برزخ

عالم برزخ که خود کلمه برزخ یعنی فاصله در قران آمده است که بین این دنیا و بین آن دنیا یک فاصله ای هست که به آن گفته می شود برزخ. حالا آخرت و روز رستاخیز چه موقع پیش خواهد آمد خدا می داند از وقتی که ما از دنیا می رویم تا آن رخداد چند هزار سال این فاصله برزخ نام دارد.
إلهي أَنْطِقْنِي بِالْهُدي وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوي ماه مبارک رمضان شب شهادت مظلومانه امیر مؤمنان مولای متقیان در خانه خدا پس از اقامه نماز جماعت و موضوع بسیار مهم جهان آخرت تقاضا می کنم به روان تابناک پیامبر عظیم الشأن اسلام و اهل بیت پاکش صلواتی تقدیم بفرمایید به روان پاک شهیدان به ویژه شهید محراب رمضان امیر المؤمنین علیه السلام و همه کسانی که در تاریخ برای مظلومیت شیعه جان باختند علمایی که سوزانده شدند یا در زندانها زیر شکنجه کشته شدند به جرم شیعه بودن برای همه آنها صلواتی تقدیم بفرمایید.
عالم برزخ که خود کلمه برزخ یعنی فاصله در قران آمده است که بین این دنیا و بین آن دنیا یک فاصله ای هست که به آن گفته می شود برزخ. حالا آخرت و روز رستاخیز چه موقع پیش خواهد آمد خدا می داند از وقتی که ما از دنیا می رویم تا آن رخداد چند هزار سال این فاصله برزخ نام دارد جهان اسرار آمیزی است اطلاعات زیادی ما نداریم و علم هم نمی تواند به ما کمک کند تنها اسنادی که داریم قران و احادیث معتبر هست این است که با این اطلاعات باور می کنیم چنین احادیثی خواهد بود که یا خدا فرموده یا امام معصوم و پیامبرو امامان فرموده اند.
امروز تمام وقت فکر می کنم به همین موضوع تمام شود. خدا رحمت کند علامه حسینی تهرانی را هفت جلد کتاب معاد دارد که دو جلد از کتابش راجع به همین عالم برزخ است من به اندازه سواد کم خودم و وقت محدود شما که در این سی روز ما خواستیم کل بحث معاد را مطرح کنیم به اندازه همین یک یا دو جلسه اطلاعاتی را از قران و یا از کلام معصوم می خواهم عرض کنم.
ببینید آقایان خانمها ما ترکییی هستیم از روح و جسم. شخصیت ما به روح ما هست وقتی می میریم این جسم و جسد و بدن را کفن می کنند در خاک میگذارند که آن جسم پوسیده می شود ولی روح برای همیشه هست از جنس ماده نیست شخصیت ما هم به روح ما هست شما تصور کنید یک کسی در سن بیست سالگی یک سیلی به یک نفر زده است بعد هم فرار کرده است و الان آن کسی که سیلی زده هفتاد سال دارد و او را پیدا می کنند می گوید من می خواهم به خاطر آن سیلی که زدی انتقام بگیرم می گوید آن بدنی که به شما سیلی زده است الان ده بار سلولهایش عوض شده است چون هر چند سال یک بار تمام سلولهای بدن تغییر می کند من با آن دستی که سیلی زدم مال پنجاه سال پیش بود پس شخصیت ما به روح ما هست نه به سلولهای جسد ما که این روح می ماند.
روح دو مرکب دارد این را امام معصوم به ما یاد داده است ما دو بدن داریم بدن سبک بدن سنگین این تعبیری است که درحدیث آمده است بدن سنگین همین بدنی است که در بیداری غذا می خوریم لباس می پوشیم می خوابیم سر کار می رویم روح با این بدن کار می کند. یک بدن دیگری هم داریم همین الان به نام بدن سبک که با آن بدن در خاک رفت و آمد می کنیم در خواب همین قیافه را داریم همین شکل وشمایل است ولی با یک چشم بر هم زدن می توانیم برویم مشهد. از مشهد برویم زاهدان آن هم یک بدن است ولی بدن سبک است با آن بدن حتی می تواند برود اقیانوس آرام و شیرجه بزند و بیاید بیرون. در عالم رویا یا پرواز می کند ولی با این بدن نمی تواند ولی با آن بدن سبک سفر می کند و با این بدن شنا بلد نیست ولی با بدن سبک با سرعت رفت وآمد می کند و خاطراتش هم یادش هست و بعضی ها خوابهایشان را می نویسند خواب خرافه نیست جهان رویا یک پدیده پیچیده ای است.
آن بدن سبک در عالم رویا ست. ولی مثالی که می خواهم بزنم از حاج آقای قرائتی است برای اینکه ذهن ما را نزدیک کند که یک مقداری بفهمیم یعنی چه پس ما یک روح داریم مثل راننده می ماند دو بدن داریم یک بدن سنگین یک بدن سبک گاهی وقتها راننده یعنی روح این بدن سنگین را فرض کنید ماشین باشد اول با ماشین مثال بزنیم یک کسی را تصور کنید که دو ماشین دارد یا بهتر بگوییم یک ماشین و یک هواپیمای شخصی دارد. در ایران ما کم داریم کسی که هواپیمای شخصی داشته باشد در آمریکا و اروپا هستند که هم ماشین و هم هواپیما دارند تصور کنید از ماشینش پیاده می شود موتور را خاموش نمی کند سیستم ماشین روشن است و می نشیند داخل هواپیمای شخصی خودش با سرعت می رود یک شهر دیگر که ما این را می گوییم خواب.
ما وقتی می خوابیم قلب و اعضا و جوارح و مغز ما کار می کند خود ما خوابیم ولی سیستم روشن است این راننده یعنی روح سوار می شود به آن بدن سبک برود مشهد گاهی وقتها راننده از ماشین پیاده میشود ماشین را خاموش می کند و سوار هواپیما و یک وسیله سبک می شود با سرعت می رود که این می شود مرگ. یعنی در مرگ قلب از کار می افتد مغز از کار می افتد و روح سوار می شود بر یک ماشین دیگری یا بهتر بگوییم یک پرنده ای خیلی سبک که در اندک لحظه ای می تواند مسافتهای طولانی را انجام دهد به اعماق آسمانها و دریا ها برود این حالت مرگ است.
پس مرگ یعنی چه یعنی روح ما که غیر مادی است گاهی وقتها دست خودش نیست خدا این کار را می کند بدن سنگین را از کار می اندازد این روح مجبور می شود با این بدن سبک رفت و آمد کند.
ما گاهی وقتها یک کسی از دنیا رفته است مثلا بنده سیزده سال داشتم پدرم را از دست دادم خدا اموات همه را رحمت کند الان خوابش را می بینم با همان قیافه با همان خلق و خو با من حرف می زند بعد اطلاعاتی به من می دهد می بینم که آن اطلاعات یا از گذشته است یا از آینده است که خواهرتان به زودی دوقلو به دنیا می آورد اینها خرافه نیست این مرز خرافه را با حقیقت ما اینجا بیان کنیم.
یه وقت می گوییم توهم یعنی حقیقت ندارد یک وقتی می گوییم حقیقت، روح ما در دنیا و در عالم بیداری با بدن سنگین حرکت می کند در عالم رویا این بدن سنگین را روشن می گذارد سوار بدن سبک می شود و رفت و آمد می کند گاهی وقتها هم به اذن پروردگار این سیستم خاموش می شود و روح با بدن سبک تا قیامت رفت و آمد می کند که این عالم برزخ می شود.
امام صادق علیه السلام می فرماید یکی از اعتقادات شیعه این مسأله قبر است کسی که می میرد شب اول قبر دارد قبر همان برزخ است که اسم دیگری هم دارد عالم قبر نه آن قبری که در بهشت زهراست. کلمه قبر یک عالمی است برای خودش به آنجا هم یک ربطی دارد و گاهی وقتها در حدیث به جای این که بگویند عالم برزخ می گویند عالم قبر در آن عالم آن اوایلی که ما مردیم اونجا دیگر این ساعتها نیست یک مقداری که می گذرد فرشتگانی می آیند سوال می پرسند این را امام صادق علیه السلام فرمود هر کس عقیده نداشته باشد شیعه نیست یعنی شیعه مختصاتی دارد. هرکس می خواهد همه مختصات را بداند یک کتاب است از شیخ صدوق در همین انتشارات علوم حدیث یک وقتی به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام می روید آنجا از هر دری وارد شوید یک کتاب فروشی است فضائل شیعه و صفات شیعه امام صادق علیه السلام.
فرمود هر کس این چهار عقیده را نداشته باشد شیعه نیست یکی عقیده معراج یعنی پیامبر ما با همین بدن به آسمانها رفته است یکی عقیده به شفاعت یکی عقیده به سوال قبر اینها از اعتقادات شیعه است.
مورد چهارم هم هست ما که از دنیا می رویم در عالم برزخ ودر عالم قبر فرشتگانی می آیند از ما سوال می پرسند. یک کتاب دیگر هم امروز می خواهم معرفی کنم کتاب از مفسر بزرگ قران علامه طباطبایی است به نام شیعه در اسلام کتاب پر صفحه ای نیست ولی بودنش در خانه ما از بنیانهای شیعه است که مرزهای شیعه با بقیه فرق اسلامی چیست. علامه طباطبایی این عالم و مفسر فقید اینطور تشبیه کرده است یک کسی را بخاطر اعمالی که انجام داده است به دادگاه احضار می کنند در دادگاه بازپرس ها و بازجوها می آیند و سوالاتی را می پرسند عالم قبر سوالاتی که می پرسند شبیه همان پر کردن یک پرونده است تا این پرونده آماده شود برای دادگاهی که در قیامت خواهد شد دادگاه کی است در قیامت پرونده کی کامل می شود فعلا اینها نوشته می شود ولی ناقص است چرا چون بعضی از کارهایی که ما میکنیم آثار دارد مثلا مسجد ساخته است تا حالا چند نفر آمدن در مسجد نماز خواندند فرض کنید سیصد هزار نفر و از این به بعد هم می آیند و ثوابهایش اضافه می شود و تا زمانی که این مسجد هست یا کتاب نوشته است یا فرزندان صالح از خودش گذاشته است تا این فرزندان به تکلیف برسند درس بخوانند خدمت کنند عبادت کنند اینها همچنان تا روز قیامت به آن پرونده چه کار خوب چه کار بد یک مرکز فساد درست کرده است حالا مرده است چقدر جرم برایش بنویسند باید صبر کنند ببینند چند نفر آدم دیگر منحرف می شوند چند نفر دیگر معتاد میشوند چند نفر دیگر به شهوت آلوده می شوند چند نفر آدم کش در اینجا تربیت می شوند چند نفر گناه میکنند اینجا پس پرونده باز است.
شب اول یک پرونده ای را شروع می کنند به نوشتن آماده میکنند برای دادگاه الان خیلی از زندانیها در نوبت پرونده بازپرسی و بازرسی و بازجویی انجام شده است تا به دادگاه برسند یا امام زمان واقعا چنین آینده ای داریم بی خیال هم هستیم. حالا هنوز به قیامت نرسیدیم قیامت وقتی پرونده را می بیند عصبانی می شود می گوید همه جزئیات را نوشته است این چه پرونده ای است حالا ما یک شوخی کردیم این را چرا نوشتی خیلی حساب و کتاب دقیق است. حاج آقا قرائتی از حاج احمد آقا نقل می کرد که حضرت امام به خواب حاج احمد اقا آمده است که امام این رافرموده است احمد که دستش را تکان داده است همین تکان دادن دست را می پرسند یعنی از جزئیات می پرسند.
شیخ عباس قمی به خواب پسرش آمد این را حاج آقای قرائتی در تلویزیون تعریف کردند که پسر جان من یک کتابی از یکی از علما گرفتم استفاده کنم این را عمرم نرسید پس بدم کتاب در کتابخانه در این قفسه این ردیف است برو پیدا کن بده به صاحبش پسر شیخ عباس قمی کتاب را پیدا می کند در راه از دستش می افتد زمین. می رود می دهد به آن عالم شب بعد دوباره پدر به خوابش می آید پسر جان کتاب را انداختی یک حقی آمده به گردن طرف برو حلالیت بطلب اینطوری زندگی کنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.