فضائل امام حسن مجتبی علیه السلام
فضائل امام حسن مجتبی علیه السلام
ما امروز تمام وقت را در مورد امام مجتبی علیه السلام صحبت می کنیم مطالبی که امروز عرض می کنم از کتاب زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام از مرحوم آیت الله رسولی محلاتی است این عالمی که سالها قبل از انقلاب همراهی داشت با حضرت امام و سالها پس از انقلاب در بیت حضرت امام خدمت کردند.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
إلهي أَنْطِقْنِي بِالْهُدي وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوي
هنگام سرور کائنات است امروز اوقات گرفتن برات است امروز
بفرست مدام بر محمد صلوات زیرا که بهار صلوات است امروز
تهنیت عرض می کنم این روز آسمانی را میلاد مسعود سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام را به شما نمازگزاران خواهران و برادران و خانواده های محترمتان و عزیزانتان انشاءالله خداوند دلها را شاد تن ها را سالم امنیت و ارزانی را حاکم بفرماید تقاضا می کنم به روان تابناک پیامبر عظیم الشأن اسلام و اهل بیت پاکش صلواتی هدیه بفرمایید برای شفای بیماران و مجد وعظمت مسلمانان و نابودی کفار ومنافقان هم صلواتی تقدیم بفرمایید.
ما امروز تمام وقت را در مورد امام مجتبی علیه السلام صحبت می کنیم مطالبی که امروز عرض می کنم از کتاب زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام از مرحوم آیت الله رسولی محلاتی است این عالمی که سالها قبل از انقلاب همراهی داشت با حضرت امام و سالها پس از انقلاب در بیت حضرت امام خدمت کردند و پس از رحلت حضرت امام در بیت آقا مسئولیت داشتند یک کتاب دارند درباره تاریخ پیامبر. یک کتاب پر صفحه که درجماران شما هر وقت فیلم حضرت امام را می دید آن طاقچه پشت سر امام این کتاب بود. کتاب آقای رسولی محلاتی امام هم اینطور ساده نبود که هر کتابی را آنجا بگذارد می دانست که فیلم برداری می شود یک کتاب نوشتند درباره زندگانی امیرالمؤمنین علیه السلام پر صفحه و خواندنی و یک کتاب هم درباره زندگانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و یک کتاب درباره زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام و یک کتاب هم درباره زندگانی امام حسین علیه السلام نوشته است.
یعنی این پنج نور پاکی که اصحاب کسا هستند برای هر کدام یک کتاب نوشته است. این بخشی که من می خواهم بخوانم چون روز تولد هست فضائل حضرت را می خواهیم بیان کنیم ان شاء الله و امام حسن علیه السلام هم به ما عیدی خواهد داد. مرحوم شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که حسن بن علی عابدترین مردم زمان خود و زاهدترین آنها و برترین آنها بوده است. بیست بار یا طبق روایتی بیست وپنج بار با پای پیاده به مکه رفته است. می فرمود دوست دارم چون پیاده روی در عبادت اول اینکه پیاده روی همان حج است که حاجیان دورخانه خدا یعنی با حرکت همراه است این را خود خدا طراحی کرده است. هفت بار خدا قسمت کند دور خانه خدا حاجیان می چرخند هفت بار هم بین صفا و مره و بعد هشتم ماه ذی الحجه می روند به صحرایی به نام عرفات و شب روز بعد می روند به سمت صحرای دیگری به نام مشعر و صبح روز عید دوباره این جمعیت می روند سمت صحرای سوم به نام مِنیٰ که این پیاده روی یک عبادت است امام حسن علیه السلام اصلا از مدینه که راه می افتاد این چهارصد کیلومتر را با پای پیاده می رفت نه اینکه وسیله نداشته باشد می فرمود دوست دارم خداوند مرا در حال رنج در عبادت ببیند. حالا من اینطور مثال می زنم به خیال خودم می گویم عاشق چه موقع معلوم می شود عاشق است به زبان که همه می گویند قربانت بروم و فدایت شوم و دوستت دارم که اینها تعارفات تهرانی هاست بعد بهش می گویند پانصد تومان داری تا آخر برج می گوید حالا دلار رفته بالا و شما میدانی که اوضاع خراب است و این همان بود که می گفت برات بمیرم.
حالا من گاهی این مثال را می زنم مثلا عاشقی است در تهران و معشوق در شیراز چطور بفهمیم این واقعا عاشق است مثلا ایام ماه عسل هم هست ایام تعطیلات نوروز می خواهد برود معشوق را ببیند می رود هواپیما بلیط نیست قطار بلیط نیست می رود ترمینال بلیط نیست ماشینهای راهی سواری گران و ارزان بلیط نیست بر می گردد به خانه و پیامک می دهد که عزیزم من رفتم بلیط گیر بیاورم گیر نیامد این که عاشق نیست. عاشق کسی هست که پیامک بدهد من الان کیلومتر هفتاد جاده قم هستم پیاده می آیم هر جا در دنیا این را بشنوند می گویند عاشق است.
چرا آنقدر سفر کربلا پیاده اش در حدیث آمده است یک کسی بود چند سال پیش محکوم می کرد پیاده روی را می گفت چقدر طول می کشد بروند به کسب و کاسبی بپردازند کارخانه ها بیکار می شوند کارگرها چی میشوند مثلا تحلیلش اینطوری بود امام معصوم چرا این توصیه را کرده است یک رازی در تربیت ما دارد. ما بالاخره انسان هستیم باید تربیت بشویم در یکی از این سفرها امام حسن مجتبی علیه السلام پاهاش خیلی مجروح شده بود اطرافیان هم خیلی غصه می خوردند که پاهای حضرت مجروح شده فرمود به یک منزلگاهی می رسیم آنجا یک کسی هست یک پمادی یا روغنی می دهد ما خوب می شویم. بعد رسیدند به آن منزلگاه و یک کسی را فرستاد روغن بخرد که آن فرد یک سیاه پوست بود گفت برای چه کسی می خواهی بعد حضرت فرمود چانه هم نزن هر چقدر بود همان مبلغ را بده و بخر آن سیاه پوست گفت برای چه کسی می خواهی روغن را گفت برای حسن بن علی علیه السلام می خواهم گفت مرا ببر پیش آقا. وقتی که آمد پیش امام حسن
گفت ای پسر پیغمبر خواهش میکنم شما پول نده فقط یک کاری برای من انجام بدهید. من که از شهرم آمدم خانمم نزدیک زایمانش بوده شما دعا کنید یک فرزندی به دنیا آورد که از محبین شما اهل بیت باشد. ببینید دعا داریم تا دعا این نشان دهنده دیدگاه والای یک مؤمن است. امام فرمود به شهر خود برسی خدا یک پسری بهت عطا می کند این که امام حسن مجتبی علیه السلام عاشق نماز و روزه و حج آن هم عبادتهای عارفانه بود وضو می گرفت رنگش می پرید. می فرمود شایسته است کسی که می خواهد به پیشگاه خدا برود یک هیجانی داشته باشد بزرگی خدا را یاد کند. طوری بود وقتی که یاد مرگ می کرد می گریست.
بحث امسال ما بحث معاد بوده است چون یاد قبر می کرد می گریست چون از قیامت و بعث و نشور یاد می کرد می گریست چون از پل صراط در قیامت یاد می کرد می گریست هر گاه به یاد توقف در روز محشر می افتاد فریاد می زد چون نام بهشت و جهنم برده می شد از خدا طلب بهشت و دوری از جهنم می کرد. هر وقت قران می خواند به این جمله می رسید یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لبیک می گفت چون تقریبا بیش از دویست فرمان در آیات یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هست که خداوند در این فرموده است ای مؤمنان این کارها را بکنید این کارها را نکنید امام حسن علیه السلام تا آن فرمانها را می شنید صدا می زد لَبَیْک. یعنی جانم پرودگارا چه می فرمایی رسمش بود بر در خانه اش هر روز یک فرشی پهن می کرد مردم می آمدند و می نشستند و پذیرایی می کرد از آنها و سوالاتشان را جواب می داد نمی شد رهگذری بیاد و رد شود، هر کس که می آمد می نشست همه علاقه مند بودند.
یک سوالی را شاید قبلا هم از شما پرسیده باشم باز هم می خواهم بپرسم دارایی شما چقدر است هیچ کس جواب نمی دهد حتی بعضی ها خانمهایشان هم نمی دانند دارایی اش چقدر است مخفی می کنند حالا هر چقدر خدا به شما داده برکت بدهد نصف دارایی شما چقدر می شود دو بار امام حسن علیه السلام نصف دارایی خودش را در راه خدا داده است. ما الان در خمس دادن گیر هستیم این مردم می آیند از ما می پرسند که کدام مرجع این احکام خمسش آسان است یا کدام مرجع می بخشد دنبال این است که آن یک پنجم را هم بلایی سرش بیاورد و ندهد. نصف دارایی خیلی زیاد است. کریم یعنی کسی است خود شخصیت دارد و به دیگران شخصیت می دهد.
یک کسی یک نیاز داشت در یک ورقه ای نوشته بود ودر یک پاکتی گذاشته بود معلوم نبود نیازش چیست امام حسن علیه السلام بدون اینکه آن را بخواند فرمود حاجَتُکَ مَغْضِیَه یعنی نیاز تو برطرف. اطرافیان گفتند آقا شما که نمی دانی چند تا صفر دارد ده هزار تومان یا صد هزار تومان یا ده میلیون می خواهد فرمود همین اندازه که رو انداخته به ما و ما باید توجه کنیم خیلی امام حسن علیه السلام به شخصیت انسانها توجه می کرد. به فقیر کمک می کرد مواظب بود محترم باشد آبرویش حفظ بشود اینها را شما شنیده اید ولی همین هایی را که از من می شنوید و خانه می روید برای اهل خانه تعریف کنید. فقراء روی زمین در کوچه نشسته بودند یک غذای ساده ای می خوردند امام حسن علیه السلام سواره بود می خواست رد شود که این فقرا سلام کردند حضرت جواب داد و ایستاد. بعد تعارف کردند گفتند بفرمایید امام حسن علیه السلام نشستند در کوچه کنار آنها و با آنها هم غذا شد بعد او فقرا را به خانه خود دعوت کرد. یک کسانی هم این صحنه را دیدند وقتی فقرا آمدند به خانه امام حسن علیه السلام دیدند عجب سفره ای گفتند ای پسر پیغمبر آن فقرا که نان خالی به شما دادند فرمود هنوز آنها از من جلوتر هستند آنها هر چه داشتند جلو ما گذاشتند یعنی طلبکار خودش را نمی دید که بر دیگران منت بگذارد.
معمولا امام حسن علیه السلام زیاد در سیره اش از کارهای خودش را به قران منتسب می کرد. این چیز خیلی قشنگی هست که مردم بدانند خوبی های ما مال دینمان هست خوبی های ما مال قران هست. در همین صحنه یک کسی از امام حسن علیه السلام پرسید چرا این کارها را کردید این آیه را خواندند إنَّ الله لَا یُحِبُ المُسْتَکْبِرینَ خدا متکبران را دوست ندارد. یک کنیزی امام حسن علیه السلام داشت خب حالا راجع به بردگی یه وقت دیگر باید صحبت کنیم در اسلام که با چه شیب ملایمی در کمتر از صد سال اسلام این نظام بردگی را که در همه دنیا بود تغییر داد بردگان را امامان می خریدند آموزش می دادند کار برایشان آماده می کردند همسر برایشان انتخاب می کردند بعد آزاد می کردند. چون آزاد کردن برده که نه خانه داشتند نه کار داشتند امامان ما این کار را می کردند یکی کار فرهنگی و تربیتی می کردند راه زندگی را به آنها یاد می دادند و دیگر کار آفرینی می کردند یک نوع آزاد کردن برده یک نوع قراردادی می بستند که این برده چقدر می ارزد مثلا ده میلیون تومان می گفتند تو کار کن به هر اندازه که کار کردی خودت را آزاد کن. مثلا ده درصد خودش را آزاد میکردند مثلا ماه رمضان ها امامان ما بردگان را آزاد می کردند.
یک ماه با روزه داری و نماز وعبادت روزعید فطر آنها را آزاد می کردند. یک خانمی یک کنیزی دسته گلی را آورد و به امام حسن علیه السلام هدیه داد امام حسن علیه السلام هم فرمود أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ الله تو آزادی در راه خدا. کسانی که در خیابان بودند گفتند آقا مگر یک دسته گل چقدر قیمت دارد شما او را آزاد کردید؟ فرمود از قران یاد گرفتم این چیز مهمی است آقایان خانها ما الان اینطور نیستیم الان آدم خوب و بنده خوب خدا زیاد دارد ولی اگر شهروندها بدانند خوبیهای ما مال دینمان هست خوبیهای ما مال قران است علاقه مند می شوند به قران و اسلام.
فرمود این را از قران یاد گرفتم گفتند از کجای قران این آیه را خواند وَإذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةِ فَحَیَّوا بِأحْسَنَ مِنْهَا أوْ مِثْلِهَا اگر کسی به شما لطف کرد بهتر از آن تلافی کنید یا لااقل مثل آن را تلافی کنید این ادب قران است. یعنی امام حسن علیه السلام شیرینی قران را به کام مردم می چشاند. از جلو باغی رد می شد دید کارگر آن باغ نان خالی می خورد یک سگ هم مقابلش هست یک لقمه خودش می خورد یک لقمه به سگ می دهد امام حسن علیه السلام خیلی خوشش آمد پیاده شد. از این کارگر پرسید چرا این کار را می کنی گفت حیا می کنم من غذا بخورم یک حیوانی به من نگاه کند به او چیزی ندهم. الان چه غذاهایی می خورند می دانند در شهر بینوا هست گرسنه هست طوریشان نمی شود امام حسن علیه السلام آنقدر خوشش آمد فرمود همین جا بمان من الان بر می گردم رفت از خانه پول آوردند صاحب باغ را پیدا کردند باغ را قیمت کردند آن باغ را خریداری کردند و به آن کارگر بخشیدند.
الان یک کسی از ما بپرسد این کار درست است حالا یک لقمه نان چقدر می ارزد مگر یک سگ چقدر نان می خورد حالا خیلی هم گران حساب کنیم دو سه هزار تومان یک باغ را باید بدهند نه امام حسن علیه السلام می خواست این مکارم اخلاق را یعنی همین اندازه که انسان وجدان انسانیش شکوفا شده است این خیلی مهم است این را باید یک جایزه بهش داد. خدا رحمت کند مرحوم آقای محمد رضا حکیم ایشان و برادرانش یک مجموعه کتابی دارند به نام الحیاة که خیلی قیمتی است. ایشان می گفتند در جوانی ما رفتیم نجف مدتی هم در نجف بودیم درس می خواندیم تجار نجف جمع شدند گفتند ما می خواهیم یک کاری برای حضرت علی علیه السلام بکنیم به نظر شما چه کنیم ایشان می گفتند که ما پیشنهاد دادیم که شما یک جایزه بزرگ گفتند جایزه بزرگ یعنی چه گفتیم یعنی یک خانه جایزه قرار بدهید به کسی که بهترین کتاب را برای حضرت علی علیه السلام نوشته باشد. آنها هم گفتند قبول است تجار بغداد گفتند قبول است یک خانه ای را محاسبه کردند گفتند آنقدر پولش می شود.
اطلاعیه دادند در جهان اسلام کتابهایی آمد اتفاقا کسی که برنده شد یک مسیحی بود یک مسیحی اهل لبنان یک کتابی نوشت که او برنده شد کتابهای زیادی نوشته شد این سلیقه است که آدم پول را کجا هزینه کند که جواب بدهد. امام حسن علیه السلام نشسته بود یک فقیری وارد شد خیلی امام حسن علیه السلام به شخصیت آدمها خیلی توجه داشت. امام حسن علیه السلام هم کار داشت می خواست برود رفتن امام حسن علیه السلام با آمدن آن فقیر هم زمان شد شما حساب کنید حالا بنده مثلا در این مجلس نشستم یک کسی هم می آید شخص محترمی وارد می شود هم زمان من بخواهم بروم بیرون او هم فکر کند که من خوشم نمی آید امام حسن علیه السلام نشست چند دقیقه بعد به آن فقیر فرمود من کار دارم شما اجازه می دهید من مرخص شوم ممکن است کسی بگوید به من چه او هر فکری می خواهد بکند نه.
خدا رحمت کند آقای فلسفی را می فرمود یک نویسنده آلمانی یک کتاب نوشته است به نام کوچک های بزرگ یعنی یک مسائلی هست به ظاهر کوچک اما خیلی مهم است به ظاهر ممکن است من نمی خواستم آن فقیر را تحقیر کنم نه مردم هم نباید این چنین برداشتی داشته باشند یک کسی از امام حسن علیه السلام پرسید ما ندیدیم شما سائلی را رد کنید کسی که دست دراز می کند آدم نمی داند احتیاج دارد. یکی از مشکلات مردم همین است ما هم نمی دانیم چه جوابی بدهیم می گویند ما نمی دانیم این نیاز دارد یا نیاز ندارد. یک وقتی با آقای قرائتی از چهار راهی رد می شدیم آنهایی که سر چهار راه می ایستند از همین هایی که پول می گیرند آقای قرائتی او رو صدا زد از او پرسید در آمد تو چقدر است او هم گفت راستش را بگویم آن عددی را که گفت سه برابر حقوق حاج آقای قرائتی بود. ایشان معاون وزیر بود در نهضت سواد آموزی بود تازه آن روز گفت من خیلی قانع هستم این مبلغ را بگیرم اگر چهار بعد از ظهر هم باشد دیگر حرص نمی خورم می روم خانه خب آدم نمی داند واقعا این سائل نیاز دارد یا خیر می گوید من اهل فلان شهر هستم پولهایم گم شده الان می خواهم بروم پول کرایه ندارم امام حسن علیه السلام سعی می کرد سائل را رد نکند یک کسی پرسید چرا شما این کار را می کنید هیچ سائلی را رد نمی کنید حضرت فرمود من در پیشگاه خدا سائلم و به خدا این را می گویم خدایا من نشده هیچ سائلی را رد کنم تو هم مرا رد نکن. این توجیه امام حسن علیه السلام خیلی کریم بوده است سید الکریم که تهرانی ها افتخار دارند در جوارش هستند فرزند همان آقاست.
یک کسی در جمعی آمد نیازی داشت می خواست مطرح کند که گرفتاریش چیست تا رفت حرف بزند امام حسن علیه السلام نگذاشت فرمود برو مشکلاتت را در یک برگه بنویس بعد بیاور برای من تا بقیه مطلع نشوند. یک کسی خدمت امام حسن علیه السلام آمد و این را گفت یَابن أمیرالمؤمنین بِالَّذي أنْعَمَ عَلَیْکَ بِهَذه النِعْمَةَ الَّتي مَا تَلیهَا مِنْهُ بِشَفیعِ مِنْک إلَیْه بَلْ أنْعَامََا مِنْهُ عَلَیْک به حق آن خدایی که این نعمتها را به شما داده است مرا از دست این دشمن نجات بده امام حسن علیه السلام دو زانو نشستند و گفتند کجاست کیست این دشمن شما گفت این دشمن، نداری است. امام حسن علیه السلام به یک کسی فرموند برو در خانه ببین ما چقدر پول داریم رفتند به خانه و هرچه پول داخل آن مخزن بود آوردند. حضرت داد به آن مرد یک کسانی که ما به آنها کمک میکنیم خدا خدا می کنیم آدرس و جای ما را نفهمند دوباره ماه بعد نیایند بیچاره مون کنند یا موبایل ما را نداند. ولی امام حسن علیه السلام آدرس می دهد به او قسم داد فرمود به همان کسی که مرا قسم دادی باز اگر گرفتار شدی بیا سراغ من جواب امام حسن علیه السلام این است بِحَقِ هَذا الأقْسام یعنی به حق این قسم هایی که دادی الَّتي أقْسَمْتَ بِهَا عَلي مَتَي أتَاکَ خَصْمُکَ جائرََا إلا مَا أتَیْتَني مِنْهُ اگر باز هم این دشمن آمد سراغت حتما بیا سراغ ما.
یک کسی آمد وارد مسجد پیغمبر شد دید عثمان خلیفه سوم آنجا نشسته است از عثمان کمک خواست و عثمان هم پنج درهم به او داد درهم یعنی نقره دینار یعنی طلا این هم گفت نه با این رقم ها مشکل ما حل نمی شود گفت می خواهی مشکلت حل شود برو سراغ آن سه نفر که گوشه مسجد نشستند. آمد گوشه مسجد دید امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و عبدالله جعفر شوهر حضرت زینب سلام الله علیها که او هم از سخاوتمندان بوده است اینهانشستند مشکلش را مطرح کرد امام حسن علیه السلام پنجاه دینار امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار و عبدالله جعفر چهل و هشت دینار به او کمک کردند. بعد وقتی می خواست برود عثمان صدا زد که چه شد گفت آدرس درستی دادی اینها خانواده کرم هستند خود عثمان هم یک جمله ای در ستایش آن خاندان گفت. این سوال در ذهن شما ممکن است پیش بیاید که امامان ما از کجا پول می آوردند مثل همین نمونه ها این پولها از کجا می آمده است که به ورشکسته می دادند به یتیم می دادند به بیوه زن می دادند.
تا زمان امام حسن عسکری علیه السلام این خاطرات هست یک شبی تمام منبر ما این بحث بود ولی خلاصه اش این است منابع مالی ائمه بیشترش از جدش امیرالمؤمنین است که در آن بیست وپنج سال خودش و بچه هایش زمین هایی را آباد کردند وچشمه هایی را احداث کردند و همه را امیرالمؤمنین علیه السلام وقف کرد و متولی وقف بچه های خودش را امام حسن علیه السلام و بعد امام حسین علیه السلام و فرزندان امام حسین علیه السلام قرار داد این هم درآمد زیادی داشت. نخلستانهای بزرگ این یک منبع مالی که اینجا بود منبع مالی دوم موقوفات مخیریق. مخیریق یهودی ثروتمندی است روز شنبه از مسافرت آمد دید مدینه خلوت است پرسید چه خبر است گفتند مسلمانها رفتند جنگ که جنگ احد روز شنبه بوده است. بعد یهودیان را جمع کرد در معبد گفت ای برادران یهودی ما که می دانیم حق با مسلمانهاست ما می دانیم این آقا پیغمبر است می دانیم این کتاب آسمانی است چرا لج بازی می کنیم بیایید مسلمان شویم آنها گفتند امروز تعطیل است. گفت لامروت مسلمان شدن جمعه و شنبه نمیخاد گفت خیلی خب من می خواهم مسلمان شوم مزارعی و باغستانهایی داشت همانجا به یهودیا گفت من می روم پیش پیغمبر مسلمانها می خواهم همه املاکم را به او بدهم بعدها دعوای یهودی مسلمان درست نکنید.
آمد به احد مسلمان شد واملاک خود را به پیامبر داد وپیامبرآنها را وقف کرد متولی وقف را حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داد اتفاقا یکی از چیزهایی که ابوبکر از حضرت فاطمه سلام الله علیها می خواست بگیرد چهار چیز بود یکی از آنها فدک بود یکی هم همینی که نتوانست بگیرد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در وصیت نامه اش هست این موقوفات مسئولش پسرم حسن و بعد پسر دیگرم حسین و بعد فرزندان از حسین علیه السلام این منبع دوم بود موقوفات مخیریق. و منبع سوم خمس که یکی از واجباتی است که به ائمه می دادند که هر جور صلاح می دانند آنها هزینه کنند. و منبع چهارم هدایا در زمان ائمه شیعیان عاشقی بودند تا زمان امام عسکری علیه السلام در هر دوره ای در تاریخ ثبت شده است مخصوصا ایرانی ها از خراسان و قم و فارس مبالغ بالایی را علاوه بر خمس گفتند این خمس نیست پسر پیغمبر این هدیه است از جانب من و امامان ما این کارهای حمایت اجتماعی را از این منابع انجام می دادند.
ببینید یک وقتی کسی خودش خیلی پولدار است ولی ساده زندگی می کند این نشان می دهد که مست دنیا نیست پول براش مهم نیست. امام حسن علیه السلام وارد باغ ابن عباس شد یک مقداری که گذشت از آن کارگری که آنجا کار می کرد پرسید چیز خوردنی دارید او هم گفت نان و سبزی هست فرمودند بیاورید نان و سبزی خوردند و بعد غذای خوب پختند و آوردند جلو امام حسن علیه السلام گذاشتند حضرت فرمود کارگرها را خبر کنید کارگرها را خبر کردند فرمودند بنشینید غذا را بخورید من به همان غذا علاقه داشتم خوردم سیر شدم ببینید اینها چشمه هایی از خلقیات انسانهایی است که فراموش نمی شود. چون مسائل اخلاقی فرا زمانی و فرا زمینی است در حصار زمان نیست این چیزها فرق نمی کند امروز باشد یا هزار سال قبل یا هزار سال بعد باشد این نشان دهنده ی عدم وابستگی امامان ماست.
امام حسن علیه السلام فرمود سه چیز است که از بزرگی های اخلاق است. من خاطره اش را هم گفتم سال ۱۳۶۰ بنده در ماه رمضان به یک روستایی برای تبلیغ رفتم با کاشان هم حدود شش یا هفت کیلومتر فاصله داشت نود تا منبر در آن روستا رفتم سی تا صبح ها سی تا ظهر ها سی تا هم شب ها یک موتور سوار می آمد کاشان ما را سوار می کرد شبانه روز سه بار اتفاقا جانباز هم بود یک دست بیشتر نداشت کاشانی ها هم که می دانید خیلی شجاع هستند این موتور سوار ما را می برد یک دسته گاهی هم دماغش می خارید با همان یک دست ما منبر نودم که رفتیم این حدیث را خواندیم مردم گفتند حرفای این سی شبانه روز را قبول داریم حرفای امروز را قبول نداریم. گفتیم چرا این هم حدیث است این حرف این بود تُعْطي مَن حَرَمَکَ یک کسی شما نیاز داشتی او به شما نداده است الان ورق برگشته او نیازمند شده بده این بزرگی اخلاق است به کسی که تو را محروم کرد عطا کن وَتَصِّلُ مَنْ قَطَعَک کسی که فامیلی اگر رابطه اش را قطع کرده است شما وصل کن شما می گویی حق با من است او قطع کرده است بزرگی کن شما وصل کن. تَعْفُوعَن مَّن ظَلَمَکَ یک کسی ظلم کرده است گذشت کن به شخص شما ظلم کرده است گذشت کن اینها بزرگی های اخلاق است. خدایا به حق مولود امروزبه عمر ما برکت بده به مال ما به بچه های ما به دارایی ما برکت بده.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.