نفر کشته بشوند با کشته شدن کمتر از بیست نفر از دو طرف تمام شد. دشمن وحشت کرد نیمه شب خدا هم مدد کرد و چی فرستاد ببینیم نظامی ها بلدن طوفان. خدا طوفان را فرستاد حالا شما حساب کنید چه طوفانی است که با فاصله کمی به اونوریا صدمه زد ولی اینطرفیا آسیبی نزد. خب طوفان در یک شهر بیاد الان این ریز گردها میشه مگه شمال تهران بیاد جنوب نیاد یا جنوب بیاد، شمال نیاد این مدینه هم یک شهر کوچک خب خداوند از روی حکمتش اون طوفان را یه جوری فرستاد که به اونوریا آسیب بزند و در تاریکی شب شب منطقه را ترک کردند و جمعا با اینکه جنگ خیلی جنگ بزرگی بود اینه که دو لشکر با هم مواجه بشوند پیش نیامد و به پیروزی لشکر اسلام ختم شد.
تقریبا دیگه از این به بعد جنگ با مشرکان ندارد. به جز جنگ فتح مکه که اون هم با کشتار ختم نشده با تسلیم دشمن جنگ فتح مکه هم ابو سفیان تسلیم شد و بعد پیغمبر فرمود هر که به خانه ابوسفیان برود در امان است و مسلمانها با افتخار وارد مکه شدند. و بتها را شکستند و بر بام کعبه امیرالمومنین علیه السلام پاهایش را گذاشت روی شانه پیامبر …
خب ما نرسیدیم آیات زیادی را بیان کنیم بعد از این جنگ خندق جنگ با یهود شروع شد که آن هم خیلی داستان دارد. مهمترین جرم یهودی ها عهد شکنی بود یعنی امضا کرده بودند رهبران یهودی که ما بیطرفیم در همین جنگ خندق خبر میبردند برای مشرکان در همین جنگ خندق یک تفاهم نامه ای را امضا کرده بودند که شما از آن طرف ما هم از داخل. بعدها اینها لو رفت مشرکان تفاهم کرده بودند که ما از داخل کمک میکنیم از پشت به مسلمانها حمله میکنیم شما هم از روبه رو. خلاصه بی تعهدی عهد شکنی بزرگترین جرم آنها بود خود یهودیها چند بار نقشه کشیدندبرای ترور شخص پیغمبر. جبرئیل از آسمان خبرش را آورد اون جنگهای پایانی هم خیلی شنیدنی است.
امروز به خاطر مناسبت سوم خرداد گفتیم یه کمی از جنگ در قران بیان کنیم جنگ باظالم جنگ با کسی که به جنگ ما آمده جنگ بخاطر برچیدن بساط شرک این ها اهدافی است که در قران آمده و جنگ بخاطر حمایت از مستضعفان این هم در قران آمده است.از خداوند می خواهیم که شیرینی آیات کتابش را به ما بچشاند وراه درست و دقیقی را پیش روی ما بنمایاند. تقاضا میکنم به روان پاک شهیدان و روح بلند امام خمینی صلواتی تقدیم بفرمایید.

فرزند دختر

فرزند دختر در قرآن

فرزند دختر در قرآن

فرزند دختر

فرزندان ما ادامه ی هستی ما هستند. امیدهای آینده ی ما هستند. درباره فرزند دختر در قرآن چند آیه مطرح شده است. سوره مبارکه آل عمران از آیه ۳۵ به بعد، سوره نسا از آیه ۳۴ و …


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
شب میلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها شخصیتی که امام رضا علیه السلام در ستایش او فرمود در پیشگاه خدا جایگاه بلندی دارد.

تقاضا میکنم به روان تابناک بانوی معصوم اسلام حضرت فاطمه ی معصومه صلواتی هدیه بفرمایید.اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. برای دل تسلای آسیب دیدگان حادثه آبادن هم صلواتی هدیه بفرمایید. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
موضوعی را که برای این جلسه انتخاب کردیم فرزند دختر است. اونهایی که در جمع شما دختر دارند دست بلند کنند ببینم. ماشالله ماشاالله خیلی عالیه، خیلی عالیه خدا به همتون ببخشه و مایه افتخارتون باشه.

قران کریم فرزند را ادامه ی وجود ما میداند. امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ی ۳۱ به فرزندش مینویسد تو بخشی از من نه، تو همه ی من هستی. انسان جاودانگی و بقا رو دوست داره. بچه ی ما، ادامه ی هستی ما هستند. امیدهای آینده ی ما هستند. در زمان جاهلیت اینگونه که قرآن نقل میکنه نظر بدی به دختر داشتند. وقتی مردی صاحب دختر میشد از خشم چهره اش سیاه میشد و چه بسا اون دختر را به صورت پنهانی به خارج شهر میبرد و دفن میکرد. زنده، زنده. اسلام عزیز که آمد دیدگاهش این شد.

سخنان پیامبر اکرم درباره فرزند دختر

پیامبر عزیز اسلام فرمود:

  • از خوش قدمی یک زن این است که اولین فرزندش دختر باشد.
  • تربیت یک دختر برابری میکند با تربیت ۷ پسر این نشان میده که تربیت دخترها هم از ظرافت برخورداره هم از اهمیت.
  • سوغاتی که میخرید، هدیه که میخرید، اول به دختران بدهید.
  •  دختران مایه برکت اند، دختران مایه بشارت اند، دختران مایه انس اند.
  •  شخصی که دارای یک دختر باشد خدای متعال کمک کار او ، معین اوست و برکت و مغفرتش را شامل حال او میکند.
  • در هر روز ۱۲ برکت و رحمت به خانه ای که دختران در آن خانه زندگی میکنند نازل میشود.
  • دختران باقیات صالحات اند. این کلمه قرآنی است. باقیات، صالحات.
  • شخصی که دارای یک دختر باشد برای او بهتر است از هزار حج و هزار جهاد در راه خدا و هزار قربانی شتر .
    فکر نکنم شما تا حالا شتر قربانی کرده باشید!
    چنده یه شتر؟
    حالا ضرب کنید در هزار و هزار مهمانی دادن.
  • شخصی که دخترش را خوب تربیت کند از آتش دوزخ در امان است.
  • شخصی که دارای فرزند دختر است و به اون آزار نمیرساند و به او توهین نمیکند و فرزند پسر را بر او ترجیح نمیدهد خداوند او را به بهشت میبرد.
  • شخصی که نیازهای معیشتی دختر مسلمانی را تامین کند بهشت ارزانی او میشود.

امام سجاد علیه السلام وقتی صاحب فرزند میشد از جنسیت او نمیپرسید. دختر است یا پسر؟ نه! از سلامت او سوال میکرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که شخصی دارای دختر میشود خداوند فرشته ای را به سوی او میفرستد اون فرشته بال خود را بر سر و صورت اون دختر میکشد. بعد حضرت فرمود: دختران بلورند. بلور یعنی زود میشکنه. مراقبت میخواد. مواظبت میخواد. یا تشبیه شدن به گل که نشان دهنده ظرافت اونهاست. پیغمبر فرمود: رأفت خداوند نسبت به دختران بیشتر است.
پیامبر به مردی که دختردار شده بود و ناخوشایندش بود فرمود: دختر گلی است که او را می بویی. رزقش هم با خداست.
پیغمبر فرمود: ای مردم کسی که دارای ۳ دختر است او را کمک کنید، به او قرض بدهید، به او محبت کنید.
همچنین فرمود: اگر کسی ۴ دختر داشته باشد به او اجازه میدهند از هر دری از ۸ در بهشت وارد شود. بهشت ۸ در داره. بعضیاش درهای اختصاصی است مثلا باب المجاهدین (رزمندگان) یا باب الصابرین( شکیبایان) ولی کسی که ۴ دختر داشته باشه به او اجازه میدن از هر دری که امتیازاتی داره درهای بهشت.
اینها سخنانی است از پیامبر که خواسته تغییری در فرهنگ ایجاد بکنه. در جامعه ای که دختر را مایه ی عار میدانستند. خجالت میکشیدند وقتی دختر دار میشدند. خداوند جوری طراحی کرد پیامبر ما پسرانی داشته اونها در کودکی از دنیا رفتند و یادگار بزرگترین پیامبر یک دختر شد و خداوند لقب کوثر را یعنی موجودی که سرچشمه ی برکت است.
عرب ها طعنه میزدند به پیامبر که او ابتر است یعنی بقا نداره، ادامه نداره، استمرار نداره؛ اما خداوند فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر ای پیامبر در برابر این نعمت بزرگ فَصَلِ، نماز بگذار. و انحر، شتر قربانی کن. ان شانئک هو الابتر.
اونی که طعنه میزد ۱۱ تا پسر داشت. پسرانش تا همون مدتی که خودش زنده بود، بیماری ها و به شکل های خیلی بدی یکی پس از دیگری از دنیا رفتند و از پیامبر عزیز ما دختری باقی ماند که الان در جهانی که حدود ۷ میلیارد جمعیت داره. شبکه ای، شجره ای شناخته شده با این جمعیت به اندازه ی سادات فاطمی وجود نداره یک شبکه ی شناخته شده در جهان. در قاره های مختلف که اینها شناسنامه دارند. ما فرزندان این بانوی بزرگ هستیم تازه در شرایطی که بنی امیه، بنی مروان و بنی عباس کمر بستند از فاطمیون اثری نماند اونها رو زنده زنده لای دیوارها میگذاشتند. زنده زنده توی چاه ها می ریختند ولی خدا اراده کرد که نسل پیامبراز این دختر در جهان باقی بماند و یکی از فرزندانش ذخیره ی خدا، بقیه ی خدا، بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین.

به دخترانتون ببالید. به دخترانتون مباهات کنید. در تربیت دختران دقت کنید. حالا ما بحثمون چون بحث قرآنی است به اندازه ی زمانیکه داریم ۲ فراز از قرآن را اینجا میخوام معنا بکنیم درباره ی ۲ دختر.

دختران قرآنی

فراز اول : سوره مبارکه آل عمران از آیه ۳۵ به بعد. صلواتی تقدیم بفرمایید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خب قصه ای است تقریبا نیمی از قرآن قصه ها هستند از ۶ هزار آیه ۳ هزار آیه قصه ها هستند. قصه های شیرین، آموزنده. قصه درباره ی پیامبری است به نام عمران. اسم این سوره هم هست آل عمران یعنی خانواده ی عمران. عمران ازدواج کرد با یک بانویی به نام حَنّه با ح حسنی، حنّه. ولی خب بچه دار نمیشدن. پیامبر عزیز ما هر وقت عقد دختر پسرا رو میخواند در همون مراسم عقد برای فرزنددار شدن اونها دعا میکرد. الان متاسفانه سن ازدواج بالا رفته. طالب ازدواج کردن کمه. اونهایی که ازدواج میکنند فاصله ی زمان ازدواج و اولین فرزند مثلا در ۳ دهه ی قبل این فاصله میانگینش بوده ۱ سال الان شده ۵ سال یعنی پس از ۵ سال اولین فرزند و بعد هم دیگه طالب فرزند دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم و خیلی کم هست. از من بپرسید استاندارد تعداد بچه ها ۵. الان داریم صاحب ۵ فرزند در اینجا؟ بله خیلی مشکل دارید. ۵ فرزند حداقل. استاندارد یعنی حداقل ها. حداقل ۵ فرزند.

هزینه هاش همون خدایی که گفته من رزق میدهم به نهنگ های دریا، به پرنده ها، به مورچه ها. بله خداوند در سوره شوری آیات ۴۹ و ۵۰ اول این رو میفرماید : و لله ملک السموات و الارض . فرمانروایی آسمان ها و زمین مال اونه .همون خدا ( یهب لمن یشا اناثا) به هر که بخواهد دختر میدهد ( و یهب لمن یشا الذکور ) به هر که بخواهد پسر میدهد و به که بخواهد هر دو و به هرکه بخواهد هیچکدام.
ولی قبل از اینکه بفرماید فرزند میدهد منبع مالی و بودجه اش رو مشخص کرده. خودش میفرماید: من همون خدایی هستم که روزی شما و بچه هاتان را میدهم منتها اعتقادات وقتی ضعیف شد هی شک میکنه یعنی میگه بله این خدایی که من میشناسمش به ۳ نفر میتونه روزی بده به ۴ نفر بعید میدونم به ۵ نفر نه خیلی بعیده به ۶ نفر نه اصلا محاله. این معناش اینه دیگه. اون دوستانی که میگن خرجش، هزینش، دولت و ملت باید کمر ببندند بیان تو مسیر مشیت خدا. خب، ها مجلس هم هست. مجلس و قوه قضائیه و رئسا و مرئوسین. خب بریم سراغ این قصه. عمران بچه دار نمیشد.
خب حالا بحث ادامه داره ما فعلا امروز راجع به ..
فرزند کمیتش، کیفیتش، همش و باید راجع بهش صحبت بکنیم.
در قران کریم راجع به هر دو . یکی از نعمت های ویژه خود همین کمیته. (فکثرکم ) یعنی وقتی فهمیدیم خدا اینکه کثرت رو دوست داره برای کیفیتش هم همزمان باید برنامه ریزی کنیم. نه بچه های بی کیفیت نه. در بین دعاهای قرآن یک دعا هست که حضرت علی علیه السلام زیاد میخوانده اونم درباره همین بچه هاست. ( ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین ) پروردگارا همسر و فرزندان مرا مایه ی افتخار، مایه ی افتخار یعنی باید درست تربیت بشن. مایه مباهات، بگم بتونم به دیگران بگم اینا هستن بچه های من. ( و جعلنا للمتقین اماما ) بچه های من رو مدل زندگی دیگران قرار بده.

این معناش این نیست اگه کم بودن خوب تربیت میشن. هیچ تحقیقی نشان نمیده اونایی که بچه ی کمتر دارن خوب ترن. الان هیچ تحقیقی وجود نداره که هرچه تعداد کمتر شد خوب تر تربیت میشوند. اونور آبی ها هم که از دهه ی ۶۰ هی فشار اوردن به ما، بودجه ی هنگفت دادن، از طرف یونسکو بودجه های فراوان که شما بچه هاتون رو کم کنید. الان خودشون به نتایجی رسیدن که همین این ۵ فرزند، این نتیجه ای است که انگلستان بهش رسیده. الان چندین سالِ انگلستان اعلام میکنه ۵ فرزند. یعنی همونایی که ما را تحت فشار گذاشتن دهه ی ۶۰ ، از دهه ی ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ ما آمدیم سیر کاهشی پیدا کردیم . خود اونها، خدا رحمت کنه مرحوم آقای حسینی تهرانی شاگرد علامه ی طباطبایی همون وقتا یه کتابی نوشت که سرنخ این قصه اسرائیل است. که بعضیا میخندیدن مثل آقای عطاالله مهاجرانی و تو سخنرانی هاش مسخره میکرد این کتاب را و این گفته ها را که روی نقشه ای بود که جمعیت ایران به شدت محدود بشه که الان برسد نرخ جمعیت به حدود مثلا صفر یا به نیم درصد مثلا.
نه وقتی کمیت و کیفیت هر دو با هم. ولی امروز میخوایم راجع به دختر صحبت کنیم. عمران بچه دار نمیشد توسل پیدا کرد به خدا چون قران میفرماید: ابراهیم ، زکریا ، عمران . اینا شخصیت هایی هستند که بچه دار نمیشدن، از خدا عاجزانه میخواستند. خدایا ما بچه میخوایم. در خواب دید که خدا به او پسری داده مبارک. خانمش حنّه هم از یه کوچه ای گذر میکرد دید پرندگانی دارن به جوجه هاشون دانه میخورانند. این خانم هم دلش شکست و اشکش جاری شد و گفت: خدایا خب به این پرنده چند تا جوجه دادی خب بده به من هم بده.

آمد به خانه و زن و شوهر یه امیدی در دلشون ایجاد شد که صاحب بچه میشن بر اساس خوابی هم که عمران دیده بود. به نظرشون رسید که بچه پسر است. مدتی نگذشت که این مادر احساس کرد بارداره. در همون دوره ی بارداری نذر کرد. قصه ای که قرآن نقل میکنه از اینجا به بعده. سوره نسا از آیه ۳۴ .

( اعوذ بالله من شیطان الرجیم اذ قالت امراه عمران ربی انی نذرت لک ما فی بطنی محررا ) یاد کنید قرآن خوانها. یاد کنید این قصه را. اذ یعنی همین  قطعه هایی در تاریخ گذشته هست امروز به درد شما میخوره. چه قصه ای را ؟ اونگاه که همسر عمران گفت پروردگارا من نذر کردم پسری که در شکم دارم این در راه دین تو باشه، وقف دین تو باشه، برای تبلیغ دین تو در بیت المقدس. پسرانی بودن درس دین میخواندن و به مردم دین را تعلیم میدادند. ( فتقبل منی ) پروردگارا این نذر را از من قبول کن. ( انک انت السمیع العلیم ) تو شنوای دانا هست . ( فلما وضعتها ) وقتی حنّه بچه را به دنیا آورد. ( قالت ) گفت ( رب انی وضعتها انثی ) خدایا من دختر به دنیا اوردم. ( و الله اعلم بما وضعت ) خدا میداند به چه کسی چه بچه ای بدهد چه زنی چه بچه ای را به دنیا بیاورد. اما ( و لیس الذکر کالانثی ) دختر مثل پسر نیست.

دختر یه محدودیت هایی داره. پسران میتونن در بیت المقدس اون دوره ها را ببینند. اصلا جایی واسه دخترا نیست. من چی کار بکنم؟ منم بر اساس اون خواب یه همچین نذری کردم( و انی سمیتها مریم) من اسم این دختر رو مریم گذاشتم. مریم از اسم هایی است که خوش معناست.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : اولین حق فرزند به پدر و مادر نام نیک است. دست کم نگیرید. در حدیث داریم روز قیامت شما را با همین اسم ها صدا میزنند و بسیاری هستن روز قیامت در پیشگاه خدا از پدر مادرشون به خاطر اینکه اسم خوش معنایی براشون گذاشتند تشکر میکنند.
میریم معناش چیه ؟ کمک کنید. نیکو، یه جواب دیگه. نمیدانیم.
مریم یعنی دختر عبادت کننده. دختر عبادت کننده. یک سوره در قرآن به نام این بانو آمده. خب اسمش رو گذاشت بعد چی؟ ( و انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم) اسلام آینده نگری را به ما تعلیم میده. فقط راجع به فرزندان نباید دغدغه داشته باشیم. فرزندانِ فرزندان. فرزندانِ فرزندانِ فرزندانِ فرزندان. مثلا کسانی که ما اصلا زنده نخواهیم بود ولی از نسل ما قدم میگذارند ما میتونیم درباره ی شکل و شخصیت اونها امروز یه کار بکنیم ذریه. حدیث داریم اگر ۱۰۰ نسل از شما گذشته باشه هر نسل رو ۲۵ سال اگه حساب بکنیم میشه ۲۵۰۰ سال . ۱۰۰ نسل از شما گذشته. یکی از دودمان شما خدمتی یا عبادتی کند شما در ثواب او شریکید. خب این معناش چیه؟ معناش اینه که زحمتی که امروز ما میکشیم همین حتی تو مسائل معیشتی. میگه حاج آقا یه شغل جواب نمیده. تازه میرسم خونه خسته، کوفته، یه کار دیگه باید بکنم. خانمم باید کار بکنه تا یه زندگی رو …خب این یه برکتی درش هست که حتی هزار سال گذشته همچنان سودش به حساب ما واریز میشه، ذریه.

یه نکته دیگری که در این آیه هست  بچه های ما که در معرض خطرند، شیاطین جنی و شیاطین انسی میخوان آسیب برسانند به بچه های ما و این آزمونی است برای ما برای سلامتی بچه هامون باید فکر بکنیم. برنامه ریزی کنیم. مراقبت کنیم. بچه الان به دنیا آمده، مادرش چون پدرش از دنیا رفته بود، مادرش این دعا را کرد. خدایا این بچه و ذریه ی او را از شر شیطان به تو میسپارم.

امامان ما وقتی بچه دار میشدن دعاهایی رو مینوشتن مثلا به گردن اون بچه آویزان میکردند یا تو لباس های اون بچه میذاشتند یا به بازوی اون بچه میبستن. اینها خرافه نیست. امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام. اصطلاحا بهش میگن حرز . حرز یعنی یه دعایی، یه ذکری که همراه داشتنش یا خوندنش در سلامت ما، در پیگیری ار اینکه یه کسی، حسودی، مثلا آسیب برساند یا شیطان جنی، شیطان انسی تاثیر داره.

( فتقبلها ربها بقبول حسن ) خداوند این نذر را قبول کرد. خب حالا بچه رو، دختر بچه یه مقداری رشد کرد حالا چطوری به بیت المقدس ببریم؟!

(و انبتها نباتا حسنا ) خدا کمک کرد این دختر به بهترین شکلی تربیت شد. ( و کفلها زکریا ) خداوند یه مربی برای اون دختر قرار داد که یک پیغمبر بود. تکفل او را زکریا به عهده گرفت. زکریا یه جایگاهی رو در بیت المقدس با فاصله از پسران که مختلط نباشن دختر پسر. برای مریم قرار داد و هر روز به این دختر سر میزد. تعالیمی رو که باید به او تعلیم بده. ( کلما دخل زکریا المحراب وجد عندها رزقا ) هر وقت حضرت زکریا میومد از کنار محل عبادت این دختر رد بشه می دید یه میوه ای یا یه غذایی کنار او هست. خب کلید اون محل دست زکریا بود میپرسید دختر این خوردنی از کجا آمده؟ دختر میگفت از طرف خدا یعنی یه دختر ۱۲، ۱۳ ساله انقد مسیر کمالات را سریع پیموده که فرشتگان از آسمان برای او غذا یا خوردنی میوردند( قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشا بغیر حساب) خداوند به هرکه بخواهد بی حساب روزی میدهد.

این جواب دوستانی که گفتن خرجشو کی بده؟ خرجشو کی بده. این جوابه( ان الله یرزق من یشا بغیر حساب ) حد هم نداره که مثلا تا ۳ تا بچه رو خدا میتونه اما ۴ تا بچه رو فکر کنم دیگه بانک مرکزی خدا با محدودیت رو به روست. انقد این دختردر معنویت رشد کرد که یه پیغمبر رو اشکش رو جاری کرد. ( هنالک دعا زکریا ربه ) اینجا بود که دل زکریا، زکریا هم بچه دار نمیشد ولی این صحنه را دید که غذای بهشتی برای یه دختر پاکیزه آمده  گفت( رب هب لی من لدنک ذریه طیبه ) پروردگارا فرزندان پاکیزه به من بده. ( هب لی ) یعنی ببخش به من ( انک سمیع الدعاء) از این آیات معلوم میشه فرزند خواهی تو وجود ما هست. به زبان ما هم باید جاری بشه.

بعضی ها بچه دار نمیشن میپرسیم خب بخواه از خدا. میگه خب خدا بخواد میده. همون خدا گفته بخواه ( ادعونی ) یعنی به زبان جاری کن. ابراهیم علیه السلام ۷۰، ۸۰ سالش شده بود. بچه دار نمیشد ولی ول نمیکرد دامن کبریایی خدا را. پیوسته اینرا میگفت: ( رب هب لی من الصالحین) پروردگار من از فرزندان صالح به من بده. این مطلوبیت داره. خدا دوست داره فرزند خواهی را. خب خداوند به زکریا فرزند داد؟ بله ( فنادته الملائکه و هو قائم یصلی فی المحراب )ایستاده بود به نماز یهو فرشته ها آمدند. صداش زدند( ان الله یبشرک بیحیی) خداوند تو را بشارت دادا به پسری به نام یحیی.

(مصدقا بکلمه من الله و سیداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین ) حضرت یحیی با حضرت عیسی همزمان اند. مریم بعدها که بزرگ شد صاحب پسری شد به نام عیسی. معلوم شد خوابی که عمران دیده که صاحب پسر میشه منظور پسر بلافاصله نیست. پسری با یه فاصله است. یه دختر این وسط هست به نام مریم. عیسی بن مریم پیامبر اولوالعزم صاحب کتاب  حضرت یحیی مروج دینِ عیسی بود . این آیه اشاره به اون دارد . سید بود یعنی سرور بود. حصور یعنی گناه نمیکرد. معصوم بود و پیامبری از صالحان بود( قال رب انا یکون لی غلام و قد بلغنی الکبر) زکریا گفت من پیر شدم  اون وقتا که باید بچه دار میشدم نشدم.

(و امراتی عاقر ) زنم نازاست چطور ممکنه؟ همین الان خودش از خدا میخواست ولی وقتی قصه جدی شد گفت چطور ممکنه من بچه دار بشم. ( قال ) گفته شد که( کذلک لا یفعل ما یشاء ) خدا هر چه بخواهد میکند. ( قال رب اجعل لی آیه ) زکریا گفت به او فرشته خب یه نشونی بده  یا به خدا  ای خدا یه نشونی. اینا خیالات نباشه ‌ جدیه؟ من در سن پیری. خانمم هم تا ۵۰، ۶۰ سالگی بچه دار نشده عاقره، نازاست واقعا ؟! قراره صاحب فرزند بشم. (قال آیتک الا تکلم الناس ثلاثه ایام ) خبر آمد که بله  نشانی که تا ۳ روز زبانت بند میاد ( الا رمزا ) با اشاره باید با این و اون حرف بزنی. به وقت عبادت که میرسی زبونت باز میشه مثلا وقت نماز ظهر  نماز عصر، نماز مغرب. حالا همون نماز هایی که اونا داشتن. وقت عبادت زبانت باز میشه غیر از اون تو این ۳ روز زبانت بسته میشه.

(و اذکر ربک کثیرا و سبح بلعشی و الاکبار ) ما سالها بود دهه ی دوم ماه محرم خونه یکی از دوستان تو خیابون نبرد منبر میرفتیم. یه بار از صاحب خونه پرسیدم چند تا بچه داری؟ گفت حاج اقا ما خودمون بچه هستیم. گفتم نه واقعا  گفت من بچه دار نمیشم. گفتیم خب اقدام کردی؟ گفت آره  دکتر زیاد رفتم و خانمم ۴۳، ۴ ، ۵ سالشه. نه دیگه از ما گذشت. من گفتم از کانال ۲ اقدام کن. اونوقتا تلویزیون ۲ تا کانال بیشتر نداشت. این گذشت و چند شب بعد گفتش که این کانال ۲ منظورت چیه؟ اون فکر کرد یعنی زن دوم. گفتم نه کانال ۲ یعنی برو از طریق دعا و معنویت و… بعد یه چیزایی بهش یاد دادیم مثلا نماز جعفر طیار بخون. چند ماه بعد زنگ زد که حاج آقا خانم ما دل درد گرفته، بردیم سونوگرافی میگن دل درد نیست. صاحب فرزند شدید.
یعنی این یه موضوعی است که اونا که بچه دار میشن نباید بگن خدا اگه بخواد نه همون خدایی که اگه بخواد خودش گفته به زبان جاری کن. پیگیری کن  هم از طریق مسیر طبیعی دکتر و دوا هم از یه کتاب من دارم به نام الادویه و الادعیه یعنی دوا و دعا. اطبای قدیم مثل بوعلی سینا یا مثل شیخ بهایی وقتی مریض پیششون میرفته هم دوا میدادن هم دعا. مثلا میگفتن این دوا رو تو این وقتا استفاده کن  این ذکرهارو هم. حالا دیگه دکترا که یه روال دیگری دارن. دوباره قصه برمیگرده به مریم( و اذ قالت الملائکه یا مریم ) و یاد کنید آنگاه که فرشتگان گفتند ای مریم( ان الله اصطفاک ) خدا تو را برگزیده( و طهرک ) و تو را پاکیزه قرار داده( و اصطفاک علی نساء العالمین ) تو را برترین زنان جهان قرار داده. ( یا مریم اقنتی لربک ) در پیشگاه خدا تواضع کن، خضوع کن (و اسجدی ) سجده کن ( و ارکعی مع الراکعین ).
دوست داشتیم ۲ فراز را بخوانیم. دختران شعیب رو هم می خواستم قصه اش را بخوانم که این ساعت دیگه به من اجازه نمیده.
خدا به بچه هاتون هم کمّاً هم کیفاً برکت بده.
استاندارد بچه چند تا شد؟
برید تو فکر. ها خودم؟ ۵ تا
خدا بچه های شما رو هم حفظ کنه. سلامت باشید.
خدایا فرزندان این جمع را افزون بفرما. الهی آمین.
بچه هاشون رو مایه افتخار، مایه سعادت در دنیا، در آخرت مرحمت بفرما.
خدایا پدر مادرایی که برای ما زحمت کشیدن بر سفره احسانت مهمان بفرما .
به روان پاک شهیدان صلوات بفرستید.

بیشتر بخوانید