آیات مباهله- سوره آل عمران

آیات مباهله- سوره آل عمران

جلسه سی و ششم تفسیر موضوعی قرآن کریم- آیات مباهله- سوره آل عمران

🕌 شهرری، حرم حضرت عبدالعظیم (ع)- استاد سید جواد بهشتی


دانلود فایل صوتی


بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت روز مباهله، آیات ۵۸ تا ۶۱ سوره مبارکه آل عمران را تفسیر می کنیم.

همه می دانیم که اسلام دینی جهانی وبین المللی است.

پیامبر عزیز ما ۲۳ سال پیامبری کردند وعمر شریفشان ۶۳ سال بوده است.

این ۲۳ سال، ۱۳ سال در مکه و۱۰ سال در مدینه بوده است.

در مکه با شکنجه وسختی و تحریم روبرو بودند ودر  مدینه درگیر جنگهای متعدد بودند که به ایشان تحمیل می کردند.

ولی هر چه شرایط سخت تر می شد به تعداد مسلمانان افزوده می شد، مخالفان ودشمنان تعجب می کردند که هر چه اینها را شکنجه می کنیم ومی کشیم چرا به تعدادشان افزوده می شود.

به دلیل این بود که آیین مسلمانی وکتابشان قرآن محتوایی عقلانی وعاطفی ومورد پسند ومورد نیاز داشت.

تا اینکه حضرت رسول (ص) مکه را فتح کردند وپس از فتح مکه حضرت شروع کردند به نامه نوشتن وسفیر فرستادن برای پادشاهان و رؤسای کشورها

و برای رهبران دینی ودانشمندان، حضرت نامه ای به منطقه مسیحی نشین بین حجاز ویمن که نجران نام داشت فرستادند.

نجران بزرگترین منطقه مسیحی نشین و  همزمان با اسلام ومنطقه ای حاصلخیز وخوش آب وهوا بوده است که قبلا کافر بودند و توسط اسقف هایی از روم که به این منطقه فرستاده شده بودند به مسیحیت گرویده بودند.

پیامبر گرامی سفیرشان را همراه نامه به منطقه نجران فرستادند و مسیحیان فرازهای نامه را خواندند.

مضمون نامه پیامبر (ص) این بود : «به نام خدای ابراهیم واسحاق ویعقوب….(چون این پیامبران برای یهودیان ومسیحیان شناخته شده بودند)…این نامه ای است از محمد رسول الله وخدا را حمد وستایش می کنم وشما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت می کنم، اگر دعوت مرا نپذیرفتید وقصد زندگی در این کشور را دارید باید مالیات بدهید تا امنیت شما به دست حکومت مرکزی ایجاد شود. در بعضی از تواریخ آمده پیامبر اکرم (ص) در نامه شان آیه ۶۴ سوره آل عمران را هم نوشته بودند.

«قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلَی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم»

ای اهل کتاب  بیایید روی موضوع مشترکی که هم شما هم ما قبول داریم تفاهم کنیم…و آن موضوع مشترک…اَلّا نَعبُدَ اِلَّا اللهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا…جز خدا کسی را نپرستیم وبرای خدا شریکی قائل نشویم…وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللهِ…یکی از خودمان را ارباب قرار ندهیم…

مسیحیان به جای خدا و در کنار خدا عیسی بن مریم  (ع) را ربّ می دانستند و نشان آن صلیبی بود که به گردن آویزان می کردند تا جایی که بعضی مناطق صلیب را مثل بت می پرستیدند….فَاِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِاَنّا مُسلِمونَ…اگر از دعوت سرباززدند بگو ما مسلمانیم.

بعد از قرائت نامه پیامبر مسیحیان نجران که در راس آنها سه نفر بودند با هم مشورت کردند.

آنها گفتند  : «برویم مدینه و ببینیم این پیامبر تازه چه می گوید وآیا واقعا پیامبر است؟»

حدود ۶۰ نفر از بزرگان مسیحی و۳ نفر از دانشمندان مسیحی و در رأس آنها اسقف اعظم انتخاب شدند و به مدینه رفتند.

یکی از بزرگان مسیحی به بقیه گفت: «در کتابهایمان خوانده ایم که به زودی در سرزمین حجاز پیامبری ظهور می کند که از نسل اسحاق نیست واز نسل اسماعیل است.»

پیامبران بنی اسرائیل همه از نسل اسحاق (ع) بودند.

او پیشنهاد داد برویم ببینیم آیا این پیامبر همان است یا نه؟

آنها وارد مدینه شدند هنگام عصر وارد مسجد مدینه شده و به محضر پیامبر(ص) رسیدند ولی پیامبر بر خلاف رسم میهمان نوازی از آنها استقبال نفرمودند.

بزرگان مسیحی فهمیدند پیامبر ناراحت هستند ولی دلیل ناراحتی ایشان را نمی دانستند.

دو نفر از مسلمانان با مسیحیان رفت وآمد تجاری داشتند ، یکی عثمان بن عفان همان خلیفه سوم و نفر بعدی عبدالرحمن بن عوف که داماد عثمان بوده است.

مسیحیان نزد این دو نفر که می شناختند آمدند واز علت ناراحتی رسول الله پرسیدند، آنها گفتند: «ما نمی دانیم ولی کسی را می شناسیم که او می داند واو کسی نیست جز حضرت علی (ع)»

بزرگان مسیحی خدمت حضرت علی (ع) رسیدند و علت ناراحتی پیامبر را پرسیدند.

حضرت علی (ع) فرمودند: «به نظر من برای زیور آلات شماست»…مسیحیان با لباسهای ابریشمی و طلا وجواهرات بسیار حاضر شده بودند

و چون مسلمانان آن زمان بسیار ساده وتنگدست بودند پیامبر از روی درایت نخواستند حواس مسلمانان به جای بحث اصلی به تجملات مسیحیان پرت شود.

امیرالمومنین (ع) به ایشان سفارش کردند فردا با لباس ساده وتمیز بیایید محضر رسول الله (ص).

فردا به توصیه حضرت عمل کردند وبا لباس ساده آمدند و پیامبر اکرم (ص) به استقبالشان آمدند وبا خوش رویی پذیرفتند.

پیامبر فرمودند: «من شما را به آیین توحید وپرستش خدای یگانه وتسلیم در برابر فرمانهای او دعوت می کنم و سپس آیاتی از قرآن را تلاوت فرمودند.»

مسیحیان گفتند: «اگر منظور شما از اسلام ایمان به خدای یگانه است که ما ایمان داریم.»

پیامبر فرمودند: «چگونه می گویید خدای یگانه را پرستش می کنید در صورتیکه صلیب می پرستید و از خودن گوشت خوک پرهیز نمی کنید وبرای خدا فرزند قائل هستید وعیسی را پسر خدا میدانید؟»

آنها گفتند: «حضرت عیسی مرده زنده می کرد و کور را شفا می داد و مریضی پیسی را درمان می کرد و این کارهای خدایی است.»

پیامبر فرمودند: «نه ، خداوند نطفه عیسی را در رحم مریم قرار داده است، او مخلوق خداست واین کارهایی هم که می گویید همه کار عیسی است منتهی همه به اذن خداست.»

یک نفر از مسیحیان بلند شد وگفت :»ما این را قبول نداریم.»

جبرئیل نازل شد و این آیه را نازل کرد.

اِنَّ مَثَلَ عیسَی عِندَ اللهِ کَمَثَلِ ءادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکونُ…مثل عیسی نزد خداوند مثل آدم است خدا او را از خاک آفرید و خدا به خاک فرمود آدم شد سپس آدم خلق شد.

اگر قرار باشد عیسی که پدر ندارد خدا باشد پس آدم که نه پدر دارد ونه مادر، پس به اولویت خداست.

مسیحیان گفتند: «ما اصلا قبول نداریم وپیشنهاد مباهله دادند.»

مباهله یعنی حالتی روحانی بگیریم ودست به دعا برداریم وبرای هلاکت طرف مقابل دعا کنیم.

در مقابل پیشنهاد آنها این آیه نازل شد…

فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ…ای پیامبر هر کس با تو به مجادله پرداخت بعد از علم به اینکه عیسی پسر خدا نیست…فَقُل تَعالَوا…به آنها بگو بیایید…نَدعُ اَبناءَنا…ما صدا می زنیم فرزندانمان

را…وَ اَبناءَکُم …شما هم فرزندانتان را  بخوانید…وَنِساءَنا وَ نِساءَکُم…ما بانوانمان را می آوریم وشما بانوانتان را بیاورید…وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم…شما کسی را که تراز خودتان است بیاورید و ما کسی هم مرتبه خود را می آوریم…ثُمَّ نَبتَهِل…پس دست به دعا برمی داریم …فَنَجعَل لَعنَةَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ…پس قرار می دهیم لعنت خدا را بر دروغگویان.

دو طرف قبول کردند وقرار شد فردا در جایی بیرون شهر مدینه برای مباهله جمع شوند.

پیامبر(ص) با حالی دیدنی از خانه بیرون آمدند در حالیکه نوه کوچکشان امام حسین (ع) را در آغوش ونوه دیگر امام حسن (ع) را در دست گرفته بودند  و دامادشان امیرالمومنین (ع) ودخترشان فاطمه زهرا (س) همراهشان بودند و به سمت صحرا می رفتند.

رهبران مسیحی گفتند: «اگر پیامبر مسلمانان با جمعی از ارتشی ها وسربازانش بیاید و با جمعیت باشند، دروغگو هستند ولی اگر با جگر گوشه هایشان آمدند معلوماست که صادقند وباید سخنانشان را بپذیریم.»

تا چشم اسقف اعظم به این پنج تن افتاد گفت: «وای بر ما ، این پنج تن اگر به کوهای استوار نفرین کنند از هم می پاشد.اینها اگر به ما نفرین کنند یک مسیحی در کره زمین باقی نمی ماند.»

امامان ما همیشه به این داستان می بالیدند ومعلوم می شود پیامبر ما اولا به حقانیت دین اسلام یقین داشتند چون کسی برای نفرین کردن به میدان می آید که یقین داشته باشد و همچنین به حقانیت دختر وداماد ونوه هایشان یقین داشتند.

رهبران مسیحی خدمت رسول الله (ص) آمده وگفتند: «ما مباهله نمی کنیم وتقاضا داریم مسلمان نشده ولی به شما جزیه  و مالیات پرداخت می کنیم.»

پیامبر فرمودند: «لا اِکراهَ فِی الدّینِ، می توانید مسلمان نشوید ولی در عوض سالیانه به حکومت مرکزی مالیات می دهید و اگر از کشور یمن به ما حمله شد ، چون ما اسلحه کم داریم شما به ما عاریه مضمونه  می دهید.»

فرق امانت وعاریه این است که از امانت نمی شود استفاده کرد ولی عاریه استفاده می شود وسپس برگردانده می شود.

عاریه ضمانت شده وغیرضمانت شده داریم.

پیامبر(ص) به مسیحیان فرمودند: «به ما اسلحه بدهید واگر خراب شد ما خسارتش را می دهیم.»

مسیحیان پذیرفتند و برگشتند به نجران و سالیان سال مالیات را به موقع پرداخت کردند.

سلمان فارسی از مسیحیانی بود که به اسلام مشرف شد.

 از جمله مسیحیانی که به اسلام گرویدند در سوره مائده آیه ۸۳ داریم مسیحیانی که وقتی عده ای از  مسلمانان با نمایندگی جعفر به حبشه مهاجرت کردند و او سوره مائدة را تلاوت نمود شروع به گریه نمودند…وَاِذا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَی الرَّسولِ تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحَقِّ …وقتی آیاتی را که بر پیامبر نازل شده شنیدند از چشمانشان اشک می ریخت چون حق را شناختند…یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدینَ…پروردگارا  ایمان آوردیم نام ما را از شاهدان وحاضران در اسلام بنویس.

لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الیَهودَ وَ الَّذینَ اَشرَکوا….بیشترین کینه را از مسلمانان یهودیان بر دل دارند و کسانی که مشرکند…وَ لَتَجِدَنَّ اَقرَبَهُم مَوَدّةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الَّذینَ قالوا اِنّا نَصارَی….مهربانترین جمعیت ها نسبت به مسلمانان مسیحیان هستند….ذَلِکَ بِاَنَّ مِنهُم قِسّیسینَ وَ رُهبانًا وَ اَنَّهُم لا یَستَکبِرونَ…چون آنها دانشمند وتعلق خاطر به دنیا نداشتند و تکبر نداشتند.

ان شاءالله اسلام کامل به دستان مبارک امام زمان (عج) به طور کامل اجرا شود.

والسلام علیکم.

پیامبر اکرم در سوره مبارکه ضحی- جلسه 37

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *