جهاد، میدان آزمایش

جهاد، میدان آزمایش

آیه 246 سوره بقره

جلسه سوم تفسیر موضوعی قرآن کریم- (آیات ۲۴۶ تا ۲۵۰ سوره بقره)
🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی»

شب جمعه ، شب رحمت و مغفرت ، شب زیارتی سالار شهیدان ، شامگاه میلاد مسعود امام عسکری علیه السلام ، تمنا می‌کنم به روان پاک این امام عزیز که ما در مراسمش حضور داریم صلواتی هدیه بفرمایید .

به روان پاک شهیدان ، از شهیدان دشت کربلا تا شهیدان حرم احمد ابن موسی علیهما السلام و شهیدان امنیت که امشب در حدود دو هزار امامزاده‌ای که در کشورمان هست و برای آنها ملت ایران مراسم گرفته اند و به روان پاک امامزادگانی که ما افتخار همجواری با آنها را داریم ، صلواتی هدیه بفرمایید.

ما شب‌های جمعه یک برگی از قرآن را ، یک فرازی از قرآن را بیان می کنیم. به این نیت که انس و آشنایی ما با این کتاب آسمانی که شهیدان برای آیه آیه‌ی این کتاب جان باختند ، امشب سوره‌ی بقره آیات دویست و چهل و شش تا دویست و پنجاه و یک ، محل بحث امشب ما است که عنوان آن این است : (جهاد ، میدان آزمایش).

این قصه را همه‌ی ما می‌دانیم که ما برای یک آزمایشی به این دنیا آمدیم، گاهی آزمایش با مال هست ،گاهی با جان ،گاهی با فکر و گاهی با خلق است ، امشب درباره‌ی جهاد که ملت ایران در این میدان خوش درخشیدند ، صحبت خواهیم کرد. آیات امشب زیاد هست ، ولی خواهش می‌کنم خوب گوش کنید و همین آیاتی را که امشب می خواهم با نکته ها و پیامهایش برایتان بگویم ، به خانه که رسیدید ، برای اهل خانه تعریف کنید، چرا که بیشتر این آیات حالت قصه دارد.

  • سوره‌ بقره ، آیه‌ی دویست و چهل و شش با موضوع جهاد ، میدان آزمایش.

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم أَ لَمْ تَرَ» سی و یک بار در قرآن این کلمه آمده است، آیا دیدی ؟یعنی برو ببین .آیا شنیدی؟ یعنی برو بشنو. این یک قصه در آیات پیش رو ، قصه‌ای است از قدیم اما کاربردش برای همه‌ی روزگاران است. « الَمْ تَرَ إِلَي الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي» آیا شنیدی این قصه‌ی بنی‌اسراییل را بعد از حضرت موسی علیه السلام زمانی که از دنیا رفت ؟ آن زمان یهودی‌ها کوتاهی کردند ، انقلاب را درست حفاظت نکردند، حراست نکردند ، یک پادشاه جباری به نام جالوت سر کار آمد و باعث شد همه بنی‌اسراییل شاکی شوند ، آنگاه نزد پیامبرشان آمدند ، «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ» به پیغمبرشان گفتند : « ابْعَثْ لَنا مَلِکاً » ای رسول خدا یک فرماندهی را به ما معرفی کن . پیامبرشان پرسید، می خواهید چکار کنید؟ گفتند : «نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» ، زیر بیرق این فرمانده در راه خدا بجنگیم. « قالَ» پیغمبر به آنها گفت : «هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَيْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا » مطمئنید؟ اگر جنگ پیش بیاید فرار نمی‌کنید؟ می‌ایستید؟ « قالُوا» ، ملت گفتند ، همان انقلابیون گفتند ، همه با حرارت و با هیجان جواب دادند : « وَ ما لَنا» مگر ما چطور هستیم ؟ « أَلَّا نُقاتِلَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» که نتوانیم در راه خدا بجنگیم ؟ « وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا» ما و خانواده‌هایمان از سرزمینمان آواره شدیم ، نه !! برای جنگیدن آماده هستیم ، « فَلَمَّا کُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً » اما آنگاه که فرمان جنگ رسید ، فرار کردند، پشت کردند، « إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ » مگر یک دسته‌ی کمی!!! این معلوم می شود، شعار دادن با عمل کردن خیلی فرق دارد،  « وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ » خداوند ستمگران را می‌شناسد، ستمگر چه کسی است؟ کسی است که شعار بدهد ، ولی پای شعارش نایستد .

ملت ایران چهل و چند سال است که پای یک شعاری ایستاده­اند، جان دادند، جوان دادند، مال دادند، آسیب دیدند ، ولی ایستادند.

  • آیه‌ی دویست و چهل و هفت ، شما فرمانده می‌خواستید؟

« وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ » پیامبرشان به ملت گفت : «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً » خدا یک جوانی را به نام طالوت برای شما برگزیده است ، طالوت چه کسی بود؟ یک جوان برازنده، شایسته ، با اطلاعات نظامی، با تجربه، با توان جسمی، مشکلی که داشت این بود که پول نداشت، از یک خانواده‌ی فقیری بود.

ببینیم آیا مردم زیر بار فرماندهی چنین جوانی رفتند ، یا نه ؟! « قالُوا » مردم گفتند : « أَنَّي يَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَيْنا » این جوان را چه رسد که بر ما فرماندهی کند ؟! ایرادش چه بود ؟ « وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ » خود ما بهتر از او هستیم!!  همین آدمهایی که پیش پیغمبر آمدند و  از او خواستند که از خدا بخواهد فرماندهی را به ما معرفی کند ، همین افراد زیر بار نرفتند !! چقدر سخت است امتحانات خدا و چقدر شعار دادن آسان است ،  چقدر ادعاکردن آسان است . در غدیر خم یک کسی نزد پیامبر (ص) آمد و پرسید : این که شما علی بن ابی طالب را معرفی کردید، کار خودت بود یا کار خدا ؟ پیغمبر فرمود: « نه ، دستور خدا بود . » گفت : « من نمی‌توانم زیر بار علی بروم ، نفرین کن بارانی از سنگ بر من ببارد تا من بمیرم و حکومت علی را نبینم . » این هست آن امتحان الهی!!

مگر ایراد طالوت چه بود؟ « وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ » ماشین شاسی بلند ندارد، یک خانه‌ی هزار متری ندارد، مثلا در همین باقرشهر می نشیند ، ایرادش همین است. « قالَ» پیامبر گفت : « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْکُمْ » خدا او را بر شما انتخاب کرده است ، « وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ » خداوند به او توسعه‌ی علمی و توسعه و قدرت جسمی داده است، این‌ها لوازم فرماندهی است . یک فرمانده چه ویژگی باید داشته باشد؟ در رشته‌ی خودش باید مطلع باشد و از نظر جسمی هم باید مقاوم باشد. این جوان تمام این ویژگی ها را دارد، چرا زیر بارش نمی روید؟ « وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْکَهُ مَنْ يَشاءُ » خداوند فرماندهی را به هر که بخواهد می دهد ، « وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ » خداوند گشایش دهنده دانا است.

  • آیه‌ی دویست و چهل و هشت .

حالا مردم چه زیر بار فرماندهی طالوت رفتند یا نرفتند ، بالاخره یک عده‌ای قبول کردند ، یک عده‌ای هم قبول نکردند . پیغمبر به آنهایی که تبعیت کردند ، برای آنکه دلهایشان آرام بشود و مطمئن باشند که این فرمانده انتخاب شده‌ از طرف خداست و بایستند ، یک علامتی را گفت .

« وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ » پیامبرشان گفت : « إِنَّ آيَةَ مُلْکِهِ أَنْ يَأْتِيَکُمُ التَّابُوتُ » تابوت یعنی صندوق.  مادر موسی وقتی این طفل را به دنیا آورد ، از جانب خدا به او الهام شد ، بچه را شیر بده و بگذار در صندوقی و در دریا بینداز . من که خدا هستم بچه­ات را به تو برمی­گردانم، آن صندوق به فرمان خدا یک کشتی شد و در امواج رود نیل با این فراز و نشیب حرکت می‌کرد ، موج‌ها هم به فرمان خدا بودند تا موسی را به فرعون و همسرش که در کنار رود نیل نشسته بودند برساند ، فرعون تا حضرت موسی (ع) را که نوزادی خنده رو بود دید ، می‌خواست او را بکشد ، ولی آسیه گفت : « نه ، همین ولیعهد ما باشد » ، خدا هم مهر این بچه را در دل فرعون و همسرش قرار داد ، آن صندوق را هم در گوشه­ای گذاشتند ، تا اینکه موسی بن عمران (ع) در کاخ فرعون هیجده سال زندگی کرد،  بعد از آن هم یک درگیری پیش آمد و از کشور بیرون رفت و به یک کشور همجوار رفت و به مدت ده سال هم آنجا بود و بعد برای مبارزه دوباره برگشت و انقلاب کرد و انقلابش به پیروزی رسید ، انقلابیون گفتند : « به کاخ فرعون برویم و آن صندوق را پیدا کنیم ، این یک چیز قیمتی است ، نظر خدا به این صندوق بوده است » ، موسی بن عمران (ع) هم این حرف را پسندید ، صندوق را آوردند و در پارچه‌ای گذاشتند و موسی بن عمران (ع) هم وسایلی داشت که در همان صندوق می‌گذاشتند و  الواح تورات را هم در همان صندوق می‌گذاشتند و بعد از حضرت موسی هم زمانی که جنگ پیش می‌آمد ، به عنوان حمایت خدا از آنها این صندوق را رزمندگان سر دست می‌گرفتند ، تا اینکه حوادثی پیش آمد و این صندوق گم شد ، حالا پیامبر به مردم می‌گوید : « یکی از نشانه‌هایی که طالوت بر حق است، این است که این صندوق دوباره پیدا می شود » ، « إِنَّ آيَةَ مُلْکِهِ » نشانه‌ی حقانیت طالوت این است که « أَنْ يَأْتِيَکُمُ التَّابُوتُ » آن صندوق را دوباره برای شما می­آورد . حالا این صندوق چه فایده­ای دارد؟  این صندوق ، «فيهِ سَکينَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ» ، این صندوق از طرف خدا مایه‌ی آرامش شماست ، علمای شیعه در تفسیر این آیه گفته­اند: « یک صندوقرا مثلا فرض کنید در ابعاد سی سانتی متر در چهل سانتی متر ، دو الی سه ساعت ، قنداقه حضرت موسی (ع) در این صندوق بوده است ، آیا می تواند مایه آرامش باشد؟ در آیات قرآن ، بله می­تواند ، ولی ضریح موسی بن جعفر علیه السلام که بدن موسی بن جعفر (ع) را در خود دارد، نمی‌تواند متبرک باشد؟ نمی­تواند مریض را شفا بدهد؟ این یکی از ریشه‌های قرآنی تبرک است ،  اینکه ما به ضریح امامزاده دست می­کشیم و بعد به صورتمان می‌کشیم ، منظورمان این است، وگرنه آهن که مورد نظر ما نیست ، آهن ، طلا ، نقره ، چوب که منظور ما نیست ، ما می‌خواهیم بگوییم : « این آهن با بقیه آهن ها فرق دارد ، این چوب با بقیه چوب‌ها فرق دارد ، این چوب به خاطر همجواری با ولی خدا یک خاصیتی دارد که باعث گره گشایی مشکلات ما می‌شود . » « فيهِ » یعنی این صندوق ، « فیهِ سَکينَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ » آرامشی از جانب پروردگارتان هست ، « وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسي‏ وَ آلُ هارُونَ » این میراث فرهنگی است ، امام صادق علیه‌السلام پیراهن خونین جدش امیرالمومنین علی علیه­السلام را که در مسجد کوفه در آن پیراهن به شهادت رسیده بود ، نگهداری می کرد و به میهمانانش نشان می­داد . این میراثی از خاندان موسی و خاندان هارون علیهما السلام است . « تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ» فرشته­ها این صندوق را حمل می­کنند. « إِنَّ في‏ ذلِکَ لَآيَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» اگر ایمان داشته باشید می‌دانید این نشانه است .

  • آیه دویست و چهل و نه ، طالوت ملت را فراخوان داد و مردم هم جمع شدند و عازم جبهه شدند.

« فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ » وقتی رزمندگان را حرکت داد ، « قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليکُمْ بِنَهَرٍ» گفت : « ای رزمندگان ؛ خدا می‌خواهد شما را با نهر آب امتحان کند ، از بیابان سوزانی گذر می‌کنیم و به نهر آب گوارایی می‌رسیم ، برادرها ،  وقتی رسیدید ، نباید آب بخورید ، همه شنیدند؟؟ حالا ببینیم آیا لشکر طالوت آب خوردند یا نخوردند ؟ و سخن فرمانده را شنیدند یا نه !! « فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي » هرکس آب بخورد از من نیست ، « وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي» هرکس آب نخورد او از من است ، « إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ » اگر یک مشت آب بخورد، عیبی ندارد ! رزمندگان به نهر آب رسیدند ، از بیابان داغی گذر کرده ­اند ، تشنه­اند ،  جگرهایشان سوخته است ،  « فَشَرِبُوا مِنْهُ » سرهایشان را در آب کردند و شروع به آب خوردن کردند !! یعنی همان کاری که نباید می‌کردند ، « إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ »

تا حالا چند امتحان پیش آمده است؟

  • امتحان اول ، معرفی فرمانده ، خیلی ها زیر بار نرفتند.
  • امتحان دوم ، جنگ ، ابتدا گفتند: « ما حاضر هستیم برای خدا بجنگیم » ، ولی تا شنیدند جنگ جدی است، عقب‌نشینی کردند.
  • امتحان سوم ، امتحان شکم ، از آن آب ننوشید.

جلوتر برویم ، « فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ » لشکر طالوت از آن نهر گذشتند و به خط اول جبهه رسیدند ، نگاه کردند ، دیدند ای وااای چه جمعیتی!! چه ارتشی!! دشمن چه سلاح‌هایی دارد!! آن وقت ما چند سلاح قراضه‌ و قدیمی داریم ، « قَالُوا» گفتند : « لاطَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» ما طاقت نداریم،  با این کشتی‌های غول پیکر ، با این هواپیماهای مجهز بجنگیم، عده ­ای این را گفتند ، اما در نقطه‌ی مقابل ، « قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُوا اللَّهِ » اما آنهایی که به آخرت عقیده داشتند ، مرگ را نابودی نمی‌دانستند ، بلکه مرگ را ملاقات با خدا می‌دانستند، این را گفتند : «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ » چه بسا جمعیت‌های کمی که پیروز می‌شوند بر جمعیت‌های زیاد ، به اذن خدا ، به خاطر ایمان به خدا ، شما قصه‌ی کربلا را تصور کنید ، امام معصوم در تفسیر این آیات فرمودند : « آنهایی که امتحان دادند ، آن آخرین فیلتر که تمام شد ، آن جمعی که ایستادند ، عددشان سیصد و سیزده نفر بود ، این طرف سیصد و سیزده نفر و چندین ده هزار نفر آن طرف ایستادند ، اما ایستادند !! از شهر که می‌خواستند راه بیفتند ، آقای طالوت که فرمانده بود ، نگاهش به یک پسر بچه‌ کم سن و سال ، سیزده چهارده ساله افتاد ، به نام داوود .

داوود از آن بچه‌هایی بود که در کشور ما هم شناسنامه‌هایشان  را برای رفتن به جبهه تغییر دادند ، از همان بچه‌هایی که در جنگ احد پیغمبر دید یک پسر بچه‌ای صورتش کوچولو اما قدش بلند ، خنده­اش گرفت ، فرمود : « بیا جلو ببینم » ، معلوم شد این پسر به یک نجاری سفارش داده است تا کفش‌های پاشنه بلند برایش بسازد که قدش بلند شود تا به جبهه راهش بدهند . درجبهه ، فرمانده گفت : «پسر جان؛چندسالت هست؟ توخیلی جوانی ، برو هر زمان که شانزده هفده ساله شدی بیا . » پسربچه گفت : « من عاشق شهادت هستم » ، آن قدر التماس کرد، اصرار کرد که فرمانده ، او را هم آورد .

از امتحاناتی که تا حالا گفتیم مثل امتحان آب، مثل امتحان دیدن ارتش دشمن ، نترسید و در این امتحانات قبول از آب درآمد. « وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» خدا پشتیبان مقاومت کنندگان است.

  • آیه دویست و پنجاه.

« وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» وقتی دو لشکر باهم روبرو شدند ، این طرف طالوت و لشکرش، آن طرف جالوت با ارتش مجهزش، « قَالُوا » ، خداپرستان گفتند : « رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا» پروردگارا باران صبر را بر ما بپاش،  « و َثَبِّتْ أَقْدَامَنَا » گام های ما را استوار گردان، «وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ » ما را بر لشکر کافران پیروز کن .

  • آیه دویست و پنجاه و یک.

« فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ » لشکر دشمن را در هم شکستند .  این تاریخ است ،  تاریخ این قصه برای گذشته ، ولی درسش برای امروز است. « وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ» همان پسر سیزده ساله ، فرمانده دشمن را کشت « وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ » با یک فلاخنی پیشانی فرمانده دشمن را هدف گرفت و اصابت کرد، آن هم افتاد « وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ » خدا هم فرمانروایی را به همان پسر داد، حکمت را ، حکومت را به همان داد ، « وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ » و از آنچه خدا می خواست به او یاد داد ، حالا این آخرین فراز آیه‌ی دویست و پنجاه و یک است که یک قانون دارد، « وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» اگر یک عده‌ای به میدان نیایند و دفاع نکنند ، بقیه از کجا می‌خواهند امنیت پیدا کنند ، از کجا تاجرها می‌خواهند تجارت کنند ، با چه امنیتی دانشجوها می‌خواهند درس بخوانند ، خانواده‌ها تحت چه امنیتی می‌خواهند پارک بروند و استراحتی بکنند ، اگر این بندگان برگزیده خدا که جانشان را کف دست گذاشتند ، با جمعیت کم ، با تجهیزات کم ، با اعتماد خدا ، به خاطر ایمان به خدا ، ایستادند، اگر اینها نبودند ، « لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» زمین تباه می شد ، « وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ » اما خداوند جهاد را می‌پسندد ، جهاد سخت هست اما مبارک است ،  سالار شهیدان مفتخر بود خودش و عزیزانش را در راه خدا نثار کرد ، اما می‌دانست پیامدهای مبارکی به دنبال دارد.

خدایا به حق امام حسین علیه السلام ، شعاعی از روح امام حسین (ع) بر دلهای ما بتابان. خدایا تو خودت فرمودی هر کس مظلومانه کشته شود من حامی او خواهم بود، شر اشرار و بدخواهان را به خودشان برگردان . به زودی تصاویری از ذلت استکبار جهانی ، آمریکا ، اسراییل ، انگلیس ، آل سعود، داعش و منافقین را به جهانیان بنمایان. خدایا در این شب جمعه شامگاه میلاد امام عسکری علیه السلام ، زیارت امام عسکری (ع) را قسمت این جمع بفرما . به روان شهیدان و روح بلند حضرت امام خمینی (ره) صلواتی تقدیم‌ بفرمایید. جلسه چهارم

دانلود فایل متنی


دانلود فایل صوتی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *